منتظران ظهور
منتظران ظهور

منتظران ظهور

مهدویت

نمی از عطوفت پیامبر رحمت

نمی از عطوفت پیامبر رحمت

حضرت محمد

 

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ‏ رَحیمٌ (1)

به یقین، رسولى از خود شما بسویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!


مسلما پیامبر عظیم الشأن اسلام نسبت به همه انسانها دلسوزی می کرده ولی با توجه به آیات صریح قرآن بر شدت و غلظت حضرت نسبت به معاندین و دشمنان خدا و از طرفی تعابیر ویژه خود قرآن بر برخورد با دشمنان دین و به دوستی نگرفتن آنها. به نظر می رسد مهر و عطوفت حضرت دارای مراتبی بوده است که اوج این مهربانی با مؤمنین، و در بین مؤمنین کسانی که ایمان راسختری دارند و درجه ایمانشان بیشتر است به آنها عطوفت شدیدتر است.

در مراتب پایین تر رحمت حضرت شامل تمامی انسانهاست؛ آنان نیز چون آفریده خداوندند مورد مهر بیکران حضرتند. اما قضیه معاندین و دشمنان خدا فرق می کند. آنها نه تنها مستحق نگاه از روی عطوفت نیستند بلکه مستحق خشم غضب خداوند می باشند و چون سیره حضرت رسول غضب برای خداست نسبت به آنان غضب دارند نه مهربانی.

 

اختصاص عطوفت شدید پیامبر اسلام به مؤمنین

مفسر کبیر علامه طباطبایی می فرماید: خداى تعالى در باره رسول گرامیش فرمود: به مؤمنین رئوف و رحیم است، (بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ) «1» و در این کلام خود رأفت و رحمت آن جناب را تصدیق فرموده با این حال چطور این رسول رئوف و رحیم راضى میشود که خودش در بهشت به نعمت‏هاى آنجا متنعم باشد و در باغهاى بهشت با خیال آسوده قدم بزند، در حالى که جمعى از مؤمنین بدین او، و به نبوت او، و شیفتگان بفضائل و مناقب او، در درکات جهنم در غل و زنجیر باشند؟ و در زیر طبقاتى از آتش محبوس بمانند؟ با اینکه به ربوبیت خدا، و به رسالت رسول خدا، و به حقانیت آنچه رسول آورده، معترف بوده‏اند، تنها جرمشان این بوده که جهالت برایشان چیره گشته، ملعبه شیطان شدند، و در نتیجه گناهانى مرتکب گشتند، بدون اینکه عناد و استکبارى کرده باشند.(2)               

قضیه معاندین و دشمنان خدا فرق می کند. آنها نه تنها مستحق نگاه از روی عطوفت نیستند بلکه مستحق خشم غضب خداوند می باشند و چون سیره حضرت رسول غضب برای خداست نسبت به آنان غضب دارند نه مهربانی

عدم عطوفت پیامبر به کفار و معاندین

هنگامى که نمایندگان بنى تمیم آمدند این دو نفر هم در معیت آنها حضور پیغمبر رسیدند، و پیغمبر هم به آنان احترام گذاشت و آنها را در پناه خود گرفت و از کسانى که خدمت حضرت رسول رسیدند جماعتى از بنى عامر بودند که از جمله آنان عامر بن طفیل و اربد بن قیس برادر امى لبید بن ربیعه بود، عامر بن اربد گفت: من او را - یعنى حضرت رسول - مشغول می کنم و وى را متوجه خود می سازم تو ناگهان با شمشیر به او حمله کن. چون خدمت حضرت رسول رسیدند، عامر گفت: یا محمّد با من محبت و دوستى کن، پیغمبر فرمود: تا به خداوند و رسول ایمان نیاورى این امر ممکن نیست... (3)

 

نمونه های عطوفت پیامبر اسلام

1. حسین بن زید گوید: به امام صادق علیه السّلام گفتم: فدایت شوم، آیا رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله هرگز با کسى شوخى مى‏کرد؟ فرمود: خداوند او را به داشتن خلقى بزرگ ستوده است، در همه پیامبرانى که خداوند برانگیخت نوعى خشونت و گرفتگى وجود داشت، ولى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را با مهر و رأفت آن حضرت به امتش این بود که با آنان شوخى مى‏کرد تا مبادا عظمتش چندان در آنان تأثیر کند که نتوانند به او نگاه کنند! (4)

2. اسماعیل بن ابراهیم اسدى بن علیّة از ایوب، از عمرو بن سعید، از انس بن مالک نقل مى‏کند که مى‏گفته است: هیچ کس را به مهربانى‏ پیامبر نسبت به زن و فرزند ندیده‏ام، ابراهیم در منطقه بالاى مدینه در خانواده‏یى دوران شیرخوارگى را مى‏گذارند. پیامبر پیش او مى‏رفت و ما نیز همراه آن حضرت مى‏رفتیم و آن خانواده آهنگر بودند و گاهى خانه پر از دود بود. پیامبر کودک را در آغوش مى‏گرفت و مى‏بوسید.(5)

3. نسبت به کودکان، مهربانترین مردم بود و باحیاتر از دوشیزگان در سراپرده بود، خوار نمى‏شد و تکبر نمى‏کرد و اگر کسى از او چیزى درخواست مى‏کرد «نه» نمى‏گفت. حوایج و نیازهاى بیوه زنان، یتیمان و تهی دستان را همیشه برآورده مى‏کرد، خوب و زیبا را تحسین مى‏نمود و مى‏پسندید و بد و زشت را تقبیح و تضعیف مى‏نموده است. به تنهایى غذا نمى‏خورد و غلامش را نمى‏زد و بنده‏اش با او غذا مى‏خورد. و اگر بنده از آسیاب کردن (گندم) خسته مى‏شد به او کمک مى‏کرد.(6)

حضرت محمد

4. جابر بن عبدالله در روایت دیگرى مى‏گوید پیش از ساختن منبر پیامبر کنار تنه درخت خرمائى مى‏ایستاد و خطبه ایراد مى‏فرمود، چون منبر را ساختند و پیامبر براى خطبه بالاى آن رفت تنه درخت مذکور با آوازى که همه شنیدیم اظهار ناراحتى کرد پیامبر از منبر بزیر آمد و دست خود را بر آن نهاد تا آرام گرفت‏.(7)

5. وقتى به مدینه رسیدند؛ خواهر عدى طایى از پیامبر درخواست نمود که با او نیکى و مهربانى‏ کند و گفت: اى پیامبر! سرپرست من در دست نیست و پدرم وفات کرده است و من هم پیرزنى بزرگسالم و خدمتى از من ساخته نیست. بر من منت بگذار، خداوند پاداشت دهد. پیامبر گفت: سرپرست تو کیست؟ گفت: عدى پسر حاتم است. گفت: همان کس که از خدا و پیامبر فرار کرده است؟ سپس پیامبر او را به جا گذاشت. روز بعد همان درخواست پیشین را باز گفت؛ و پیامبر نیز پاسخ روز پیشین را به او داد. روز سوم، همان درخواست و استمداد را تکرار نمود. پیامبر - صلّى اللَّه علیه و آله - بر او منت نهاد و آزادش کرد. مردى در کنارش بود - شاید على بوده باشد - به آن زن گفت: شتر «حملان» را نیز از پیامبر تقاضا کن. تقاضا کرد و پیامبر آن شتر را به او عطا فرمود. آن پیرزن نزد برادرش، عدى در شام بازگشت. وقتى به دیدار هم رسیدند؛ در فضیلت پیامبر به برادرش چنین گفت: پیامبر کارى کرده است که پدرت نمى‏کرد. بیا با میل و علاقه و یا با بیم و هراس نزد او بشتاب. عدى بدون هیچ گونه مقدمات امان خواهى یا نوشته‏اى به خدمت پیامبر رفت و در محضرش نشست. پیامبر، خدا را ستایش کرد و ستود. (8)

فرمود: خداوند او را به داشتن خلقى بزرگ ستوده است، در همه پیامبرانى که خداوند برانگیخت نوعى خشونت و گرفتگى وجود داشت، ولى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را با مهر و رأفت آن حضرت به امتش این بود که با آنان شوخى مى‏کرد تا مبادا عظمتش چندان در آنان تأثیر کند که نتوانند به او نگاه کنند!

6. و گفته شده است که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله ، حسن بن على علیه السلام را مى‏بوسید، اقرع بن حابس‏ «2» گفت: من ده پسر دارم و هیچ کدام را نبوسیده‏ام. پیامبر فرمودند: آن کس که رحم و مهربانى‏ نکند به او مهربانى‏ نمى‏شود.(9)

7. از شدت مهربانى‏ هرگاه با کسى سخن مى‏گفت با تمام بدن به او رو مى‏کرد.(10)

8. مردم مکه گرد او جمع شده از مرد و زن با او بر پذیرش اسلام بیعت مى‏کردند، بجز افراد اندکى که از ترس کشته شدن از مکه بیرون رفته بودند. مردان بر اساس گواهى به اینکه خدائى جز الله نیست و محمد بنده و فرستاده اوست و اینکه شنوا و فرمانبردار خدا و رسولش باشند بیعت مى‏کردند. ایشان گروه گروه به او روى آورده در بیعت با وى و ورود به اسلام بر هم پیشى مى‏گرفتند. مردى نزد رسول خدا آمد تا با او بیعت کند، ولى ترس و لرزه اندام او را گرفته بود. پیامبر با لطف و مهربانى‏ به او نگاه کرده و فرمود: بر خود آسان بگیر، من که پادشاه نیستم. من فقط پسر زنى از قریش هستم که در مکه گوشت خشک شده مى‏خورد.(11)

 

پی نوشت:

1. آیه128 سوره توبه

2. ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 270

3. ترجمه إعلام الورى ، ص 186و187  

4. روش رفتارى پیامبر گرامى اسلام، نویسنده: علامه طباطبائى / مترجم حسین استادولى‏، ص42    

ناشر: پیام آزادى‏ تهران‏ سال چاپ: 1381 ش‏ نوبت چاپ: سوم‏

5. ترجمه الطبقات الکبرى    ج‏1   ص 125    

6.جلوه‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام، نویسنده: قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله- محرمى، غلام حسن‏،ناشر: دفتر انتشارات اسلامى‏،سال چاپ: 1378 ش‏ ص 601

7.ترجمه دلائل النبوة    ج‏2    195    

8. باده ناب، ترجمه الرحیق المختوم    ص   536    

9. ترجمه روضة الواعظین،  ص   588   

10. ترجمه سیرة المصطفى ،   ج‏1 ص 72    

 11. ترجمه سیرة المصطفى    ج‏2 ص 285    


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد