قضیه چاه جمکران

قضیه چاه جمکران چیست و آیا خرافه است؟ در ابتدا باید گفت که این که امام زمان (عج) به طور مستقیم امر به کندن چنین چاهی و انداختن عریضه در آن توسط مردم کرده باشند، صحت ندارد. اما واقعیت مساله چیست؟ این در حقیقت یک عمل نمادین است که در آن انسان مانند آن چه را که با یک دوست انجام می دهد، با امام زمان (عج) خود انجام می‌دهد. همه ما می‌دانیم که علم خداوند بر همه چیز احاطه دارد و از همه چیز ما با خبر است. با این حال، چرا هنگامی که می‌خواهیم حاجت خود را بگیریم، آن را در درگاه الهی به زبان می‌آوریم؟! آیا این مساله جز این است که علاقمند به صحبت کردن با خدای خود هستیم، ولو این که او از حال ما آگاه است؟ روایت دیگری که در این زمینه جالب توجه است این است که در زمان هارون الرشید ده نفر از قصر حاکم دزدی می‌کنند و مامورین موفق به دستگیری آن‌ها نمی‌شوند. هارون دستور می‌دهد که عین ده نفر را باید دستگیر کنند و به زندان بیندازند. نه نفر از سارقین به دست مامورین افتادند. اما هر چه گشتند اثری از نفر دهم نیافتند. از آن‌جا که مامورین می‌دانستند حاکم آدمی منطقی نیست، پیرمردی را گرفته، به او بهتان دزدی زدند و گفتند این نفر دهم است. حال، هر یک از نه نفر در دربار پادشاه یک دوست و آشنا داشت، که با نامه نوشتن به او و وساطت آن شخص، خود را از زندان خلاص می‌کند و تنها پیرمرد بی‌گناه در زندان باقی می‌ماند. زندان‌بان به وی می‌گوید تو کسی را نداری که برای او نامه بنویسی؟ مرد به فکر فرو می‌رود و ناگهان می‌گوبد، چرا. برایم قلم و کاغذ بیاور تا برای او نامه بنویسم. نامه را می‌نویسد و به زندان‌بان می‌گوید آن را بر بام قصر بالای سر هارون الرشید بگذار و سنگی نیز بر روی آن قرار بده تا باد نامه را نبرد. زندان‌بان با تعجب به او نگاه می‌کند و این کار را انجام می‌دهد. فردا هارون الرشید پیرمرد را به قصر می‌خواند و به وی می‌گوید «تو که هستی که دیشب در خواب به خاطر تو ما را به انواع عذاب‌ها شکنجه دادند و گفتند بی‌گناهی را به زندان انداخته‌ای؟! او را آزاد کنید.» زندان‌بان که بسیار حیرت‌زده شده بود به پیرمرد گفت «تو را به خدا سوگند بگو که در نامه‌ات چه نوشته بودی که حاکم بی‌درنگ دستور آزادی تو را داد؟» گفت «هیچ، نوشتم من العبد الذلیل الی رب الجلیل». حال آیا خداوند بدون نامه از حال پیرمرد باخبر نمی‌شده است؟! چرا، این تنها یک حرکت نمادین بوده که اوج توسل پیرمرد را نشان می‌داده است.


نوشته شده توسط سرکار خانم ریحانه مهربون 

کلوب گلباران 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد