منتظران ظهور
منتظران ظهور

منتظران ظهور

مهدویت

دعاهایی که به توصیه امام باید بخوانیم


آل یاسین
توصیه به خواندن زیارت آل یاسین

امام زمان (علیه السلام) در توقیع شریفی می فرماید: «هرگاه خواستید به وسیله ی ما به خداوند بلند مرتبه توجه کنید و به سوی ما روی آورید، همانگونه که خداوند متعال فرموده است بگوئید: ... سلامٌ علی آل یاسین.... .» (1)

 

توصیه به خواندن دعای ندبه

یکی از بازرگانان اصفهانی که مورد اعتماد گروهی از دانشمندان بود، در عالم رؤیا به محضر امام زمان (علیه السلام) مشرف می شود و از ایشان می پرسد: «فرج شما کی خواهد رسید؟» می فرمایند: «نزدیک است، به شیعیان ما بگوئید دعای ندبه را روزهای جمعه بخوانند.» (2)

 

توصیه به خواندن دعای فرج

مرحوم شیخ طبرسی (ره) در کتاب «کنوز النجاح» نقل می کند: ابوالحسن محمد بن احمد بن ابی اللیث از ترس کشته شدن به قبر امام کاظم (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) پناه آورد. در عالم رؤیا امام زمان (علیه السلام) را زیارت کرد. آن حضرت این دعا (دعای فرج) را به او تعلیم دادند و او به برکت خواندن آن، از کشته شدن نجات یافت. 

مرحوم مجلسی (ره) در کتاب «روضه المتقین» در شرح «من لا یحضره الفقیه» می گوید که در اوایل بلوغ در مسجد قدیم اصفهان میان خواب و بیداری حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) را دیدم، گفتم: «مولای من! چون نمی توانم همیشه خدمت شما شرفیاب شوم کتابی به من عنایت کنید که همیشه به آن عمل کنم.» آن حضرت به واسطه شخصی نسخه ای از کتاب صحیفه سجادیه را به ایشان می دهند و بعد از مدتی به برکت وجود امام زمان (علیه السلام)، کتاب شریف صحیفه سجادیه اشتهار می یابد

توصیه به خواندن نماز شب، زیارت جامعه، زیارت عاشورا

در تشرف مرحوم سید احمد بن سید هاشم بن سید حسن موسوی رشتی (ره) که از مسافرت حج از قافله جدا می شود و راه را گم می کند، به او می فرمایند: «نافله (نماز شب) را بخوان تا راه را پیدا کنی.» او نماز شب را می خواند بعد به او می فرمایند: «زیارت جامعه را بخوان.» ایشان زیارت جامعه را از حفظ می خوانند. بعد می فرمایند: «زیارت عاشورا را بخوان.» او زیارت عاشورا را نیز از حفظ می خواند با تمام لعن و سلام و دعای علقمه، آنگاه او را سوار بر مرکب می کند و می فرماید: «چرا شما نافله نمی خوانید؟ نافله. نافله. نافله» و باز می فرماید: «چرا شما عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا. عاشورا. عاشورا.» بعد می فرماید: «چرا شما زیارت جامعه نمی خوانید؟ جامعه. جامعه. جامعه.» سپس می فرماید: «اینها دوستان شما هستند که در کنار نهر آبی فرود آمده اند تا برای نماز صبح وضو بگیرند.» (3)

صحیفه سجادیه
توصیه به خواندن صحیفه سجادیه

مرحوم مجلسی (ره) در کتاب «روضه المتقین» در شرح «من لا یحضره الفقیه» می گوید که در اوایل بلوغ در مسجد قدیم اصفهان میان خواب و بیداری حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) را دیدم، گفتم: «مولای من! چون نمی توانم همیشه خدمت شما شرفیاب شوم کتابی به من عنایت کنید که همیشه به آن عمل کنم.» آن حضرت به واسطه شخصی نسخه ای از کتاب صحیفه سجادیه را به ایشان می دهند و بعد از مدتی به برکت وجود امام زمان (علیه السلام)، کتاب شریف صحیفه سجادیه اشتهار می یابد.(4) 

 

توصیه به خواندن زیارت امین الله

در تشرف مرحوم حاج علی بغدادی به محضر امام زمان (علیه السلام)، او می گوید: همراه با امام زمان (علیه السلام) داخل حرم مطهر امام کاظم (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) شدیم و به ضریح مقدس چسبیدیم و بوسیدیم. بعد به من فرمود: «زیارت بخوان.» گفتم: «سواد ندارم.» فرمود: «برایت زیارت بخوانم؟» عرض کردم: «آری» فرمود: «کدام زیارت را می خواهی؟» گفتم: «هر زیارت که افضل است.» فرمود: «زیارت امین الله افضل است.» آنگاه مشغول به خواندن زیارت امین الله شدند.(5)

 

دعا برای فرج امام زمان (عج)

آقا میرزا محمدباقر اصفهانی (ره) می گوید که شبی در خواب گویا مولایم، حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را دیدم که به من فرمودند: «روی منبرها به مردم بگویید که توبه کنند و برای فرج حضرت حجت (عج) دعا نمایید و بدانید این دعا مثل نماز میت واجب کفایی نیست بلکه مانند نمازهای یومیه بر تمام مکلفین واجب است.» (6)

در تشرف مرحوم آیت الله حاج سید محمد فرزند آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی، امام زمان (علیه السلام) فرمودند: «از علایم ظهور، فقط علامات حتمی مانده است و چه بسا آنها نیز در مدتی کوتاه به وقوع بپیوندند شما برای فرج من دعا کنید.»(7)

 

پی نوشت ها :

(1)    نجم الثاقب ، ص411

(2)    ملاقات با امام زمان(عج) ، ص45

(3)    نجم الثاقب ، ص 664

(4)    نجم الثاقب ، ص455

(5)    نجم الثاقب ، ص455

(6)    ملاقات با امام زمان(عج) ، ص 87

(7)    ملاقات با امام زمان(عج) ، ص


همراه با امام زمان(عج)


امروز با تمام توان گریه می کنیم

همراه با امام زمان گریه می کنیم

در پشت دسته های عزا سوی سامرا

در لابلای سینه زنان گریه می کنیم

شاید نماز ظهر رسیدیم در حرم

آن لحظه با صدای اذان گریه می کنیم

آقا اگر به مرقدشان راهمان دهند

در روضه ی مبارکشان گریه می کنیم

در غصه اسارت مردی که سالها

از او نبوده نام و نشان گریه می کنیم

بر لحظه ای که آب طلب کرد آن امام

ما نیز یاد تشنه لبان گریه می کنیم

هم در گریز روضه موسی بن جعفریم

هم یاد آن شکنجه گران گریه می کنیم

هم در مسیر کوفه و هم در مسیر شام

با روضه های عمه شان گریه می کنیم

خیلی به پیش چشم من این صحنه آشناست

وقتی نشسته ایم چنان گریه می کنیم

شبهای جمعه نیز همین گونه کربلا

ما پا به پای مادرمان گریه می کنیم

اذن دعا دهید که پایان روضه است

تا انتهای مجلستان گریه می کنیم

در ذکر «یا حَمیدُ بِحَقِ مُحَمَّد»یم

تا می رسیم آخر آن گریه می کنیم

امیر حسین الفت



شرح غمت فوق بیان‌ها


ای در جگـر شیعه شررهای غم تو

ای ارث تـو از مادر تو عمر کم تو

با آنکه بـوَد عـرش به ظلِّ علم تو

خـم شـد کمـر چـرخ ز بار الم تو

دارند به یادت همه در سینه فغان‌ها

با آنکه وجودت همه جا تحت نظـر بـود

از نـور تـو لبریـز دل جـن و بـشر بـود

وز علم تـو دشمن را احسـاس خطر بود

هر جا که خبـر بـود، فقط از تو خبر بود

پیوسته تو را قوت و غذا خون جگـر بود

پر بود دلـت روز و شب از درد نهـان‌ها

افسوس که شد گلشن عمـر تـو خزانی

آه ای جگرت سـوخته از سـوز نهانی

دادنـد تــو را زهـر در ایـام جـوانی

جان شـد به لبت از ستم دشمن جانی

شد کار محبـان ز غمت مرثیه‌خـوانی

جوشید شرار از نفس مرثیه‌خوان‌هـا

بگذار که بـا سـوز جگـر یـار تـو باشم

بگـذار کـه پیوستــه گرفتـار تـو باشم

هر چند که خوارم چه شود خار تو باشم

افتــاده بــه خـاک ره زوّار تـو باشم

بــا مهــدی موعـود عـزادار تو باشم

هـر چنـد بوَد شرح غمت فوق بیان‌ها

مـن «میثمـم» و شیفتـه ی دار شمــایم

مـداح شمـا نـه سـگ دربـار شمایم

یـک عمـر گـدای سر بـازار شمایم

خود هیچم و بـا هیچ، خریدار شمایم

گفتـم کـه شـوم یار شما، عار شمایم

دارم بـه سـر شانه بسی کوه زیان‌ها


اراده ما از اراده خداست

اراده ما از اراده خداست

امام حسن عسگری

عدّه اى از اهالى کوفه براى تحقیق و بررسى پیرامون مسئله امام و حجّت خداوند متعال ، شخصى را به نام کامل - فرزند ابراهیم مدنى - به شهر سامراء فرستادند.

کامل گوید: هنگام حرکت با خود گفتم : کسى نمى تواند وارد بهشت شود، مگر آن که همانند من معرفت و لیاقت داشته باشد و به سمت سامراء حرکت نمودم .

موقعى که به سامراء رسیدم و به منزل سرورم حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام وارد شدم ، حضرت را دیدم که لباسى سفید و نرم و لطیف پوشیده است ، در ذهن خود گفتم : حضرت این نوع لباس لطیف را مى پوشد؛ لیکن به ماها دستور مى دهد تا لباسى همانند فقیران و تهى دستان بپوشیم .

در همین افکار بودم ، بدون آن که مطلبى را ظاهر سازم و یا سخنى بگویم ، که ناگهان امام علیه السلام نگاهى بر من انداخت و تبسّمى نمود؛ و پس از آن آستین خود را بالا زد و اظهار داشت : اى کامل ! نگاه کن .

هنگامى که نگاه کردم ، متوجّه شدم که حضرت زیر لباس هایش ، لباسى زِبر و خشن پوشیده است .

سپس فرمود: این نوع لباسى را که در ظاهر مى بینى ، براى حفظ موقعیّت اجتماعى شماها است و آن دیگرى را که در زیر لباس هایم مى بینى ، براى خود پوشیده ام .

کامل گوید: نسبت به افکار غلطى که برایم پیش آمده بود، بسیار شرمنده و سرافکنده شدم و سر جاى خود نشستم .

پس از گذشت لحظه اى ، ناگهان متوجّه شدم که نسیمى به وزیدن گرفت و با وزش باد، پرده اى که جلوى درب خروجى آویزان کرده بودند کنار رفت ؛ و در همین بین ، چشمم بر کودکى رشید افتاد که همانند ماه ، روشن و نورانى بود.

آن گاه کودک مرا صدا نمود: اى کامل بن ابراهیم !

اى کامل ! آن ها دروغ مى گویند، قلب هاى ما اهل بیت - عصمت و طهارت - جایگاه اراده و مشیّت الهى است و ما چیزى بدون اراده و بدون مشیّت خداوند متعال نمى دانیم ، پس ‍ چنانچه او اراده نماید، ما نیز اراده مى کنیم

من با شنیدن این سخن تعجّب کرده و بر خود لرزیدم و گفتم : بله ، بله ، اى سرورم ! چه مى فرمائى !؟

فرمود: آمده اى تا درباره حجّت خدا تحقیق کنى ! و این که مى خواهى بدانى آیا کسانى امثال تو وارد بهشت مى شوند؟

اظهار داشتم : بلى ، قسم به خدا! به همین منظور آمده ام .

بعد از آن فرمود: و نیز آمده اى تا درباره طایفه مفوّضه و عقائدشان تحقیق و بررسى نمائى ؟

سپس در ادامه فرمایش خود افزود: اى کامل ! آن ها دروغ مى گویند، قلب هاى ما اهل بیت - عصمت و طهارت - جایگاه اراده و مشیّت الهى است و ما چیزى بدون اراده و بدون مشیّت خداوند متعال نمى دانیم ، پس ‍ چنانچه او اراده نماید، ما نیز اراده مى کنیم .

پس از آن پرده به حالت اوّل خود بازگشت و دیگر آن مولود عزیز - مهدى موعود علیه السلام را ندیدم .

بعد از این جریان ، حضرت ابومحمّد، امام عسکرى علیه السلام نیز تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى کامل ! دیگر منتظر چه هستى ؟

آیا درباره حجّت خداوند به نتیجه نرسیدى ؟!

آن کودکى را که مشاهده نمودى ، مهدى و حجّت خدا بعد از من مى باشد و آنچه را که تو در فکر و ذهن خود گذرانده بودى ، برایت بازگو کرد؛ و نیز پاسخ مطالب تو را داد.

پس از جاى خود برخاستم و با خوشحالى و سرور از این که توانستم به مقصود خود دست یابم از محضر مقدّس و مبارک حضرت خداحافظى کرده و بیرون آمدم .



نگاهی به کتب منسوب به امام عسکری علیه السلام

نگاهی به کتب منسوب به امام عسکری علیه السلام

امام حسن عسگری

فیض وجود امام حسن عسکری علیه‏السلام در شهر سامراء، سبب شد تا دانشمندان و بزرگان زیادی، از نقاط مختلف جهان اسلام، برای کسب فیض از این وجود نورانی، به سامراء رفته و از علوم ایشان بهره‏مند شوند. پس از حضرت عسکری علیه‏السلام آثاری در محافل علمی بجای ماند که منسوب به ایشان گردید، که بطور بسیار اجمالی به بررسی آن می پردازیم.

 

تفسیر امام عسکری علیه السلام

کتاب تفسیری به امام عسکری علیه‏السلام نسبت داده شده که شامل تفسیر سوره حمد و قسمتی از سوره بقره است . این کتاب از ابتدای طرح آن در محافل علمی از قرن چهارم تاکنون مورد قضاوتهای گوناگونی قرار گرفته است.  عده‌ای آن را از آثار امام دانسته و احادیثی نیز از آن نقل کرده‌اند و برخی دیگر آن را ساختگی شمرده و اعتبار علمی ‌اش را منتفی دانسته‌اند . بخشی از این قضاوتها متکی به سند کتاب است ؛ زیرا دو نفر به نامهای یوسف بن محمد بن زیاد ، و محمد بن سیّار ، اساس روایت آن هستند و واسطه این دو و صدوق ، محمد بن قاسم استرآبادی است ، گرچه براساس روایت ابن شهر آشوب، حسن بن خالد برقی نیز راوی این تفسیر است.(1) علاوه بر ابهام و اشکالاتی که در هویت افراد فوق به جز خالد بن حسن وجود دارد در کیفیت سند و نیز اینکه آیا این دو نفر خود راوی کتاب هستند یا پدرانشان ، صحت انتساب آن به امام علیه‏السلام را زیر سؤال می‌برد و برخی از علما به اشکالات بالا پاسخ داده‌اند .

اشکال دیگری که بر کتاب وارد شده این است که در آن روایاتی نقل شده که از نظر محتوی جداً قابل انتقاد و ایراد بوده و گاهی به صورتی آمیخته با خرافات است که به هیچ وجه نمی‌توان آن را به امام علیه‏السلام نسبت داد. چنانکه علامه تستری چهل مورد از این نمونه‌ها را ارائه داده است. (2)

بروشنى معلوم مى‌شود که « المقنعة » مورد بحث همان کتاب رجاء بن یحیی است که آن را از امام هادی علیه ‏السلام روایت کرده و در خانه امام عسکری علیه ‏السلام بوده که در سال 255 از آن خانه بیرون آورده شده است

از میان مخالفین ، ابن الغضائری ، علامه حلّی ، علامه بلاغی و آیت الله خوئی را می‌توان نام برد .

در مقابل ، عده‌ای دیگر سخت با نسبت آن به امام موافقند که از آنان ، صدوق ، طبرسی صاحب احتجاج ، کَرَکی ، مجلسی اول و دوم شیخ حرّعاملی را می‌توان نام برد.

برخی دیگر از علما حد وسط را برگزیده و نظر داده‌اند که این تفسیر نیز مانند کتب دیگر می‌تواند مورد انتقاد قرار گرفته و روایات صحیح آن پذیرفته شود ، علامه بلاغی ضمن رساله‌ای در نقد آن ، مواردی را که موجب سلب اعتبار از آن تفسیر می‌شود ، برشمرده است.(3)

نکته مهم این است که علی بن ابراهیم قمی و محمد بن مسعود عیاشی هیچ کدام در تفسیرهای خود ، روایتی از این کتاب نقل نکرده‌اند و این خود می‌تواند نقش تعیین کننده‌ای در قضاوت درباره این تفسیر داشته باشد .

 

 کتاب المقنعة

 کتاب دیگری به امام علیه‏السلام نسبت داده شده که راوی آن گویا ابن شهر آشوب است . این کتاب در نسخه‌ای از مناقب با عنوان « کتاب المنقبة » ضبط شده و صاحب ذریعه نیز تحت همین عنوان بدان اشاره کرده است اما در چاپ نجف و قم از مناقب با عنوان « رسالة المقنعة » از آن یاد شده است . بیاضی نیز بعدها از آن با عنوان « کتاب المقنعة » یا « رسالة المقنعة » یاد کرده است.(4) در هر دو کتاب اشاره شده که این کتاب مشتمل بر علم حلال و حرام است ، بنابر این طبعاً نمی‌تواند مجموعه‌ای در مناقب باشد و لابد باید در آن تصحیفی صورت گرفته باشد .

اشکال دیگری که بر کتاب وارد شده این است که در آن روایاتی نقل شده که از نظر محتوی جداً قابل انتقاد و ایراد بوده و گاهی به صورتی آمیخته با خرافات است که به هیچ وجه نمی‌توان آن را به امام علیه‏السلام نسبت داد. چنانکه علامه تستری چهل مورد از این نمونه‌ها را ارائه داده است

آنچه که مطلب را کاملاً آشکار می‌کند این است که نجاشی در ذیل نام « رجاء بن یحیی بن سامان عبرتائی کاتب » می‌نویسد :

او از امام هادی علیه‏السلام روایت می‌کرده و به وسیله پدرش که در خانه ابوالحسن کار می‌کرده به خانه آن حضرت راه یافته و از خواص وی شده و کتابی با عنوان « المقنعة فی ابواب الشریعة » از او نقل کرده است و ابوالمفضل شیبانی نیز آن را از رجاء بن یحیی روایت کرده است.(5)

اگر در کنار این نقل روایت سید بن طاووس را ـ به نقل از آقابزرگ ـ از علی بن عبدالواحد که می‌گوید : « انّه اخرج المقنعة من دار ابى محمد العسکرى فی سنة 255» (6) و روایت مناقب را که می‌گوید : « رساله مقنعة امام عسکرى درسال 255 ق تألیف شده» (7) قرار دهیم بروشنى معلوم مى‌شود که « المقنعة » مورد بحث همان کتاب رجاء بن یحیی است که آن را از امام هادی علیه ‏السلام روایت کرده و در خانه امام عسکری علیه ‏السلام بوده که در سال 255  از آن خانه بیرون آورده شده است . جالب توجه است که در مناقب تصریح شده : «در آغاز کتاب  المقنعه  آمده : « أخبرنی علی بن محمّد بن موسی » که همان امام هادی علیه‏ السلام است.  ابوالمفضل در سال 314  از رجاء بن یحیی نقل حدیث کرده که فوت رجاء نیز در همین سال اتفاق افتاده است.(8)

 

پی نوشت:

1) تاریخ غیبت صغرى، سید محمد صدر، ص 195 ـ 196 .

2) الأخبار الدخلیه، ج1، ص 49.

3) رسالة حول التفسیر المنسوب الى الامام العسکرى، علامه محمدجواد بلاغى، تحقیق رضا استادى، ص 137 ـ 151.

4) مناقب، ج4، ص 424؛ الصراط المستقیم، ج2، ص 175؛ ذریعه، ج 23، ص 149؛ اعیان الشیعه، ج 4، جزء 2، ص 188.

5) رجال‌نجاشى، ص 119

 6) ذریعه، ج22، ص 124، از اقبال الاعمال.

7) مناقب، ج4، ص 424.

8) مکارم الأخلاق، ص 458؛ ذریعه، ج22، ص 421؛ نوابغ الرواة ص 31.


امام عسکری علیه السلام، زمینه ساز رخدادی عظیم

امام عسکری علیه السلام، زمینه ساز رخدادی عظیم

امام حسن عسگری

امام حسن عسکرى علیه السلام می دانست که اراده الهى براى ایجاد دولت ‏«الله‏» بر روى زمین، بر این تعلق گرفته است که فرزندش مهدى علیه السلام غیبت کند و هموار کردن راه غیبت بر عهده اوست. محیط امام علیه السلام که محیطى فاسد و منحرف بود و سطح فکری و روحى آن پائین‏ آمده بود، نمى‏توانست تا ژرفاى این ایمان، بالائى گیرد و به بلنداى این تفکر دست ‏یابد. بخصوص که غیبت امام رویدادى بود که در تاریخ امت، مانندى نداشت.

اگرچه بشارت پیشینیان، به آمدن مهدى علیه السلام و روایات متواتر و صحیح از حضرت نبى‏اکرم صلی الله علیه و آله که مؤلفان کتب صحاح همچون بخارى و مسلم نیز آن را روایت کرده‏اند، اثرى عمیق در رسوخ فکر «انتظار مهدى علیه السلام» در نفوس مسلمانان داشت اما آن تصریحات، نمی توانست دشواری این مسئولیت سنگین امام عسکرى علیه السلام را کاملا برطرف سازد که ایشان بعنوان پدر مهدى علیه السلام، مردم را قانع سازد که زمان ‏غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن امر در شخص فرزندش امام مهدى علیه السلام صورت‏ گرفته است. این معنى بالنسبة به فردى عادى ،امرى دشوار بود، چه،امکان‏داشت آن فرد، ناگهان ایمانش متزلزل گردد.

درباره غیبت، در منطق ایمان فرد عادى تفاوت زیادى‏ وجود دارد. فرد نمى‏تواند اثر آن را در زندگانى و بین ایمان به غیبت و اعتقاد به تنفیذ آن در زمان معاصر، حس کند. بررسى و ملاحظه آن معنى در فرضیه ‏توضیحى زیر وجود دارد.

اگر شخصى که در صدق گفتارش تردید نداریم به ما خبر دهد که به زودى ‏رستاخیز بر پا میشود، یا به زودى اجل ما فرا مى‏رسد، چنین خبرى به ایمان مابه او صدمه مى‏زند و در آن خدشه وارد میکند. زیرا ایمان به قبول وقوع‏ چنین امرى به نیروى مضاعف ایمان و اراده نیاز دارد و باید همه قدرت ایمانى و روحى خود را بسیج کنیم تا بدینوسیله به این امر غیبى مؤمن شویم.

آن حضرت می بایست بعنوان پدر مهدى علیه السلام، مردم را قانع سازد که زمان ‏غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن امر در شخص فرزندش امام مهدى علیه السلام صورت‏ گرفته است. این معنى بالنسبة به فردى عادى ،امرى دشوار بود، چه،امکان‏داشت آن فرد، ناگهان ایمانش متزلزل گردد

این حقیقت‏روانى و مشکلات آن، امام حسن عسکرى علیه السلام را به این راه کشانید که همه کوشش خود را بذل ‏فرماید تا صدمه کمترى به افکار مردم وارد شود و اذهان مردم را بدون رد و انکار، براى استقبال از آن آماده سازد و یاران و پایگاههاى خود را به ملزم بودن‏ به آن دعوت کند. بخصوص نسلى آگاه بپروراند که هسته اصلى براى تربیت‏ نسلهائى که با فعالیت‏خود تاریخ دو غیبت صغرى و کبرى را پایه گذارى کردند، تشکیل دهند.

باید آن شرایط و اوضاع دشوارى را که امام و اصحابش از طرف دولت ‏تحمل کردند و ضرورت عمل و تبلیغ اندیشه انقلابى مهدى علیه السلام را که در منطق ‏حکام براى هستى شان امرى خطرناک بود، بر این بیفزائیم.

از اینجا با کمال وضوح، دقت برنامه ریزى را که بر عهده امام عسکری علیه السلام نهاده شده بود و دشوارى موضع او را که دعوت و تبلیغ براى فرزندش مهدى علیه السلام بود،احساس میکنیم.

 

بیانیه‏ هاى زمینه ساز

فعالیت امام عسکرى علیه السلام و برنامه ریزى او در تحقق بخشیدن هدف مزبوربه دو کار مقدماتى نیاز داشت:

1) مخفى کردن مهدى(عج)از چشم مردم و نشان دادن وى فقط به ‏بعضى از خواص.

2) آنکه به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار رسوخ دهد و به‏ مردم بفهماند که این مسئولیت اسلامى را باید تحمل کنند و مردم را به این اندیشه‏ و پیامدهای آن عادت دهند.

در این باب مشاهده میکنیم که اعلامیه‏ ها و بیانیه‏ هاى امام عسکرى علیه السلام در واقع بدنبال همان احادیث و نصوصى بود که از ناحیه پیامبر اکرم و ائمه‏ علیهم السلام پس از ایشان پی در پی در این معنى صادر شده بود.

امام حسن عسگری

اعلامیه هاى امام عسکرى علیه السلام سه شکل داشت:

 الف- بیانیه‏هاى کلى و عمومى درباره صفات مهدى علیه السلام پس از ظهور و قیامش در دولت جهانى خود: چنانکه در پاسخ به ‏پرسش یکى از یاران خود راجع به قیام مهدى(عج)چنین فرمود:«وقتى قیام کند،در میان مردم با علم خود داورى خواهد کرد مانند داورى داوود که از بینّه و دلیل پرسشى نمى‏کرد»(1)

ب- توجیه نقد سیاسى در مورد اوضاع موجود، و مقرون کردن آن‏ به اندیشه وجود مهدى علیه السلام و ضرورت ایجاد دگرگونیها از سوى او: و از این‏قبیل است: «وقتى قائم خروج کند به ویران کردن منابر و جایگاههاى خصوصى‏در مساجد فرمان خواهد داد. این جایگاهها به منظور امنیت و محافظت‏ خلیفه ‏از تعدى،و براى افزودن هیبت او در دل دیگران بنا شده است» (2)

ج- اعلامیه‏هاى کلى براى اصحابش که در آن، ابعاد اندیشه ‏غیبت براى آنان و ضرورت آمادگى و عمل به آن از ناحیه روانى و اجتماعى‏ توضیح داده شده بود، تا غیبت امام علیه السلام و جدائى او را از آنان بپذیرند.

از جمله، امام علیه السلام به ابن بابویه نامه‏اى نوشت و در آن فرمود: «بر تو باد بردبارى و انتظار گشایش. پیامبر فرمود: برتر عمل امت من انتظار فرج است و شیعه ما پیوسته در اندوه است تا فرزندم ظهور کند.

پیامبر مژده داده است که او زمین را از قسط و عدل پر میسازد،آن سان‏که از جور و ستم آکنده شده است. اى شیخِ من، شکیبا باش. اى ابو الحسن ‏على، همه شیعیان مرا به شکیبائى فرمان ده که زمین از آن خدا است و آن را بهر کس از بندگانش که بخواهد به ارث وا میگذارد و پایان فرخنده، برای پرهیزکاران است.(3)

این روش، بگونه‏اى ساده در دوره امام هادى علیه السلام آغاز شد که ‏ایشان بواسطه جور و ظلم حکام، از انظار پنهان شد و از راه توقعیات و نامه‏ ها براى پیروان خود پیام مى‏فرستاد و با آنان تماس میگرفت تا شیعیان، به تدریج به این معنى عادت کنند و این روش با فهم و درک مردم بیشتر سازش‏ داشت

فرهنگ سازی مکاتبه با امام غائب

امام عسگرى علیه السلام موضعى دیگر نیز برگزید که وقتى فرزندش از چشم‏مردم دور شود،وضع را براى قبول غیبت آماده کرده باشد. در آنوقت فقط به خواص اصحاب نمودار مى‏گردید و وظیفه تبلیغ تعلیمات و فرمانهاى خود را بواسطه چند تن از خاصان خود اجرا میکرد و این امر را با مکاتبه و توقیع‏ عمل مى‏فرمود و به این ترتیب،براى آنچه که فرزندش، مهدى علیه السلام در غیبت ‏صغراى خود بایستى، عمل میکرد، ایجاد آمادگى مى‏نمود حال آنکه بایستى‏ از مردم پنهان مى‏ماند و بوسیله تعلیمات خود با آنان رابطه برقرار مى‏کرد.

اگر این مساله بدون مقدمه و آمادگى قبلى برقرار مى‏ماند، براى مردم ‏امرى حیرت بخش و غافلگیرکننده بود. از اینجا بود که ‏امام عسکرى علیه السلام این اسلوب را عمل کرد و آن، برنامه‏اى ویژه براى آماده ‏کردن ذهنیات امت و آگاه شدنشان بود تا آن روش را بپذیرند و بدون حیرت ‏و همراه داشتن عواقب ناخوشایند، آن را حفظ کنند.

این روش، بگونه‏اى ساده در دوره امام هادى علیه السلام آغاز شد که ‏ایشان بواسطه جور و ظلم حکام، از انظار پنهان شد و از راه توقعیات و نامه‏ ها براى پیروان خود پیام مى‏فرستاد و با آنان تماس میگرفت تا شیعیان، به تدریج به این معنى عادت کنند و این روش با فهم و درک مردم بیشتر سازش‏ داشت.(4)

 

تشکیل شبکه وکالتی

همچنین روش وکالتى و وساطتى که امام عسکرى علیه السلام باپایگاههاى مردمى خود برگزید، روشى دیگر از روشهایى بود که براى آن، مساله غیبت آماده شده بود.

شیعیان وقتى اموالى را از حقوق شرعى که بر آنان واجب بود، براى‏امام علیه السلام مى‏بردند ابتدا به ‏«عثمان بن سعید عمرى السمان‏» وارد می شدند و او براى سرپوش گذاشتن بر فعالیتهاى امام علیه السلام و براى مصلحت او، تجارت‏روغن می کرد. پولهائى را که تحویل می گرفت در خیکهاى روغن میگذاشت ‏و دور از چشم حکام، براى امام علیه السلام مى‏فرستاد. زیرا اگر از قضیه مطلع ‏می شدند همه آنرا مصادره می کردند.(5)

بنابراین پنهان شدن و ابلاغ کردن مطالب بوسیله نواب، در غیبت صغراى امام (عج) از زمان امام حسن عسکرى علیه السلام معمول شد و مردم به آن خو گرفتند.

 

پی نوشت:

1) ارشاد، ص 323.

2) مناقب، ج 3 ، ص 536.

3) همان، ص 527.

4) اثبات الوصیة ص 262؛ ارشاد ص 323؛ کشف الغمة ج 3 ص207.

5) الغیبة شیخ طوسى، صص 215-219.

چاک زدن گریبان

چاک زدن گریبان

امام حسن عسگری

مرحوم شیخ طوسى ، ابن شهرآشوب ، سیّد هاشم بحرانى و بعضى دیگر از بزرگان ، به نقل از فضل بن حارث حکایت می نمایند:

در آن روزى که حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام به شهادت رسیده بود و تصمیم گرفته بودند که حضرت را تشییع و تدفین نمایند، من نیز در شهر سامراء حضور داشتم .

پس با خود گفتم که من هم در این فیض عظیم - یعنى ؛ تشییع جنازه امام هادى علیه السلام - مشارکت نمایم .

لذا همچون دیگر افراد - که از اقشار مختلف حضور یافته و - منتظر مراسم تشییع بودند، من نیز در کنارى ایستاده و منتظر خروج جنازه مطهّر و مقدّس ‍ آن حضرت شدم .

ناگهان متوجّه گشتم که فرزندش حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام با پاى پیاده از منزل خارج گردید، در حالى که یقه پیراهن خود را چاک زده بود.

پس ضمن آن که جذب دیدار عظمت و جلال امام عسکرى علیه السلام گشتم ؛ ولى از شمایل زیبا و رنگ چهره آن حضرت - که گندم گون و نمکین بود - بسیار در تعجّب و حیرت قرار گرفته بودم ؛ و نیز دلم براى حضرت مى سوخت ، چون که پدر از دست داده و بسیار خسته به نظر مى رسید!

بعد از تشییع جنازه ، به منزل بازگشتم و شبان گاه ، در عالَم خواب امام عسکرى علیه السلام را دیدم که از افکار من اطّلاع یافته و به من خطاب کرد و فرمود: اى فضل ! رنگ چهره من ، که تو را به تعجّب و حیرت وا داشت ، رنگى است که خداوند متعال براى بندگانش بر مى گزیند و انتخاب آن در اختیار بنده نیست .

و این خود عبرت و نشانه اى است براى آگاهى افرادى که داراى عقل و شعور باشند.

اى نادان ! تو از این گونه مسائل چه خبر دارى ؟! مگر نمى دانى که حضرت موسى علیه السلام در فوت برادرش هارون یقه پیراهن خویش را چاک زد. و سپس افزود: همانا که تو نخواهى مُرد مگر آن که نسبت به دین اسلام کافر شوى و عقل خود را نیز از دست خواهى داد

و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود: ما - اهل بیت عصمت و طهارت - مانند دیگر افراد نیستیم ، که از کار و تلاش خسته شویم ؛ و یا آن که نسبت به مصائب و بلاهائى که از طرف خداوند متعال مى رسد احساس ‍ ناراحتى و نارضایتى کنیم ؛ بلکه از درگاه ربوبى پروردگار درخواست مى نمائیم که ثبات و صبر عطا فرماید.

و ما در چنین مواقعى در خلقت و آفرینش جهان و دیگر موجودات نفکّر و اندیشه مى نمائیم .

بعد از آن ، امام حسن عسکرى علیه السلام در همان عالَم خواب ، فرمود: اى فضل ! متوجّه باش که سخن ما در خواب و بیدارى یکسان است و تفاوتى ندارد.

همچنین آورده اند:

هنگامى که حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام در تشییع جنازه پدر بزرگوارش حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام ، یقه پیراهن خود را چاک زده بود.

لذا بعضى افراد تعجّب کرده و سخن به اعتراض گشودند، و برخى مانند شخصى به نام ابوالعون اءبرش اعتراض خود را در نامه اى توهین آمیز نوشت و براى امام عسکرى علیه السلام ارسال داشت .

حضرت در پاسخ به نامه اعتراض آمیز ابوالعون اءبرش ، مرقوم فرمود:

اى نادان ! تو از این گونه مسائل چه خبر دارى ؟!

مگر نمى دانى که حضرت موسى علیه السلام در فوت برادرش هارون یقه پیراهن خویش را چاک زد.

و سپس افزود: همانا که تو نخواهى مُرد مگر آن که نسبت به دین اسلام کافر شوى و عقل خود را نیز از دست خواهى داد.

و طبق پیش گوئى حضرت ، اءبرش ، مدّتى قبل از مرگش کافر گشت و نیز دیوانه گردید، به طورى که فرزندش ، از ملاقات پدرش با مردم جلوگیرى مى کرد؛ و در محلّى او را زندانى کرده بود.


این آهوی زار و پریشان شیعه ماست

http://s2.picofile.com/file/7262053224/230436419282160392237199100176117193156247.jpg


آهوی جانم خسته و زار و پریشان

در مرغزار زندگی می گشت حیران

در سبزه زار هستی ام خوش می خرامید

از شاخسار عمر غافل خوشه می چید

از چشمه سار عیش لختی جرعه نوشید

گاهی فراز کوه نخوت پای کوبید

شیطان غفلت قصد صید آهویم کرد

دامی به پیش پای آهویم بگسترد

دام گنه را در خفا گسترد صیاد

آهوی جانم بی خبر در دامش افتاد

روحم ز پا افتاده نالان است و محبوس

گوید که عمرم رفت از کف آه وافسوس

ناگه نسیمی خوش وزید از بوستانها

شمسی بتابید از فراز آسمانها

این مشک و عنبر گوئیا از کوی یار است

آری صبا این بوی گیسوی نگار است

خورشید رخشان گشته از رخسار نیکوش

بد سبزه زاران طره ای از تاب گیسوش

مولای من ای ضامن آهوی صحرا

ای ملجا و ای محرم و آرام دلها

بنگر درون سینه ام دردی نهان است

سری که رخشان در نهان شیعیان است

این سر همان عشق علی و آل طاهاست

این عشق پاک شیعه بر اولاد زهراست

این صید گر در دام شیطان اوفتاده است

صیاد بر حلقش گر اینک پا نهاده است

عشق ولایت در درونش گشته جاری

آیا سزد او را به صیادان سپاری

فریاد زد مولا به شیطان، دست بردار

آورده او بر ما پناه، او را میازار

این آهوی زار و پریشان شیعه ماست

او را رها کن، لطف و احسان پیشه ماست


مشهورترین لقب امام رضا علیه السلام؟!

http://img.tebyan.net/Big/1388/04/251113771237171131751612616921716825545.jpg



ابن طلحه مى گوید: (1) ... اینک سخن درباره سومین على یعنى على الرضا علیه السلام است و هر که به دقت بنگرد براستى او را وارث ایشان مى یابد و حکم مى کند که وى سومین على (2) است. ایمان و مقام و منزلتش والا و توانمندى وى گسترده و یارانش فراوان و برهانش هویدا و آشکار است تا آن جا که مامون خلیفه عباسى او را از خواص خود قرار داد و در مملکت خویش شریک ساخت و امر جانشینى خویش را به او واگذارد و دخترش را به همسرى او درآورد.


کنیه ها

ابوالحسن و ابوعلی

 

لقب ها

رضا، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفوالملک، کافی الخلق، رب السریر، و رئاب التدبیر

 

مشهورترین لقب

مشهورترین لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب این لقب گفته اند: «او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده :

از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روی او رضا خوانده اند که مأمون به او خشنود شد.»

مامون گروهى از دانشمندان ادیان و فقهاى شریعت و متکلمان را در چندین مجلس با آن حضرت رو به رو کرد و آن حضرت سرانجام بر همه غالب شد تا آنجا که کسى از ایشان نماند مگر آن که به فضل آن وجود گرامى اقرار کرد و به ناچیزى خویش ‍ اعتراف نمود

مناقب و صفات آن حضرت(علیه السلام)

خداوند برخى از آنها را به او اختصاص داده تا به علوّ مقام و ارجمندى اش گواهى دهند.

ابن طلحه بخشى از کرامات آن حضرت را بیان کرده که (( ان شا اللّه )) ما بعضى از آنها را نقل خواهیم کرد.

شیخ مفید - رحمه اللّه - از یزید بن سلیط ضمن حدیثى طولانى از ابوابراهیم امام کاظم علیه السلام نقل کرده است که در همان سال رحلتش ‍ فرمود: ((من امسال از دنیا مى روم و امر ولایت به پسرم على همنام دو على مى رسد؛ امّا على اول ، على بن ابى طالب علیه السلام و على دیگر، على بن حسین علیه السلام است ، علم و حلم ، نصرت و محبت ، ورع و دیانت اولى و محنت پذیرى وصبر بر شداید دومى را به او داده اند.(3)

على بن عیسى اربلى - رحمه اللّه - در فصلى که بخشى از خصایص و مناقب و اخلاق کریمه امام رضا علیه السلام را نقل کرده ، (4) به نقل از ابراهیم بن عباس مى گوید: من هرگز ندیدم که چیزى را از امام رضا علیه السلام بپرسند و او نداند و در روزگاران تا زمان او کسى را داناتر از او سراغ ندارم ، مامون درباره هر چیزى به عنوان آزمون از او مى پرسید و او پاسخ مى داد در حالى که تمام سخن و پاسخ و استشهاد وى برگرفته از قرآن مجید بود.

هر سه روز یک مرتبه قرآن را ختم مى کرد و مى فرمود: ((اگر بخواهم کمتر از سه روز ختم کنم . مى توانم ولى من هرگز بر آیه اى نمى گذرم مگر اینکه درباره آن مى اندیشم و درباره شان نزولش فکر مى کنم .))

شب هنگام ، کم خواب و بیشتر روزها روزه دار بود.



امام رضا

در هر ماه سه روز، روزه اش ترک نمى شد. کار خیر بسیار مى کرد و صدقه نهانى بسیار مى داد که بیشتر آن در شبهاى تاریک بود. بنابراین هر که گمان کند نظیر او در فضیلت دیده است ، باور نکن .(5)

از محمّد بن عباد نقل کرده ، مى گوید: حضرت رضا علیه السلام تابستان روى حصیر و زمستان روى پلاس مى نشست ، تن پوشش جامه اى خشن بود امّا در حضور مردم با لباس آراسته ظاهر مى شد.(6)

از اباصلت ، عبدالسلام بن صالح هروى نقل کرده که مى گوید: من داناتر از على بن موسى الرضا علیه السلام را ندیدم و هیچ عالمى هم او را ندیده مگر این که مانند من درباره او گواهى داده است. مامون گروهى از دانشمندان ادیان و فقهاى شریعت و متکلمان را در چندین مجلس با آن حضرت رو به رو کرد و آن حضرت سرانجام بر همه غالب شد تا آنجا که کسى از ایشان نماند مگر آن که به فضل آن وجود گرامى اقرار کرد و به ناچیزى خویش ‍ اعتراف نمود.

من از آن حضرت شنیدم که مى گفت : ((در روضه پیامبر صلى اللّه علیه و اله مى نشستم در حالى که بسیارى از علماى مدینه در آن جا بودند. وقتى که یکى از آنها از حل مساله اى فرو مى ماند همگى به من اشاره مى کردند و مسائل را نزد من مى فرستادند و من جواب مى دادم .))(7)

ابوالصلت مى گوید: محمّد بن اسحاق بن موسى از قول پدرش نقل مى کند که موسى بن جعفر علیه السلام به پسرش مى گفت: ((این برادر شما على بن موسى عالم آل محمّد صلى اللّه علیه و اله است ، مسائل دینتان را از او بپرسید و آنچه را که مى گوید حفظ کنید؛ زیرا من از پدرم جعفر بن محمّد علیه السلام شنیدم که به من فرمود: عالم آل محمّد صلى اللّه علیه و اله در صلب تو است ، کاش من او را درک مى کردم که او همنام امیرالمؤ منین علیه السلام است )).(8)

یاسر، خادم حضرت می‌گوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام ما را صدا می‌کرد و در پاسخ او می‌گفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی می‌فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود"

اخلاق و منش امام:


خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه‌ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می‌کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌نمود.

یکی از یاران امام می‌گوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می‌توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی‌کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی‌فرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم می‌فرمود. چون سفره غذا به میان می‌آمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می‌نشاند و آنان همراه با امام غذا می‌خوردند. شبها کم می‌خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می‌گذراند. بسیار روزه می‌گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی‌کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد." یکی دیگر از یاران ایشان می‌گوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد، خود را می‌آراست (لباسهای خوب و متعارف می‌پوشید). شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی‌گیریم

امام رضا

شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."

مردی از اهالی بلخ می‌گوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است"

یاسر، خادم حضرت می‌گوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام ما را صدا می‌کرد و در پاسخ او می‌گفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی می‌فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود"

یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجی راه را تمام کرده‌ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده‌ام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی."

از محمّد بن عباد نقل کرده ، مى گوید: حضرت رضا علیه السلام تابستان روى حصیر و زمستان روى پلاس مى نشست ، تن پوشش جامه اى خشن بود امّا در حضور مردم با لباس آراسته ظاهر مى شد

آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم."

امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی‌کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می‌داشتند.

یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می‌گوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه‌ای دید و پرسید: "این کیست؟" عرض کردند: "به ما کمک می‌کند و به او دستمزدی خواهیم داد." امام فرمود: "مزدش را تعیین کرده‌اید؟" گفتند: "نه هر چه بدهیم می‌پذیرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اینها گفته‌ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می‌دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می‌کند مزدش را کم داده‌ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده‌ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ می‌فهمد که بیشتر پرداخته‌ای و سپاسگزار خواهد بود.

خادم حضرت می‌گوید: «روزی خدمتکاران میوه‌ای می‌خوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بی‌نیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."»

 

پی نوشت ها  :

1- مطالب السؤال ص 84.

2- على بزرگ و عالیقدر و شریف .

3- ارشاد، ص 285.

4- (( کشف الغمه ، )) ص 274.

5- همان ماخذ، ص 273.

6- همان ماخذ، همان ص .

7- همان ماخذ، همان ص .

8- همان ماخذ، همان ص .