در فاطمیه از دل و جان گریه می کنیم همراه با امام زمان گریه می کنیم
اجرک الله فی مصیبة امّک یا صاحب الزمان
اللهم العن اول الظالم ظلم حق محمد واآل محمد
بغضی غریب بر سینه آسمان نشسته است بغضی که بندبند استخوانم را میلرزاند.
آه! ای بهانه هستی! چگونه اندوهگین نباشم وقتی که جشن هجده سالگیات را سیاه پوشیدم هجده شمع خاموش، هیجده …
فاطمیه شعر داغ لاله است قصه زهراى هجده ساله است
فاطمیه قصهگوى رنجهاست بهترین تفسیرسوز مرتضى است
گل شکسته من
چه می شودکه به زانوی من توان بدهی
دوباره صورت خود رابه من نشان بدهی
چه می شود که زمان قنوت نیمه شبت
دوباره بازوی خود را کمی تکان بدهی
چه می شود که دگر مثل روزهای قدیم
کنارسفره خودت نان به دستمان بدهی
به جای آنکه شوی پرپر و به خاک افتی
و روح خسته خودرابه آسمان بدهی .....
گل شکسته ی من پا بگیر دراین باغ
که بازعطربهشتی به باغبان بدهی
تو رابه جان عزیزت مخواه بنشینم
به چشم خویش ببینم چگونه جان بدهی
نفس تومی کشی وحال کودکان این است
چه می شود تو اگر جان در این میان بدهی
جــان بــه قــربــان تـو و سینـه سپر کردن تو صبر کــردی و نگفتی که سپر می شکند
یاسها چقدر شبیه تواند، فاطمه!
ای گمگشته بقیع! کدام گمشده به تو پناه آورد و پیدایش نکردی؟!
ای بهشت گمشده پهلو شکسته، کدام شکسته از تو التیام جست و مرهم نگذاشتی؟!
تو، آنسوی خودت بودی و همیشه بهترین را برای دیگران میخواستی و این است شیوه عشق، که از پدر به تو رسیده بود.
بانوی مهربانی و آیینهها، چه زود وقت خداحافظی رسید.
صدای خم شدن پشت سنگ میآید مگر علی غم خود را به کوه نازل کرد !
شبی که آینهاش دفن شد چه حالی داشت از این که فاطمه را با نبی مقابل کرد