باید اذعان کرد که مهدویت، قلب تپندة حیات شیعه و رمز نجات انسان معاصر از بنبستها و گردابهاست. مهدویت انرژی متراکمی است که اگر به درستی از آن بهره گیرند، توانایی شگرفی در متحد ساختن و بسط معنویت و احیای دین دارد. قبل از انقلاب، توجه خاصی به مسئله مهدویت نشده است؛ اما خوشبختانه در چند سال اخیر، و این مبحث با کوشش برخی از مراکز و تلاش دانشمندان اسلامی، از انحصار منحرفان و کجسلیقگان، بیرون آمده است. البته پس از انقلاب هم به گونهای کامل و شایسته به این مباحث و موضوعات پرداخته نشده است و در نتیجه، برای جبران این کندی، آن هم در عصر سرعت، تلاش مضاعفی از همه نهادها و مسئولان میطلبد.
باید اذعان کرد که مهدویت، قلب تپندة حیات شیعه و رمز نجات انسان معاصر از بنبستها و گردابهاست. مهدویت انرژی متراکمی است که اگر به درستی از آن بهره گیرند، توانایی شگرفی در متحد ساختن و بسط معنویت و احیای دین دارد.
حال با توجه به این مطالب، به بررسی علل افزایش توجه به بحث مهدویت و انتظار در چند سال اخیر میپردازیم. این فرایند رشد، عوامل متعددی دارد که ما در این مجال به چند مورد آن اشاره میکنیم:
1. تأثیر انقلاب اسلامی: انقلاب اسلامی ایران، بزرگترین رخداد اجتماعی قرن بیستم است. پدیدهای با این گستردگی و عمق، علاوه بر آنکه تمام نهادهای ملی را متحول ساخته و سرنوشت تاریخی آنان را در مسیر تغییرات بنیادی قرار داده، اندیشهها، سیاستها، نهضتها و احزاب سیاسی جهان را هم به چالشی نو فراخوانده است.
مسئله دیگر این بود که گفته میشد، در زمان ظهور، تمام نیروهای شرق و غرب و نیروهای مسلح تسلیم حجت خدا میشوند. انقلاب ایران نشان داد که این کار شدنی است. همان طوری که خلبانهای آموزش دیده در امریکا که همه آمده بودند تا منجی امریکا و شاه شوند، آمدند و با مردم اعلام همبستگی کردند و رشادتها و جانفشانیهای بسیاری از خود نشان دادند؛ حتی عدهای از آنها شهید شدند. به همان دلیلی که نیروهای متخصص امریکایی به اسلام پیوستند، طاغوت زمان خلع شد و ولی خدا حاکم گردید؛ در دوران ظهور حجت حق نیز در سطح گستردهتری این چنین خواهد شد. طبق همین مبناست که برخی از فضلا، انقلاب اسلامی را ظهور صغرا برای انقلاب جهانی منجی عالم تلقی کردهاند.
2. تأثیر تهاجم دشمن در فرهنگ مهدوی: در دهههای اخیر، جهان غرب به موضوع آخرالزمان و آیندهنگری علاقه بسیاری نشان داده و در این راه سرمایهگذاریهای شگرفی کرده است. بیتردید، در هیچ دورهای نظریهپردازان و سیاستمداران غربی به اندازه امروز، درباره آینده جهان، پایان تاریخ، ظهور مسیح، ضد مسیح(دجال) و هرچه غرب و تمدن مادی آن را به خطر میاندازد، گفتوگو نکردهاند و بر اساس آن به تولید آثار فرهنگی و تدوین استراتژیها نپرداختهاند.
انتشار مجموعه گستردهای از کتابها و مقالات با موضوعات یاد شده و تولید و توزیع گسترده فیلمهای سینمایی با همین موضوع که بیشتر محصول کمپانیهای امریکایی و صهیونیستی هستند، مانند آرماگدون، روز استقلال، طالع نحس، ترمیناتور، نوستراداموس و ... و تأسیس سایتهای اطلاعرسانی در اینترنت، تنها بخشِ آشکار این رویکرد عمومی غرب به موضوع آخرالزمان است. این همه تلاش، آدمی را به این فکر میاندازد که نقشهای در دست اجراست. اینکه سخنان نظریهپردازانی مانند هانتینگتون، تافلر، فوکویاما و ... درباره پایان تاریخ و جنگ تمدنها به استراتژی سیاسی ـ نظامی سیاستمداران حاکم بر امریکا و انگلیس تبدیل شده، حکایت از جریانی سازمان یافته در لایههای پنهانی سیاست، فرهنگ و اقتصاد جهان استکبار دارد.
به راستی، چه رخدادی در حال شکلگیری است که جهان غرب، تمامیت فرهنگ و تمدن خود را در خطر دیده و بیمحابا ـ گرچه به قیمت از دست رفتن حیثیت خود و انزجار جهانی و مخالفت تمامی سازمانهای جهانی باشد ـ با سرعت تمام به عراق هجوم میبرد و در وادی خطرناک جنگ بینالنهرین و بابل گام مینهد؟
3. هدایت پیدا و پنهان حضرت مهدی(عج): هدایتهای امام مهدی(عج) در زمانهای مختلف مهمترین عامل در گسترش فرهنگ مهدویت است. اصولاً بهره بردن از آن حضرت در دوره انتظار، دلیل دیگری بر حضور صاحب عصر و رشد و توسعه فرهنگ انتظار است. حضور ناشناس ایشان در میان مردم و در مجالسشان، بر این مدعا گواهی میدهد. حضور همیشگی حضرت ولی عصر(عج) در موسم حج نیز دلیل آگاهی ایشان به احوال مسلمانان و تلاش مستمر ایشان برای تقویت فرهنگ انتظار است.
داستانها، ملاقاتها و راهنماییهای مکرر در تاریکی شبهات و ضلالتها، با مردی که خصوصیات مهدی فاطمه(ع) را دارد، ریشههای انتظار را تقویت و کام تشنه عاشقان را سیراب میکند؛ شاید در انتظار محبوب، به خود آیند و با ایجاد آمادگی و کوشش فراوان، لیاقت بهرهمندی از حضرتش را بیابند.
4. بحران معنویت: بشر بحرانزده این عصر، به دلیل تشنگی فراوان روحی، برای دستیابی به جایگاهی استوار و جاوید، هر روز به سویی میرود؛ اما چون به سرچشمه حیات دست نمییازد، به مردابها و باتلاقهایی میرسد که نه تنها تشنگیاش را نمیزداید، بلکه به بیماریهای روحی و جسمی او میافزاید. بنابراین، اضطراب و خستگی از اوضاع مسلط بر جهان را میتوان از عوامل توسعه اندیشه مصلحجویی در جهان و گسترش فرهنگ مهدویت در جوامع اسلامی دانست. ظلم و ستم، جهل و نادانی، فریب، رنج و فقر و در نتیجه انحطاط اخلاق و تحقیر انسان در دوران معاصر، بر این خواست فطری آدمی دامن میزند. از طرفی احساس غربت ناشی از زندگی صنعتی، در مقابل معنویت و صمیمت دین، سبب شده که انسان مجهز به تکنیک و فنآوری، با مذهب و آرمانهای منجیگرایانه و عدالت محور آن پیوند خورد و تب و تاب این مباحث و از جمله مهدویت را گرمتر کند.
5. ناتوانی مدعیان اصلاح: آدمی برای ایجاد اصلاح جوامع بشری، راههای بسیاری را پیموده، اما جز کابوس یأس نصیبش نشده است.
افلاطون، جامعه ایدهآلی را طراحی کرد که در آن نه از ستم اثری است و نه از فقر و بدبختی. غایت نظام سیاسی او، پیدایش مدینه فاضله است. توماسکامپانلا طرح شهر آفتاب و کشور خورشید؛ ویکتورهوگو اندیشه جمهوری جهانی و آگوست کنت و تامسمور نیز جامعهای را ترسیم میکنند که همه مردم آن، در سایه قانون و عدالت یکسان زندگی میکنند. آلوین تافلر برای حل این بحران و اصلاح جامعه جهانی نظریه موج سوم را طرح کرده است، ولی در عین حال اعترافات شگفتآوری در اینباره دارد. وی میگوید: «فهرست مشکلاتی که جامعه ما با آن روبهرو است تمامی ندارد. با دیدن فروپاشی پیاپی نهادهای تمدن صنعتی در حال نزاع، به درون غرقاب بیکفایتی و فساد، بوی انحطاط اخلاقی آن نیز مشام را میآزارد. در نتیجه، موج ناخشنودی و فشار برای تغییرات، فضا را انباشته است. در پاسخ به این فشارها، هزاران طرح ارائه میشود که همگی ادعا دارند بنیادی و حتی انقلابیاند، اما بارها و بارها مقررات و قوانین طرحها و دستورالعملهای جدید، کمانه میکند و بر وخامت مشکلات میافزایند و این احساس عجز و یأس را دامن میزنند. این احساس برای هر نظام دموکراتیک خطرناک است و نیاز شدید به وجود مرد سوار بر اسب سفید ضربالمثلها را هر چه بیشتر دامن میزند.»
بنابراین، عامل دیگر توسعه فرهنگ مهدوی، ناتوانی کسانی است که مدعی اصلاحاند. آنها در زمینه شناخت آدمی و مشکلات او ناتواناند. از همینرو عجز و محدودیت آنان، نگاه انسان معاصر را به آسمان میدوزد.