منتظران ظهور
منتظران ظهور

منتظران ظهور

مهدویت

مصائب امام حسین(ع) از زبان امام مهدی(عج)

مصائب آن حضرت بسیار است، آن بزرگوار در سوگ همه امامان معصوم (ع) و در سوگ پیامبر (ص) و فاطمه (س) و در همه رنج هایی که در راه اسلام متوجه مردان خدا می شود و آنها شهید یا مجروح می کردند، مصیبت زده و متأثر می گردد. در اینجا به ذکر مصیبت آن بزرگوار در رابطه با امام حسین (ع) اکتفا می کنیم.

خاطراه کربلا بسیار جانسوز و غمبار است. هیچکس عمق آن فاجعه را مانند امام زمان (ع) درک و لمس نمی کند. آن حضرت به یاد مصائب جانگداز امام حسین (ع) بیاناتی دارد که در اینجا به چند فراز از آن که از زیارت ناحیه مقدسه گرفته شده می پردازیم، در فرازی می فرماید:

«لَئِن اَخَّّرتَنِی اَلدُّهُورُ وَ عاقَنی عَن نَصرِکَ المَقدُور لَاَبکِینَّکَ صَباحَاً وَ مَساءَ ... فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً وَ لَاَبکَینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً»

اگر زمانه مرا تأخیر انداخت و مقدرات مرا از یاری تو جلوگیری کرد، صبح و شب به یاد مصائب تو گریه می کنم و از بام تا شام سرشک از دیده می بارم و ندبه می نمایم و به جای اشک خون می گریم.

 

 

 

«اَمَرَ اللَّعینُ جُنُودَه فَمَنَعُوکَ الماءَ وُرودَهُ وَ ناجَزُوکَ القِتالَ وَ عاجَلُوکَ النِزالَ وَ رَشَفُوکَ بِالسَّهامِ وَ النِّبالِ فَاحدَقُوا بِکَ مِن کُلِّ جَهاتٍ وَ اَثخَنُوکَ بِالجَراحِ»

ای جد بزرگوار، فراموش نمی کنم آن هنگام که عمر سعد ملعون به لشکرش فرمان داد که از ورود آب به خیام جلوگیری نمایند و با تو بجنگند و به تو حمله کنند و بدن نازنینت را آماج تیرها و نیزه ها قرار دهند و از هر سو تو را محاصره کردند و هر کدام با اسحله ای پیکرت را مجروح ساختند و داغ زخم را بر بدنت نهادند.

«وَ اَسرَعَ فَرَسُکَ شارِادً اِلی خِیامِکُ قاصِدَاً مُحَمحمِاً باکِیاً وَ هِیَ تَقُولُ لظََّلیمَهُ مِن اُمَّهٌ قَتَلَت إبنُ بِنتِ نَبِیَّهَا»

ای جد بزرگوار فراموش نکنم آن هنگام را که اسب بی صاحبت، رمیده به سوی خیمه های تو آمد، همهمه می کرد و سرشک اشک از چشمانش سرازیر بود و (با زبان بی زبانی) می گفت: وای از ظلم و ستم امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند.

«فَلَمّا رَأینَ النِّّساءَ جَوادَکَ مَخزِیاً وَ نَظَرنَ سرَجَکَ عَلَیهِ مَلوِیّاً بَرزَنَ مِن الخُدُورِ ناشِراتُ الشُّعُورِ لاطمِاتُ الخُدُودِ سافِراتُ الوُجُوهِ بِالعُوَیلِ داعِیاتُ وَ بَعدَ العِزَّّ مُذَّلَّلاتُ وَ إلی مِصرَعِکَ مُبادِراتٍ وَ الشِّمرُ جالِسٍ عَلی صَدرِکَ مُولِعٍ سَیفَهُ عَلَی نَحرِکَ ...»

ای جد بزرگوار، چگونه یاد بیاروم آن منظره دلخراش را که بانوان حرمت، اسب تو را خوار و شرمنده دیدند که زینش واژگون شده است. از خیمه ها بیرون آندند در حالی که موهای خود را پریشان نموده و سیلی بر چهره خود می زدند و صورت هایشان آشکار شده بود و فریاد و فغانشان بلند بود چرا که عزت خود را از دست داده بودند. با آن حال به سوی قتلگاه شتافتند و دیدند شمر بر سینه ات نشسته، شمشیر خود را بر گلویت گذارده و می خواهد سرت را از بدنت جدا سازد.

«فَهَوَیتَ اِلَی الاَرضِ جَرِیحاً تَطَؤُکَ الخُیُولُ بِحَوافِرِها وَ تَعلُوکَ الطُّغاهُ بِبَواتِرِها قَد رَشَحَ لِلمَوتِ جَبِینکَ وَ اختَلَفَ بِالاِنقِباضِ وَ الاِنبِساطِ شِمالُکَ وَ یَمِینُکَ ...»

ای جد بزرگوار چگونه یاد بیاورم آن هنگام که پیکر پر از زخمت بر زمین قرار گرفت. گروهی سرکش بر اسب های خود سوار شدند و پیکرت را لگدکوب اسب ها قرار دادند در حالی که لحظات آخر عمر را می پیمودی و راه به جانان نزدیک می نمودی.

 

 

 

«وَ سُبِیَ اَهلُکَ کَالعَبِیدِ وَ صُفِدُوا بِالحَدیِدِ فُوقَ اَقتابِ المَطّیات تَلفَحُ وُجُوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ یُساقُونَ فِی البَرارِی وَ الفَلَوات اَیدِیَهُم مَغلُولَهٌ اِلَی العِناقِ یُطافُ بِهِم فِی الاَسواقِ فَوَیلٍ لِلعُصاه الفُسّاقِ ...»

ای جد بزرگوار فراموش نمی کنم آن هنگام را که پس از شهادتت افراد خانواده ات را مانند بردگان اسیر کردند و زنجیر آهنین به آنها بستند و آنها را بر فراز شتران تندرو بی سرپوش و فاقد محمل (با کمال بی احترامی) سوار نمودند که پوست صورتشان از شدت گرمای سوزان سوخت، آنها در بیابان ها و راه ها حرکت داده شدند، دست هایشان را به گردن هایشان بستند و در کوچه ها و میدان ها عبور دادند وای بر آن مردم گنهکار و بی شرم.

«فَقامَ ناعِیکَ اِلَیهِ بِالدَّمعِ الهَطُول قائِلاً یا رَسُولَ الله قُتِلَ سِبطُکَ وَ فَتاکَ وَ استُبِیحَ اَهَلَکَ وَ حمامُکَ وَ سُبِیَت بَعدَکَ ذَراریِکَ وَ َوَقَعَ المَحذُورُ بِعِترَتِکَ وَ ذَوِیکَ فَانزَعَجَ الرَّسُوُل وَ بَکی قَلبُهُ المَهول ...»

خبر شهادت تو را در کنار قبر جدت رسول خدا (ص) (بشیر) به او داد در حالی که گریان بود. عرض کرد ای رسول خدا سبط تو کشته شد و من خبر شهادت فرزندت را آورده ام. زاده جوانمردت کشته گردید ای رسول خدا فرزندان و نزدیکان خاندانت با سختی و محنت دست به گریبان و اسیر دشمنان گردیدند. رسول خدا (ص) از این خبر منقلب و گریان شد و قلب داغدارش پردرد گردید ...» (الحوادث و الوقایع ، ج3، ص 304-301)


نوشته شده :پایگاه جامع عاشورا 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد