منتظران ظهور
منتظران ظهور

منتظران ظهور

مهدویت

امامت وکودکی

امامت وکودکی


 چگونه ممکن است حضرت مهدى(عج) امام دوازدهم شیعیان که بعد از وفات پدرش امام حسن عسکرى(ع) پنج ساله بود امام شود،

 آیا ممکن است کودکى پنچ ساله پیشوایى مسلمین را داشته باشد؟

اولا: اگر در اخبار اهل بیت (علیهم السلام) تأمل شود معلوم مى گردد که مقام نبوت و امامت یک مقام ظاهرى ناچیز نیست که هر کسى صلاحیت آن را داشته باشد بلکه نبوت مقام ارجمندى است که شخص واجد آن مقام با حق تعالى ارتباط و اتصال داشته از افاضات و علوم عوالم غیبى برخوردار مى شود،

 احکام و قوانین الهى بر باطن و قلب نورانیش وحى و الهام مى گردد و به طورى آنها را دریافت مى کند که از هر گونه خطا و اشتباهى معصوم است. همینطور ولایت و امامت مقام بزرگى است که واجد آن مقام به طورى احکام خدایى و علوم نبوت را تحمل و ضبط مى کند که خطا و نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبى مرتبط بوده و از افاضات و اشراقات الهى بهره مند مى گردد.

 بواسطه علم و عمل پیشوا و امام انسانیت و نمونه و مظهر دین و حجت خداوندى است، معلوم است که هر کسى قابلیت و استعداد احراز این مقام شامخ را ندارد بلکه باید از حیث روح در مرتبه اعلاى انسانیت باشد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیبى و دریافت علوم و ضبط آنها را واجد باشد و از حیث ترکیبات جسمانى و قواى دماغى در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستى و افاضات غیبى را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانى تنزل دهد و به مردم ابلاغ کند پس پیغمبر و امام از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتى است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب مى کنند، این امتیاز از همان اوان کودکى در وجود آنهان موجود است لکن هر وقت که صلاح بود و شرایط موجود شد و مانعى در کار نبود آن افراد برجسته رسماً به مقام و منصب نبوت و امامت معرفى مى شوند این انتخاب و نصب ظاهرى چنانکه گاهى بعد از بلوغ یا در زمان بزرگى انجام مى گیرد ممکن است در ایام کودکى تحقق پذیرد.

چنانکه حضرت عیسى (ع) در گهوراه با مردم سخن گفت و خودش را پیغمبر و صاحب کتاب معرفى نمود. خداوند متعال در سوره مریم مى فرماید: «فاشارت الیه قالوا: کیف نکلم من کان فى المهد صبیاً. قال انى عبدالله آتانى الکتاب و جعلنى نبیاً و جعلنى مبارکاً این ما کنت و اوصانى بالصلوه و الزکوه ما دمت حیاً[1]» مریم به عیسى اشاره کرد، گفتند: «چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم؟! عیسى گفت من بنده خدایم که مرا کتاب داده و به پیغمبرى برگزیده است و هر کجا باشم مبارک گردانیده و به نماز و زکوه تا زنده باشم سفارش کرده است.

از این آیه و آیات دیگر استفاده مى شود که حضرت عیسى (ع) از همان کودکى و ایام صغر پیغمبر و صاحب کتاب بوده است.

بنابراین هیچ مانعى ندارد که کودکى در سن پنج سالگى با عوالم غیبى ارتباط داشته باشد و به وظیفه سنگین خزانه داراى و ضبط و تبلیغ احکام منصوب گردد و در انجام وظیفه خویش و اداى این امانت بزرگ کاملا نیرومند و مقتدر باشد[2].

ثانیاً: حضرت امام جواد (ع) هم در هنگام وفات پدرش نه ساله و یا هفت ساله بوده و امام رضا (ع) او را به عنوان جانشین خود معرفى نمود[3]، که سخنان و مناظرات امام جواد (ع) و حل مشکلات بزرگ علمى و فقهى توسط آن حضرت تحسین و اعجاب دانشمندان اسلامى اعم از شیعه و سنى را بر انگیخته و آنان را به تعظیم در برابر عظمت علمى امام وا داشته است و هر کدام او را به نحوى ستوده اند و به عنوان نمونه:

سبط ابن جوزى مى گوید: (اما جواد (ع)) در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود[4].

ابن حجر هیتمى به اعلمیت امام جواد (ع) اعتراف نموده مى نویسد: مأمون او را به دامادى انتخاب کرد زیرا با وجود کمى سن از نظر علم و آگاهى وحلم و بر همه دانشمندان برترى داشت[5].

ثالثاً: ائمه اطهار (ع) هم موضوع صغر سِنّ آن جناب را پیش بینى کرده و اعلام نموده اند تا مورد اعتراض مخالفین و معاندین قرار نگیرد. به عنوان نمونه:

قال ابو جعفر (ع): «صاحب هذالامر اصغرنا سناً و اخملنا شخصاً[6]»

 حضرت امام محمد باقر (ع) فرمود: حضرت صاحب الامر سن مبارکش از ما کمتر و گمنام تر است.

رابعاً: با اینکه آفرینش و خلقت ویژه انبیاء و ائمه طورى است که نمى توان آن را به افراد عادى مقایسه کرد مع الوصف در بین اطفال عادى هم گاهى افراد نادرى دیده مى شوند که از حیث استعداد و حافظه نابغه عصر خویش بوده و قواى دماغى و ادراکات آنان از مردان چهل ساله هم بهتر است ابو على سینا فیلسوف نامى از این افراد شمرده مى شود از وى نقل شده است که گفته: چون به حد تمیز رسیدم مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن معلم ادب پس هر چه را شاگردان بر استاد ادیب قرائت مى کردند من همه را حفظ نمودم.

 بعلاوه آن،استاد مرا به کتابهاى ذیل تکلیف کرد: «الصفات» و «غریب المصنف» و «ادب الکاتب» و «اصلاح المنطق» و «العین» و «شعر و حماسه» و «دیوان رومى» و «تصریف مازنى» و «نحو سیبویه» پس همه را در مدت یک سال و نیم حفظ کردم و اگر تعویق استاد نبود در کمتر از این مدت حفظ مى کردم. پس از آن شروع کردم به یاد گرفتن فقه و چون به دوازده سالگى رسیدم بر طبق مذهب ابى حنیفه فتوى مى دادم پس از آن شروع کردم به علم طب و «قانون» را در سن شانزده سالگى تصنیف نمودم و در سِنّ بیست و چهار سالگى خودم را در تمام علوم متخصص مى دانستم[7].

درباره فاضل هندى گفته شده: «قبل از رسیدن به سن سیزده سالگى تمام علوم معقول و منقول را تکمیل کرده بود و قبل از دوازده سالگى به تصنیف کتاب پرداخت[8]

بنابراین در صورتى که اطفال نابغه، داراى چنان مغز و قوایى باشند که در سنین خرد سالى از عهده حفظ هزاران مطالب گوناگون و حل مشکلات و غوامض علوم بر آیند و نیروى محیر العقول آنان باعث اعجاب گردد پس چه استبعادى دارد که خداوند متعال حضرت بقیه الله و حجّت حق و علت مبقیه انسانیت را در سن پنج سالگى به ولایت منصوب گرداند و تحمل و ضبط احکام را به عهده اش واگذار کند[9].

نتیجه آنکه عقلا و وقوعاً هیچ استبعادى ندارد که حضرت صاحب الامر (عج) به اراده و امر الهی در سن پنج سالگى پیشوایى مسلمین را به عهده بگیرد.

________________________________________

[1]ـ مریم/29.

[2]ـ ابراهیم امینى، دادگستر جهان (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ص1373) ص121ـ122.

[3]ـ اثبات الوصیه، ص161.

[4]ـ سبط بن جوزى، تذکره الخواص، مکتبه الحیدریه، 1383 هـ ق) ص359.

[5]ـ ابن حجر هیتمى، صواعق المحرقه (ط 2، قاهره، مکتبه القاهره، 1385 هـ ق) ص205.

[6]ـ مجلسى، بحار الانوار، (اسلامیه) ج51، ص38.

[7]ـ دادگستر جهان، ابراهیم امینى (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص123ـ124.

[8]ـ هدیه الاحباب، ط تهران، 1329، ص228.

[9]ـ ابراهیم امینى، دادگستر جهان، (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص123ـ124. مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

منبع : اندیشه قم

دوران کودکی حضرت مهدی(علیه السّلام ) در زمان حیات پدر

دوران کودکی حضرت مهدی(علیه السّلام ) در زمان حیات پدر


از آن جا که شروع غیبت صغرا را از هنگام تولّد حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ به حساب می آورند ، بد نیست که نظری گذرا به زندگانی حضرتش در زمان حیات پدر بزرگوارشان بیفکنیم.

واضح است که حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در سامراء و تحت سرپرستی پدرشان حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ ـ در حالی که در طول زندگانیشان مشمول عنایات و عواطف پدر می‌بودند ـ زندگی می‌فرمودند.

در این مدّت، حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ فرزندشان را برای برخی از افراد مورد اعتماد شیعه ظاهر می‌فرمودند و حضرتش را به عنوان دوازدهمین امام و پیشوا و مهدی موعود منتظر به آنان معرفی می‌فرمودند

وقتی که حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ را زهر خوراندند و آن حضرت لحظات پایانی حیات را می‌گذراندند ـ و اغیار و جاسوسان پس از اطمینان از تأثیر زهر در جسم ایشان منزل حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ را ترک کرده بودند ـ حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ نزد پدرشان حاضر گردیدند تا ایشان را در نوشیدن دارو کمک نماید و ظرفی را که در دست گرفته و می‌خواستند بنوشند نگه دارند؛ زهر فوق‌العاده قوی بود و رعشه‌ای در دو دست مبارک حضرتش حادث گردیده بود که حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ نمی‌توانستند ظرف دارو را بنوشند؛ چرا که ظرف به دندانهایشان می‌خورد.

این ملاقات آخرین دیدار و آخرین عهد بود. حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ پس از آن دنیا را بدرود گفتند و پاک فرزند عزیزشان را در تندباد روزگار و در معرض حوادث و مسائل زندگی یتیم گذاردند؛ در پناه محافظت همیشگی خدا و حمایت حق که هرگز از بین نمی‌رود.

دسته اوّل:

در اینجا به برخی از روایات که دوران کودکی امام مهدی(عج) را نقل نموده اند اشاره میکنیم:

1. بانوی بزرگوار حضرت«حکیمه» عمه حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ که در هنگام تولد حضرت مهدی ـ علیه الصلاه و السلام ـ حاضر بود و پس از آن ماجرا نیز چندین بار حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ را زیارت نمود.

2. نسیم، کنیز حضرت عسکری ـ علیه السّلام ـ ، او می‌گوید: یک شب (به روایتی ده شب) پس از تولد حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ بر ایشان وارد شدم. درمحضرشان عطسه کردم. به من فرمود: «یَرْحَمُکِ الله» من از این سخن شادمان گردیدم. سپس به من فرمودند: آیا بشارتی در مورد عطسه به تو بدهم؟ عرض کردم: آری ای مولای من. فرمودند: «عطسه » تا سه روز انسان را از مرگ در امان می‌دارد.»[1]

3. جماعتی از یاران حضرت عسکری ـ علیه السّلام ـ . از ابوغانم خادم روایت شده است که گفت:امام عسکری ـ علیه السّلام ـ را فرزندی به دنیا آمد که وی را «محمّد » نامیدند. آن حضرت فرزندشان را در روز سوم به یاران خویش نمایاندند و فرمودند:«این صاحب شما پس از من است و خلیفه من بر شما. او همان قائمی است که به انتظار او گردن می‌کشند و هنگامی که زمین از جور و ظلم آکنده گردد ظهور کرده آن را از عدل و داد پر خواهد ساخت.»[2]

4. تقریباً ‌چهل مرد حضرتش را زیارت نمودند؛ آن هنگام که پدرش حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ وی را به آنان نشان داده فرمودند: « این، امام شما پس از من است و خلیفه من بر شما.»

5. شیخ بزرگوار«احمد‌بن‌اسحاق‌قمی اشعری». وی می‌گوید:

«بر حضرت ابومحمد حسن‌بن‌علی ـ علیهماالسّلام ـ وارد شدم. در نظر داشتم از ایشان راجع به جانشینشان سؤال کنم. حضرتش ـ بدون آن که من سؤالی کرده باشم ـ ابتدا به سخن کرده فرمودند: ای احمد‌بن‌اسحاق! خدای تبارک و تعالی از زمانی که حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ را خلق فرمود، زمین را از حجتی که از سوی خود بر مردم معین می‌کند، خالی نگذارده است و تا روز قیامت نیز خالی نخواهد گذارد. به وسیله او بلا را از اهل زمین دفع می‌نماید و به واسطه او باران را فرو می‌فرستد و به سبب او برکات زمین را خارج می‌گرداند.»

سؤال کردم: ای پسر پیامبر، امام و خلیفه پس از شما کیست؟

حضرت به سرعت برخاسته به اندرون رفتند سپس بیرون آمدند؛ در حالی که کودکی را که چهره‌اش مانند ماه شب چهارده و سنش در حدود3 سال بود بر دوش گرفته بودند. پس به من فرمودند:«ای احمد‌بن‌اسحاق، اگر نزد خدا و حجّت‌های او گرامی نمی‌بودی، این فرزندم را به تو نشان نمی‌دادم. او هم نام رسول خدا و هم کنیه اوست. وی همان کسی است که زمین را از عدل و داد پر می‌کند؛ همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد.

ای احمد‌بن‌اسحاق، مَثَل او در این امت مثل خضر است و ذوالقرنین. سوگند به خدا که آن چنان غیبتی خواهد داشت که در آن غیبت، هیچ کس از هلاکت نجات نیابد؛ مگر آن کس که خدای عزّوجلّ وی را در اعتقاد به امامت او ثابت دارد و به دعاکردن برای تعجیل در فرجش توفیق دهد.»

عرض کردم: مولای من، آیا نشانه‌ای هست ک قلب من با آن آرامش یابد؟ در این هنگام کودک شروع به سخن گفتن به زبان عربیِ‌فصیح نمود و فرمود:«من بازمانده خدا در زمین اویم و انتقام گیرنده از دشمنان او؛ بعد از این دیگر از من اثری مجوی، ای احمد‌بن‌اسحاق.»[3]

احمد‌بن‌اسحاق گوید: خوشحال و شادمان برگشتم، وقتی فردا شد مجدّداً‌به محضر حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ شتافتم و به ایشان عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، شادمانی من به خاطر منّتی که بر من نهادید، زیاد گردید. اما سنت جاریه‌ای که در او از خضر و ذوالقرنین است، چیست؟

فرمودند:«طولانی شدن غیبت، ای احمد.»

عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، آیا غیبت وی به طول خواهد انجامید؟

فرمودند:«آری، سوگند به پروردگارم؛ تا آن جا که بیشتر معتقدان به وی از اعتقاد به او برمی‌گردند و هیچ کس(بر این امر) باقی نمی‌ماند مگر آن کس که خدای تعالی از او بر ولایت ما پیمان گرفته و در قلبش ایمان را ثبت نموده و وی را به روحی از سوی خود تأیید فرموده باشد. ای احمد‌بن‌اسحاق، این امری از امور خداست وسرّی از اسرار او و غیبی از علم غیب خدا؛ آن چه را به تو دادم بگیر و از شکرکنندگان باش تا در بالاترین درجات بهشت با ما باشی.»[4]

6. یعقوب‌بن‌منقوش. او می‌گوید:«بر حضرت ابومحمد حسن‌بن‌علی ـ علیهماالسّلام ـ داخل شدم. بر سکویی در منزل نشسته بودند و سمت راستشان اطاقی بود که پرده‌ای آن را پوشانده بود. از ایشان سؤال کردم:

ای آقای من، چه کس صاحب این امر خواهدبود؟ فرمود:«پرده را بردار.»

پرده را برداشتم. کودکی را دیدم که قامتش پنج وجب بود و به نظر می‌رسید که حدوداً هشت یا ده ساله باشد. پیشانی‌‌ای گشاده، صورتی سفید، چشمانی درخشنده داشت. ستبر دست و خمیده‌ زانو بود. خالی بر گونه راستش و موهایی برآمده در جلوی سرش دیده می‌شد. آن کودک آمد و بر روی پای حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ نشست.

حضرت عسکری ـ علیه السّلام ـ فرمودند:«این، صاحب شماست.» آنگاه حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ برخاستند که بروند. حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ فرمودند:«فرزندم، تا زمانی معین شده به داخل برو.» آن حضرت وارد اتاق گردید و من مشغول نظاره او بودم.

سپس حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ فرمودند:«ای یعقوب، بنگر چه کسی در داخل اتاق است؟ من داخل شدم ولی کسی را ندیدم.»[5]

________________________________________

[1] . کمال الدین، ج2، ص 430؛ غیبت شیخ طوسی ص 139.

[2] . کمال الدّین، ج2، ص431.

[3] . انسان از اثر تفحص می‌نماید تا آنکه مؤثّر را بیابد؛ ولی وقتی مؤثّر را یافت، دیگر انگیزه‌ای برای تفحص از اثر نخواهد داشت. ممکن است مراد حضرت از این جمله که «پس از این، از من اثری مجوی ای احمد‌بن‌اسحاق» این باشد که تو امامت را یافته‌ای و لذا لزومی ندارد که دنبال علامت و نشانهائی بگردی که افراد شکّاک به دنبال آنها می‌گردند.

[4] . قبلاً گفتیم که علم غیب مسأله‌ای است و اطلّاع بر علم غیب مسأله‌ای دیگر.

[5] . کمال الدّین، ج2، ص437. سید محمد کاظم قزوینی ـ امام مهدی(ع) از ولادت تا ظهور، ص203

منبع : اندیشه قم

وضعیت شیعیان در آستانه تولد امام زمان(عج)

وضعیت شیعیان در آستانه تولد امام زمان(عج)


 براى آشنایى بیشتر با اوضاع فرهنگى و سیاسى شیعیان در هنگام تولد امام زمان(عج) لازم است نگاهى هرچند کوتاه به وضعیت دوران حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام)داشته باشیم; دوران امامت آن حضرت همزمان بود با خلافت سه نفر از خلفاى عباسى، که به ترتیب عبارت اند از: المعتز بالله، المهتدى بالله و المعتمد بالله.[1]

حاکمان عباسى از هر راه ممکن، آن حضرت را زیرنظر داشتند و کنترل مى کردند. آنان شنیده بودند که امام مهدى(عج) فرزند امام عسکرى(علیه السلام)است; از این رو، مى کوشیدند تا به آن حضرت دسترسى پیدا کنند و او را به قتل برسانند; به همین جهت، امام حسن عسکرى(علیه السلام)ولادت حضرت مهدى(عج) را مخفى کرده بود و غیر از نزدیکان آن حضرت، دیگران افتخار زیارت آن امام را پیدا نکردند.[2]

فشار و اختناق سیاسى چنان بالا مى گیرد که امام(علیه السلام) به ناچار باید هفته اى دوبار در روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در دارالخلافه حضور پیدا مى کرد;[3] معتزّ عباسى به اندازه اى از نفوذ امام حسن عسکرى(علیه السلام)نگران بود که به تحت نظر داشتن آن امام نیز بسنده نکرد و حضرت را با ابوهاشم جعفرى و گروهى از طالبیون زندانى کرد.[4]

ستم عباسیان تنها به امام حسن عسکرى(علیه السلام) محدود نمى شد; آنان علیه شیعیان و دوستان آن حضرت نیز از هیچ ستمى دریغ نمى کردند و از هرگونه حرکت فرهنگى، سیاسى و غیره شیعیان جلوگیرى مى کردند. براى روشن شدن هرچه بیش تر مطلب، بحث را در دو بخش جداگانه پى مى گیریم: 1. وضعیت سیاسى شیعیان. 2. وضعیت فرهنگى شیعیان.

بخش اول: وضعیت سیاسى شیعیان

انواع فشارهاى سیاسى در این مقطع از زمان، در موارد زیر قابل پیگیرى است:

الف) زندانیان و فراریان شیعه; از جمله زندانیان، ابوهاشم جعفرى است. وى چنین مى گوید: در نامه اى از ناراحتى هاى زندان به امام حسن عسکرى(علیه السلام) شکایت کردم; امام در جواب به من نوشت: امروز در منزلِ خود نماز خواهى خواند.[5]

وى در جاى دیگرى اظهار کرده است: با امام حسن عسکرى(علیه السلام) در حبس مهتدى بن واثق بودیم; حضرت به من فرمود: این جنایتکار قصد کرده است که امشب با خواست خدا بازى کند (کنایه از این که اراده کرده است که ما را بکشد); ولى عمر او کفاف نمى دهد و به زودى صاحب فرزندى خواهم شد. فرداى آن شب ترک ها به او حمله کردند و او را به قتل رساندند و خدا ما را به سلامت نگاه داشت.[6] هم چنین او مى گوید: من با گروهى در زندان بودم که امام حسن عسکرى(علیه السلام) را به زندان آوردند، مأمور مراقب آن حضرت، صالح بن وصیف بود. یکى از هم زندانى ها، مردى جمحى بود که ادعا مى کرد، علوى است. امام(علیه السلام)روى به ما کرد و فرمود:

اگر نبود در میان شما کسى که از شما نیست، شما را آگاه مى کردم که چه زمان خداوند، اسباب نجات شما را فراهم خواهد کرد.

امام با این کلام به آن مرد اشاره کرد و او از جمع ما بیرون رفت. امام فرمود:

این مرد از شما نیست; از او برحذر باشید. در بین لباس هاى خود نوشته اى دارد که همه ى گفته ها و اسرار شما را براى خلیفه مى رساند.

یکى از زندانیان به سراغ او رفت و لباس هایش را بازرسى کرد و آن نوشته را پیدا کرد; او نوشته بود، که این جمع قصد دارند، زندان را سوراخ کرده و فرار کنند.[7]

نکته ى قابل توجه در این روایتِ تاریخى این است که، اختناق و فشار سیاسى به اندازه اى بود که شیعیان در زندان هم از دست ماموران اطلاعاتى خلیفه در امان نبودند و مذاکرات آنان در محیط زندان نیز به حکومت گزارش داده مى شد.

حضرت عبدالعظیم حسنى یکى از فراریان شیعه است. احمد بن محمد بن خالد برقى مى گوید: «عبدالعظیم حسنى، از دستِ حکومت فرار کرد و وارد رى شد و درمنزل یکى از شیعیان در سردابى ساکن شد. در همان سرداب خدا را عبادت مى کرد; روزها روزه بود و شب ها را به شب زنده دارى و تهجّد مى گذراند و مخفیانه از آنجا بیرون مى آمد و قبرى را که امروزه روبه روى قبر خود اوست زیارت مى کرد. تنها محل امن براى او، همان سرداب بود».[8]

ب) دشمنى ها با شیعه; فشارهاى گوناگونى که در زمان کوتاه امامت حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) بر شیعیان وارد شد، صفحات تاریخ را پر کرده است. موارد زیر نمونه هایى از آن است:

1. على بن محمد بن زیاد مى گوید: توقیعى از امام ابومحمد(علیه السلام)(به این مضمون) به دستم رسید: کنج عزلت پیشه کن و خانه نشین باش; چون فتنه اى در انتظار توست... دیرى نگذشت که به سبب سخن چینى تحت تعقیب قرار گرفت و جایزه ى صدهزار درهمى براى کسى که مرا را پیدا کند، تعیین شد.[9]

2. یکى از شیعیان نامه اى به حضور آن حضرت فرستاد: شنیده ام که مهتدى، شیعیان شما را تهدید کرده و گفته است: آنان را از روى زمین بر مى دارم; امام(علیه السلام) در جواب نوشت: عمر او کوتاه تر از آن است که بتواند تهدیدش را عملى کند، از امروز تا پنج روز بشمار; او روز ششم با ذلت و خوارى کشته مى شود.[10]

ج) شهداى شیعه; آمار شیعیان و علویانى که در این مقطع از تاریخ به دست عباسیان به فیض شهادت نائل شده اند کم نیست، از جمله:

1. موسى بن عبدالله بن موسى; از نوادگان امام حسن مجتبى(علیه السلام)است. او مردى عالم و نیکوکار بود و از جمله ى راویان به شمار مى رفت. در سال 256 هـ . ق در زباله به دستِ سعید بن حاجب با زهر به شهادت رسید. سعید سر او را جدا کرد و براى مهتدى عباسى برد.[11]

2. جعفر بن اسحاق بن موسى بن جعفر بن الصادق(علیهم السلام); سعید بن حاجب، او را در بصره به شهادت رساند و در همان جا دفن شد; وى در روز شهادت سى و دو سال داشت.[12]

بخش دوم: وضعیت فرهنگى شیعیان

با همه محدودیت ها و سختگیرى هایى که عباسیان براى گوشه نشین کردن امام(علیه السلام) و شیعیان به کار گرفته و فشارهاى مختلف سیاسى که از ناحیه ى آنان بر شیعه وارد شد، گروهى از دانشمندان و راویان از خرمن فضیلت و دریاى بى کران علوم آن حضرت بهره مى گرفتند و برخى از آنان صاحب تألیفاتى در فنون گوناگون بوده اند و احادیثى را از امام(علیه السلام)نقل کرده اند; از جمله ى آنان:

1. احمد بن ابراهیم بن اسماعیل; کاتب، ندیم، بزرگ اهل لغت و از باشخصیت ترین آنان است. او یکى از اصحاب خاص امام هادى و امام عسکرى(علیهم السلام) است; تألیفاتى دارد که نمونه اى از این کتاب ها را مى توان نام برد: أسماء الجبال و المیاه والأودیه، اشعار ابن مّره بن همام و نوادر الاعراب.[13]

2. داوود بن قاسم; او همان ابوهاشم جعفرى است، که از فرزانگان اسلام و یکى از شاخص ترین چهره هاى عقیدتى به شمار مى رود. در نزد امامان معصوم(علیهم السلام) داراى منزلتى خاص است;[14] وى امام رضا، امام جواد، امام هادى، امام عسکرى و صاحب الامر(علیهم السلام) را ملاقات کرده است و از همه ى آنان روایت دارد. او مردى پارسا، عابد، عالم و عامل بود و کسى از خاندان ابوطالب در آن دوران از جهت علو نسب، همتاى او نبود.[15]

3. عبدالله بن حسین قطربلى; او نیز از اصحاب خاص امام حسن عسکرى(علیه السلام) است و از چهره هاى سرشناس ادب به شمار مى رود. کتابى نیز در بحث تاریخ دارد.[16]

4. فضل بن شاذان; وى از جهت ثمره ى کار و تألیف کتاب در صف مقدم علماى زمان خود بود و در فنون گوناگون داراى تألیف است; بعضى گفته اند: داراى یکصد و شصت کتاب است;[17] برخى از تألیفات او نزد امام حسن عسکرى(علیه السلام) مقبول واقع شده است و امام عمل به آن را روا شمرده و فرموده است:

هذا صحیح ینبغى أن یعمل به; این کتاب صحیح است و سزاوار است که به آن عمل شود.[18]

در موردى دیگر، امام به یکى از کتاب هاى وى نظر افکند و براى او طلب مغفرت کرد و فرمود:

أغبط اهل خراسان بمکان الفضل بن شاذان و کونه بین أظهرهم;

 خوشحالم که فضل بن شاذان با آن مقام، در میان مردم خراسان است.[19]

از آنچه که بیان شد، این نتیجه به دست مى آید: با همه سختگیرى هایى که بنى عباس نسبت به امام عسکرى(علیه السلام) و شیعیان آن حضرت روا داشتند، نتوانستند جلو نشر معارف و فرهنگ ناب اسلام و فضائل اهل بیت(علیهم السلام) را بگیرند. و هرکدام از شاگردان آن حضرت، پس از بهره گیرى و خوشه چینى از خرمن علوم آن امام، در گوشه اى از جهان اسلام مشعلى پرفروغ براى نشر اندیشه و معارف اهل بیت(علیهم السلام) به شمار مى آمدند; آنان همچون ستارگانى در آسمان تشیع مى درخشیدند و شیعیان را در ظلمت ستم و گمراهى عباسیان که قصد کرده بودند، روز روشن را همانند شب، تاریک جلوه دهند، راهنمایى مى کردند.

________________________________________

[1]. مهدى پیشوایى، سیره ى پیشوایان، ص 616.

[2]. اربلى، کشف الغمّه، ج 2، ص 412; شیخ مفید، الارشاد، ج 11، ص 336 و ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 422.

[3]. شیخ طوسى، کتاب الغیبه، ص 215.

[4]. طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 140.

[5]. طبرسى، همان، ص 140; اربلى، همان، ص 412; کلینى، کافى، ج 1، ص 508، ح 10; مسعودى، اثبات الوصیه، ص 263 ـ 264; شیخ طوسى، الثاقب فى المناقب، ص 576، ح 10.

[6]. راوندى، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 431، ح 9 و مسعودى، همان، ص 268.

[7]. شیخ طوسى، همان، ص 577، ح 11; راوندى، همان، ج 2، ص 682، ح 1 و اربلى، همان، ج 2، ص 432.

[8]. نجاشى، رجال النجاشى، ج 2، ص 66 ، ش 651.

[9]. اربلى، همان، ج 2، ص 417.

[10]. مسعودى، همان، ص 265; کلینى، همان، ج1، ص 510، ح 16 و اربلى، همان، ج 2، ص 414.

[11]. ابن فندق، لباب الأنساب، ج 1، ص 419; ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 437 ـ 438 و مسعودى، مروج الذهب، ج 4، ص 181.

[12]. ابن فندق، همان و ابوالفرج اصفهانى، همان.

[13]. نجاشى، همان، ج 1، ص 237، ش 228.

[14]. همان، ص 362، ش 409.

[15]. شیخ عباس قمى، الکنى و الالقاب، ج 1، ص 174.

[16]. نجاشى، همان، ج 2، ص 36، ش 606.

[17]. شیخ طوسى، اختیار معرفه الرجال و رجال الکشى، ج 2، ص 822.

[18]. شیخ طوسى، همان، ص 818.

[19]. همان، ص 820. رسول رضوی- مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

منبع : اندیشه قم

ولادت حضرت مهدی(عج)


ولادت حضرت مهدی(عج) 

علما و محدثین امامیه، از جمله علامه مجلسی،[1] شیخ مفید،[2] شیخ صدوق (ره)[3] و... اتفاق بر آن دارند که حضرت مهدی (عج) در نیمه شعبان سال 255 در سامرا چشم به جهان گشود. واز آنجا که مسئله ولادت امام مهدی (عج) از منظرشیعه امامیه مشهور است تنها به صورت اجمالی به ذکر برخی از ادله ولادت ان حضرت می پردازیم :

الف : اخبار پیامبر اکرم (ص) وامامان معصوم (ع) ازتولد فرزندی برای امام حسن عسکری (ع) که پس از به دنیا آمدن، از دیدگان پنهان گشته وبعد از ظهور جهان را پر از قسط وعدل خواهد نمود که مجموع این اخبار بیش از هزارحدیث است که در کتب روایی معتبر شیعه ازجمله الکافی ،الغیبه ،کمال الدین و...آمده است.

ب: سال ولادت امام زمان ـ علیه السلام ـ بنابر نقل اکثر مورّخین مُعتبر و و محدّثین شیعه و غیر شیعه نیمه شعبان سال 255 هـ . ق. می‌باشد،[4] و سال شهادت امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ سال 260 ه ـ .ق. می‌باشد.[5] بنا‌بر تصریح علمای بزرگ امامیّه مانند شیخ مفید، آن حضرت در سال شهادت پدر بزرگوارش پنج ساله بود: «وکان عمره عند وفاه ابیه خمس سنین اتاه الله تعالی فیها الحکمه کما اتاها یحی صبیاً و جعله اماماً فی حال الطفولیه . . .».[6] این قول مشهور و دقیق بین علمای شیعه و تمام شیعیان است، بنابراین امام دوازدهم ـ علیه السلام ـ پنج سال در کنار پدر بزرگوارش و در سایه پدر مهربانش زندگی نموده است و این زندگی و حتی تولد حضرتش به نوعی در خفاء و پنهانی بوده است،

علّت اختفاء مربوط به اوضاع سیاسی و اجتماعی معاصر امام عسکری ـ علیه السلام ـ و حتی ائمه پیش از او بوده است به لحاظ امنیت جانی چنان‌که ولادت برخی از انبیای الهی در خفا و استتار بوده است،[7] شرایط سیاسی حاکم بر عصر امام به علت تدابیـر سخت نظامی خلفای عباسی که دشمن سرسخت ائمّه بوده‌اند اقتضاء می‌نمود، که شیعیان در تقیّه کامل و اختفاء فعّالیت‌های مذهبی خود را انجام دهند و ارتباط با ائمه برای شیعیان بسیار سخت انجام می‌گرفت، تنها وکلای شیعه در این دوره با زحمات عدیده امکان ارتباط با ائمه را داشتند،

مخصوصاً دوره امام عسکری ـ علیه السلام ـ سخت‌ترین دوران سیاسی و اجتماعی برای شیعه محسوب می‌شود. این امام عزیز اکثر دوران خویش را در پادگآنهای نظامی به سر برد و بخشی از عمر شریفش را نیز کاملاً تحت مراقبت وکنترل شدید نیروها و جاسوسان امنیتی خلفای جائر و ستم پیشه عباسی بوده است و وظیفه سنگین الهی، امامت را انجام می‌داد با توجّه به این اوضاع فشار و خفقان سیاسی است که امام زمان ـ علیه السلام ـ در کودکی برای خیلی از مردم ناشناخته بود و فقط خصیّصین از بزرگان شیعه و نزدیکان أئمه و صحابی بزرگ به زیارت حضرت توفیق یافته و او را دیده‌اند و تعداد این افراد به حدّی است که یقین آور است علاوه بر این که این رؤیت‌کنندگان خودشان از فقها و از اصحاب بزرگ و کاملاً مورد اطمینان و تأیید ائمه بوده‌اند که در یقین و اطمینان کامل به کلام آنها جای هیچ شبهه و شکی را باقی نمی‌گذارد.

 اسامی این افراد در کتاب‌های حدیثی و تاریخی علمای بزرگ شیعه و سنّی آمده است و بسیاری از این افراد خودشان به محضر امام زمان ـ علیه السلام ـ در زمان امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ رسیده‌اند با توجّه به این‌که در مدّت پنج سال امام عسکری ـ علیه السلام ـ با خواص از شیعیان ارتباط مستمر داشت یا از طریق وکلای مخصوص در نواحی مختلف سرزمین اسلامی یا ارتباط مستقیم که در این فرصت‌ها امام سعی می‌نمود جانشین خود را به شیعیان معرفی کند و آنها را از تحیر و سر درگمی نجات دهد همان طوری که ائمه قبل از او علاوه بر تصریح پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه وآله ـ بنام ائمه، شخصاً و عیناً او را به شیعیان معرفی می‌کرده‌اند تا هیچ کس به دروغ مدّعی مقام امامت نشود که منجر به انحراف شیعه از مسیر حق گردد لذا در سیره تمام ائمه ما می‌بینیم که آنها علاوه بر معرفی جانشین خود از آخرین امام معصوم نیز با القاب و اسم خاص آن حضرت به تصریح سخن گفته‌اند و او را به مردم با علائم مخصوص و منحصر به‌فرد معرفی نموده‌اند.

با این اهتمام به مقام امامت، امام عسکری ـ علیه السلام ـ هم خبر از ولادت و غیبتش داده و او را شخصاً از دوران نوزادی و تولّد او را با طرق مختلف از جمله فرستادن «عقیقه»،[8] به تمام شیعیان از ولادت آن حضرت خبر داده و او را به بزرگان شیعه نشان داده و در زمان خود شناسانده‌اند تا حجّت بر آنها تمام شده است. در اینجا بترتیب از منابع معتبر و مختلف به تبیین برخی از افرادی که بـه حضور حضرت صاحب الامر (عج) در زمان پدر بزرگوارش مشرّف شده‌اند می‌پردازیم:

1. محمد بن عثمان العمری همراه چهل نفر از شیعیان آن حضرت را در کودکی دیده‌اند که امام عسکری ـ علیه السلام ـ به آنها فرموده است «هذا امامکم من بعدی و خلیفتی علیکم اطیعوه».[9]

2. کرخی به نقل از ابو هارون که از شیعیان بوده است نقل می‌کند که صاحب الزمان ـ علیه السلام ـ را دیدم صورتش مانند ماه شب چهاردهم نور می‌داد.[10]

3. یعقوب بن منقوش هم به نقل از شیخ صدوق (ره) در کمال الدین از جمله کسانی است که حضرت را دیده است.[11] شیخ صدوق از بزرگان شیعه است که کتاب‌های گرا‌ن‌سنگی را در علوم مختلف از خود برجای گذاشته است که دارای اعتبار ویژه‌ای در پیش فُقهای شیعه هستند از جمله کتاب‌های بسیار معتبر او کتاب «کمال الدین و اتمام النعمه» است که آن‌ را درباره امام عصر ـ علیه السلام ـ نگاشته و تفصیلاً مباحث مختلفی را حول محور مهدویت طرح نموده و تمام شبهات وارده بر این جریان را در آن جواب داده است که بسیار قابل توجّه و مناسب است لذا هیچ شبهه‌ای در کتاب و نویسنده آن وجود ندارد و از جهاتی، از جمله نزدیکی دوران حیاط صدوق به دوران غیبت صغری از نقاط قوت این کتاب است و ممتاز بودن و برخورداری نویسنده از فضائل نفسانی از موارد دیگر امتیازات این کتاب شریف است که قابل توجّه می‌باشد. در حقیقت این کتاب جواب شبهاتی است که درباره مسئله مهدویت و وجود امام عصر (عج) در عصر صدوق بر شیعه وارد شده و صدوق (رض) قاطعانه به آنها پاسخ مستند و مستدل داده است از جمله کتابهای معتبر شیعه که به این مسئله «رویت امام در حیات پدرش» پرداخته، کتاب ارشاد شیخ مفید است (336-413)، به نقل از ارشاد محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ که از نوادگان امام هفتم بود در عراق امام زمان را در کودکی و در حیات پدرش دیده است، حمزه بن موسی بن جعفر به نقل از حکیمه خاتون عمه امام عسکری ـ علیه السلام ـ که از جمله روایات بسیار معتبر است او را دیده در حیات پدرش دیده است، این روایت که حکیمه خاتون حضرت را دیده است در بسیاری از کتاب‌های مربوط به موضوع مهدویت کراراً آمده است که حتّی شب ولادت حضرت صاحب الزمان ـ علیه السلام ـ آن بانوی مکرّم در خانه امام عسکری ـ علیه السلام ـ حاضر بوده و افطار را در کنار برادرزاده‌اش بوده و شاهد ولادت آن حضرت بوده است،[12] و او را مکرراً دیده و چشمانش با دیدارش روشن گردیده است «رزقنا الله و ایاکم رؤیته» بنابر این اگر رویت کنندگان حضرت را در یک جمع بندی قرار دهیم می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که سه گروه حضرت را دیده‌اند :

1. اهل بیت آن حضرت: مانند حکیمه خاتون عمه امام عسکری ـ علیه السلام ـ و خادمان خانه امام عسکری ـ علیه السلام ـ در ردیف اولین کسانی بوده‌اند که امام را زیارت کرده‌اند الف. ظریف (ابونصر) خادم دودمان امام عسکری ـ علیه السلام ـ [13] ب. ابوسعید غانم خادم دیگر امام عسکری ـ علیه السلام ـ نقل کرده است که امام زمان ـ علیه السلام ـ در گهواره بود که به محضرش شرف یاب شدم . . . به من فرمود: «انا خاتم الاوصیاء و بی یدفع الله عن اهلی و شیعتی».[14]

ج. «و روی محمد بن یعقوب رفعه عن نسیم الخادم و خادم ابی محمد ـ علیه السلام ـ . . .» وارد شدم به حضور امام زمان ـ علیه السلام ـ بعد از این‌که ده شب از ولادتش می‌گذشت، در این حال عطسه نمودم به من فرمود: «یرحمک الله. . . ». فقال «الا ابشرک فی العطاس، هو امان من الموت ثلاته ایام».[15]

2. گروه دوم که از دیدار امام در حیات پدرش مسرور شده‌اند از نواب حضرتش بودند، عثمان بن سعید عمروی چنانکه قبلاً نیز گفته شد.

3. گروه سوم از زیارت کنندگان حضرت در عهد امام عسکری ـ علیه السلام ـ اصحاب خاص و شیعیان نامدار حضرت بوده‌اند که به برخی از آنها اشاره کردیم و بسیاری از بزرگان شیعه از جمله علمای شهر قم و شیعیان خاص امام عسکری ـ علیه السلام ـ به زیارت حضرت صاحب الزمان ـ علیه السلام ـ در زمان حیات پدرشان رسیده‌اند.


ادامه مطلب ...

آگاهی برخی از شیعیان از تولد حضرت


آگاهی برخی از شیعیان از تولد حضرت


البته چنین نبود که کسی از تولد آخرین حجت خدا آگاهی نداشته و یا پس از تولد، آن حضرت را ندیده باشد. برخی از شیعیان مورد اعتماد و عده‌ای از وکلای امام عسکری ـ علیه السلام ـ و کسانی که در خانه امام مشغول خدمت بودند از این امر با خبر بودند.

شیخ مفید از تعدادی از اصحاب، خادمان و یاران نزدیک امام عسکری ـ علیه السلام ـ روایت کرده که آنان موفق به دیدار امام زمان ـ علیه السلام ـ شده‌اند.

محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر، حکیمه خاتون دختر امام جواد ـ علیه السلام ـ ، ابوعلی بن مطهر، عمرو اهوازی و ابونصر طریف خدمتگزار خانه امام، از آن جمله بودند.[1]

بدین ترتیب امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ فرزند خود را به برخی نشان داد و ایشان را جانشین خویش معرفی کرد.

 شیخ کلینی از ضوء بن علی عِجًلی روایت کرده که مردی ایرانی از اهالی فارس به او گفته بود: به منظور خدمت در منزل امام عسکری ـ علیه السلام ـ به سامرا رفتم و امام مرا به عنوان مسئول خرید خانه پذیرفت. وی می‌گوید: روزی حضرت عسکری ـ علیه السلام ـ فرزند خود را به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبکم»؛ وی اظهار می‌کند که پس از آن نیز تا رحلت امام آن کودک را ندیده است. او می‌افزاید: در زمانی که وی آن حضرت را دید، حدود دو سال سن داشته است.[2]
شاید پر اهمیت‌ترین دیدار اصحاب امام عسکری ـ علیه السلام ـ از حضرت بقیه الله ـ علیه السلام ـ زمانی بود که محمدبن عثمان عمری از وکلای خاص امام زمان ـ علیه السلام ـ همراه با چهل نفر دیگر در خدمت امام بودند. آن حضرت فرزند خود را به آنان نشان داد و فرمود:
هذا إمامکم من بعدی و خلیفتی علیکم، أطیعوه ولا تتفرقوا من بعدی فی أدیانکم لتهلکوا، أما انکم لاترونه بعد یومکم هذا.

 این امام شما پس از من و جانشین من در میان شماست. از او فرمان برید و پس از من در دین خود اختلاف نکنید که در این صورت هلاک می‌شوید و پس از این هرگز او را نخواهید دید. در ادامه این روایت آمده است که: چند روز پس از آن، امام عسکری ـ علیه السلام ـ رحلت کرد.[3] همین روایت را شیخ طوسی نیز نقل کرده و برخی رجال شیعه را که در این جمع چهل نفری حضور داشتند، نام برده که از آن جمله: علی بن بلال، احمد بن هلال، محمدبن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب بن نوح بوده‌اند.[4] نام بردن از آن حضرت در آن دوران ممنوع بود و امام عسکری ـ علیه السلام ـ تأکید داشتند که تنها با عنوان الحجه من آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ از ایشان نام برند.[5]

________________________________________

[1] . الارشاد، ص 350ـ 351 و نک؛ ینابیع المودّه، ص 461.

[2] . الکافی، ج 1، ص 514.

[3] . منتخب الاثر، ص 355 از کمال الدین، و نک: ینابیع المودّه، ص 460؛ الغیبه، طوسی، ص 217.

[4] . منتخب الاثر، ص 355.

[5] . کشف الغمه، ج 2، ص 449. رسول جعفریان ـ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص570 

بشارت پیامبر اکرم(ص) به تولد حضرت مهدی(عج)


بشارت پیامبر اکرم(ص) به تولد حضرت مهدی(عج)


پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) ظهور حضرت مهدى(عج) را در روایات گوناگونى خبر داده است و این احادیث را تنها راویان و محدثان شیعه نقل نکرده اند. بلکه، محدثان بزرگِ اهل سنت نیز، مانند ابوداوود و ترمذى، ابن ماجه، طبرانى، ابویعلى بزّاز، احمد بن حنبل، حاکم نیشابورى[1] و دیگران احادیثِ آن حضرت را از طریق بسیارى از صحابه و تابعین در کتاب هاى خویش نقل کرده اند.[2]

حتى گروهى از دانشمندان اهل سنت به تواتر احادیث نبوى که درباره حضرت مهدى(عج) آورده اند، اعتراف کرده اند. در نتیجه، خبر متواتر یقین آور است و کذب هم در آن راه ندارد. از جمله این دانشمندان: گنجى شافعى (متوفاى 658 هـ .ق) در کتاب «البیان فى اخبار صاحب الزمان».[3] ابن حجر عسقلانى (متوفاى 852 هـ .ق) در کتاب «فتح البارى».[4] مؤمن شبلنجى در کتاب «نورالابصار».[5] شیخ محمد صبّان در کتاب «اسعاف الراغبین».[6] شیخ منصور على ناصف در کتاب «التاج الجامع للاصول»[7] و علامه شوکانى کتابى درباره تواتر اخبار امام زمان(عج) به نام «التوضیح فى تواتر ما جاء فى المنتظر و الدجال و المسیح» نوشته است و در این کتاب پس از نقل احادیثِ حضرت مهدى(عج)، گفته است: «همه احادیثى که آوردیم، به حد تواتر مى رسد.»[8] و در پایان، ابن ابى الحدید ادعا کرده است که همه فرقه هاى اسلامى، اجماع و اتفاق دارند که عمر دنیا پایان نمى پذیرد، مگر پس از ظهور مهدى.[9]

به دنبال شهرت این روایات و مُسلم بودن این امر نزد مسلمانان، در همان قرن هاى نخست و پیش از تولد حضرت مهدى(عج) برخى ادعاى مهدویت کرده اند و تعداد فراوانى از مسلمانان نیز دور آنان جمع شده اند. و آن افراد دروغین را مهدى پنداشته اند و به مهدى بودن آنان ایمان آورده اند.[10] اکنون براى نمونه برخى از احادیث نبوى را بشارت به تولد و ظهور امام زمان(عج) داداه است را بیان مى کنیم:

1-قال النبى(صلى الله علیه وآله): «اسمه کاسمى و اسم أبیه کاسم ابنى و هومن ولد بنتى یظهر الله الحق بهم و یخمد الباطل باسیافهم....[11] اسم او، مانند اسم من است و اسم پدرش، مانند اسم فرزندم است. او، از فرزندان دخترم است. خداوند، به دست آنان، حق را آشکار مى کند و با شمشیرهاى آنان، باطل را فرسوده مى کند...».

2- قال النبى(صلى الله علیه وآله): «لاتذهب الدنیا حتّى یقومَ بأمر أُمتّى رجل من ولدالحسین یملأها عدلا کما ملئت ظلماً و جوراً.[12] دنیا به پایان نمى رسد، مگر این که مردى از فرزندان حسین(علیه السلام) براى اصلاح امر امّت من، قیام کند و جهان را پر از عدل کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده بود».

3-پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «المهدی من ولدى. اسمه اسمى و کنیته کنیتى أَشبه الناس بی خَلْقاً و خُلْقاً. تکون له غیبه و....[13] مهدى، از فرزندان من است. اسمش، اسم من و کنیه اش، کنیه ى من است. از حیث خلق و خوى و شکل و صورت، شبیه ترین مردم به من است. براى او غیبتى است...».

4- ابن عباس، از رسول خدا نقل مى کند که آن حضرت فرمود: «جانشینان و اوصیاى من و حجّت هاى خداوند بر خلق، بعد از من، دوازده نفرند. اولشان برادرم و آخرشان فرزندم است.». گفته شد: «یا رسول الله! برادر تو کیست؟». فرمود: «على بن ابى طالب.». گفته شده: «فرزندت کیست؟». فرمود: «مهدى است که جهان را پر از قسط و عدل مى کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شود. قسم به آن که مرا مبعوث کرد! اگر از دنیا، فقط یک روز بماند، خداوند آن روز را طولانى کند تا این که در آن روز، فرزندم مهدى ظهور کند و روح الله عیسى بن مریم نزول کند و پشت سر او نماز بگزارد. و زمین به نور پروردگار او روشن شود و حکومتش شرق و غرب را فراگیرد».[14]

5- در صحیح ابن ماجه آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: مهدى از ما اهل بیت است. خداوند امر او را در یک شب اصلاح خواهد فرمود.[15]

6- در صحیح ابى داوود آمده است که على(علیه السلام)از قول رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: اگر از روزگار باقى نمانده باشد، مگر یک روز، هر آینه خدا مردى از اهل بیتم را مى فرستد که جهان را پر از عدل و داد کند. چنان که، پر از ستم شده باشد.[16]

7- ابن مسعود نقل مى کند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود:

اگر نمانده باشد از روزگار، مگر یک روز، هر آینه خدا آن روز را طولانى مى کند تا این که، در آن روز مردى از امتم و از اهل بیتم را بفرستد که اسمش همانند اسم من است و زمین را پر از عدل و داد کند. چنان که، پر از ظلم و ستم شده باشد.

8- در صحیح ترمذى آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود:

مردى از اهل بیتم مى آید که اسم او اسم من است.[17]

و هم چنین آمده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک روز نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى کند که مهدى در پى آید.[18]

________________________________________

[1]. شیخ منصور على ناصف، التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 310 ـ 327.

[2]. صحیح ابن داوود، ج 2، ص 207.

[3]. گنجى شافعى، البیان فى اخبار صاحب الزمان، باب 11 و لطف اله صافى گلپایگانى، منتخب الاثر، پاورقى، ص 5.

[4]. ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 6، ص 393 ـ 394.

[5]. مؤمن شبلنجى، نورالابصار، ص 171.

[6]. شیخ محمد صبّان، اسعاف الراغبین، (درحاشیه نورالابصار)، ص 140.

[7]. شیخ منصور على ناصف، التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 310.

[8]. محمد بطاشى، عایه المأمول فى شرح التاج الجامع للأصول، ج 5، ص 327.

[9]. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 96.

[10]. نوبختى، فرق الشیعه، ص 27 و شهرستانى، الملل و النحل، ج 1، ص 132.

[11]. بحارالأنوار، ج 51، ص 67.

[12]. همان، ج 51، ص 66.

[13]. بحارالأنوار، ج 51، ص 72.

[14]. همان، ج 51، ص 71.

[15]. صحیح ابن ماجه، ج 6، ص 30.

[16]. صحیح ابى داوود، ج 2، ص 207.

[17]. صحیح ترمذى، ج 2، ص 46.

[18]. همان، ص 46. غلامحسن محرمی - مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه 

نرم افزار مهدوی آخرین منجی


entizar.jpg


نرم افزار مهدوی آخرین منجی