عدّه اى از اهالى کوفه براى تحقیق و بررسى پیرامون مسئله امام و حجّت خداوند متعال ، شخصى را به نام کامل - فرزند ابراهیم مدنى - به شهر سامراء فرستادند. کامل گوید: هنگام حرکت با خود گفتم : کسى نمى تواند وارد بهشت شود، مگر آن که همانند من معرفت و لیاقت داشته باشد و به سمت سامراء حرکت نمودم . موقعى که به سامراء رسیدم و به منزل سرورم حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام وارد شدم ، حضرت را دیدم که لباسى سفید و نرم و لطیف پوشیده است ، در ذهن خود گفتم : حضرت این نوع لباس لطیف را مى پوشد؛ لیکن به ماها دستور مى دهد تا لباسى همانند فقیران و تهى دستان بپوشیم . در همین افکار بودم ، بدون آن که مطلبى را ظاهر سازم و یا سخنى بگویم ، که ناگهان امام علیه السلام نگاهى بر من انداخت و تبسّمى نمود؛ و پس از آن آستین خود را بالا زد و اظهار داشت : اى کامل ! نگاه کن . هنگامى که نگاه کردم ، متوجّه شدم که حضرت زیر لباس هایش ، لباسى زِبر و خشن پوشیده است . سپس فرمود: این نوع لباسى را که در ظاهر مى بینى ، براى حفظ موقعیّت اجتماعى شماها است و آن دیگرى را که در زیر لباس هایم مى بینى ، براى خود پوشیده ام . کامل گوید: نسبت به افکار غلطى که برایم پیش آمده بود، بسیار شرمنده و سرافکنده شدم و سر جاى خود نشستم . پس از گذشت لحظه اى ، ناگهان متوجّه شدم که نسیمى به وزیدن گرفت و با وزش باد، پرده اى که جلوى درب خروجى آویزان کرده بودند کنار رفت ؛ و در همین بین ، چشمم بر کودکى رشید افتاد که همانند ماه ، روشن و نورانى بود. آن گاه کودک مرا صدا نمود: اى کامل بن ابراهیم ! من با شنیدن این سخن تعجّب کرده و بر خود لرزیدم و گفتم : بله ، بله ، اى سرورم ! چه مى فرمائى !؟ فرمود: آمده اى تا درباره حجّت خدا تحقیق کنى ! و این که مى خواهى بدانى آیا کسانى امثال تو وارد بهشت مى شوند؟ اظهار داشتم : بلى ، قسم به خدا! به همین منظور آمده ام . بعد از آن فرمود: و نیز آمده اى تا درباره طایفه مفوّضه و عقائدشان تحقیق و بررسى نمائى ؟ سپس در ادامه فرمایش خود افزود: اى کامل ! آن ها دروغ مى گویند، قلب هاى ما اهل بیت - عصمت و طهارت - جایگاه اراده و مشیّت الهى است و ما چیزى بدون اراده و بدون مشیّت خداوند متعال نمى دانیم ، پس چنانچه او اراده نماید، ما نیز اراده مى کنیم . پس از آن پرده به حالت اوّل خود بازگشت و دیگر آن مولود عزیز - مهدى موعود علیه السلام را ندیدم . بعد از این جریان ، حضرت ابومحمّد، امام عسکرى علیه السلام نیز تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى کامل ! دیگر منتظر چه هستى ؟ آیا درباره حجّت خداوند به نتیجه نرسیدى ؟! آن کودکى را که مشاهده نمودى ، مهدى و حجّت خدا بعد از من مى باشد و آنچه را که تو در فکر و ذهن خود گذرانده بودى ، برایت بازگو کرد؛ و نیز پاسخ مطالب تو را داد. پس از جاى خود برخاستم و با خوشحالى و سرور از این که توانستم به مقصود خود دست یابم از محضر مقدّس و مبارک حضرت خداحافظى کرده و بیرون آمدم .اراده ما از اراده خداست