منتظران ظهور
منتظران ظهور

منتظران ظهور

مهدویت

دوره امامت ، چگونه آغاز شد؟

دوره امامت ، چگونه آغاز شد؟

خلفای عباسی بنابر عادت معمول خویش ، هرگاه فرصتی برای کشتن اولیاء الله می یافتند ، فورا آنها را به زهر از پای در می آورند . 
معتصم نیز ، امام حسن عسکری (ع) را به زهر شهید کرد و سپس درصدد یافتن فرزند آن حضرت برآمد تا او را نیز از میان بردارد و به خیال خویش دنباله امامت را نیست و نابود گرداند . 
معتصم عده ای را به خانه امام فرستاد تا هر که و هر چه در آنجاست توقیف کنند . بهتر است خبر این ماجرا را از زبان احمد بن عبد الله بن یحیی بن خاقان پسر وزیر معتصم بشویم . او در این باره می گوید : 
چون امام حسن عسکری بیمار شد . پدرم به من پیغام داد که امام بیمار شده . آنگاه خود همان لحظه سوار شد و به دارالخلافه رفت و سپس با پنج نفر از خادمان امیرالمومنین معتصم شتابان بازگشت . همه آنان از افراد مورد وثوق و خواص خلیفه بودند . یکی از آنها هم «نحریر» بود. پدرم به آنها دستور داده بود در خانه حسن بن علی باشند و اوضاع و احوال او را زیر نظر بگیرند . همچنین در پی عده ای از پزشکان فرستاده بود و به آنان دستور داده بود که در خانه امام حسن عسکری رفت و آمد کنند و هر بام و شام از او پرستاری و مراقبت کنند . 
چون دو روز از این ماجرا گذشت ، کسی نزد پدرم آمد و به وی خبر داد که آن حضرت بیماری اش شدت یافته و ضعیف شده است . پدرم سوار شد و به خانه آن حضرت رفت و به پزشکان دستور داد بخوبی حال آن حضرت را تحت نظر بگیرند . همچنین در پی قاضی القضات فرستاد و به او دستور داد که پیش او بیاید و ده تن از کسانی را که به دین و امانتداری و پرهیزگاری آنان مطمئن است ، انتخاب کند و با خود بیاورد . آنگاه تمام آنها را به خانه امام حسن فرستاد و به ایشان تکلیف کرد که شبانه روز همانجا بمانند . آنها در آنجا بودند تا آنکه امام حسن عسکری (ع) در گذشت . با رحلت او سامراء یکصدا ناله برمی آورد که ابن الرضا از دنیا رفت .
خلیفه عده ای را به خانه آن حضرت فرستاد تا خانه و اتاقها را بازرسی کنند و هر آنچه در خانه است مهر و موم نمایند و نشان فرزند آن حضرت را بجویند . همچنین زنانی آوردند که از حمل و آثار آن آگاه بودند . زنان پیش کنیزهای امام رفته ، یکایک آنها را معاینه کردند . یکی از این زنان ادعا کرد که در میان این کنیزها ، کنیزی است که نشانه حمل با خود دارد . 
از این رو دستور دادند آن کنیز را در اتاقی نگه دارند . نحریر و یارانش و نیز زنانی که با او بودند ، مامور مراقبت از این اتاق شدند .


سپس احمد بن عبدالله در ادامه گفتار خویش می گوید : 
مامورینی که گمان می کردند آن کنیز باردار است و از او مراقبت می کردند ، دو سال و اندی وی را زیر نظر داشتند تا آنکه به اشتباه خود پی بردند . سپس میراث امام حسن میان مادر و برادرش جعفر ، تقسیم شد و مادرش ادعا کرد وصی او است و این امر نزد قاضی ثابت شد .
سپس وی ماجرای مخالفت جعفر با وصایا را نقل کرده تا آنجا که می گوید : 
بیرون آمدیم ، وضع بر همین منوال بود ، و خلیفه امروز در پی جستن نشانی از فرزند امام حسن (ع) است .( کمال الدین- صدوق ، ج 1 ، ص 125) 
بدین گونه قدرت جاهلی و استکباری می کوشید ، ریشه های امامت را از بیخ برکند و حرکت اصیل مکتبی را دستخوش نابودی سازد . اما به مقصود خود نایل نیامدند که دست خداوند بر فراز دستان آنها بود . 
« خواهند پرتو خدا را با دهانهای خویش فرونشانند اما خداوند چنین نخواهد مگر آنکه پرتو خویش را به انجام رساند ، هر چند که کافران تا خوش دارند» (سوره توبه، آیه 32)
امام حجت (ع) عمویی داشت ، که نامش جعفر بود . او ادعا می کرد که امامت پس از برادرش امام حسن عسکری (ع) حق اوست . بنابر همین ادعای باطل او مردم را به خود می خواند .
جعفر که خود می دانست از شایستگی های کافی برای امامت بهره ای ندارد و به خوبی آگاهی داشت که امت ، پیشوایی او را به رسمیت نمی شناسد نزد عبدالله بن یحیی بن خاقان ، وزیر خلیفه وقت عباسی رفت ، و کوشید از کمکهای او برخوردار شود . پسر این وزیر ماجرای این برخورد را چنین بازگو می کند : 
پس از تقسیم میراث ، جعفر نزد پدرم آمد و بدو گفت : حقوق پدرم را برای من نیز مقرر دار و هر سال 20 هزار دینار به من انعام بده . 
پدرم او را از این خواسته نهی کرد و بدو گفت : احمق! خلیفه ، در مورد کسانی که ادعا می کنند پدر و برادر امامند ، شمشیر خویش را آخته و تازیانه اش را بالا برده تا آنان را از این باور بازگرداند . اما این امکان برای خلیفه فراهم نشد تا آنان را از این اعتقاد درباره پدر و برادر تو منصرف سازد . پس اگر تو پیش پیروان پدر و برادرت امام بودی چه نیازی به خلیفه داشتی که حقوق آنها را برای تو قرار دهد؟ و اگر پیش اینان چنین جایگاهی نداری ، در نزد ما هم بدان حقوق دست نخواهی یافت . 
دیری نپایید که جعفر از این ادعای دروغ خود دست برداشت و به راه صواب بازگشت و امامت حضرت حجت (ع) را پذیرفت . از این رو پیش شیعیان که او را جعفر کذاب نامیده بودند ، ملقب به «جعفر تواب» شد . 


 نوشته شده :پایگاه جامع عاشورا 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد