گلی گم کرده‌ام




گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را


به هر گل می‌رسم می‌بویم او را


گل من نی بود این و نه آنست


گل من مهدی صاحب زمان است


دلم اندر هوایش می‌زند پر


شرر افکنده بر جانم چو آذر


خوش آن روزی که با شم یاور او


بمانند گدایان بر در او


خوش آن روزی که من پروانه باشم


فدای آن گل یکدانه باشم


خوش آن روزی که من بر عهد دیرین


نثار او کنم این جان شیرین


الا ای گل کجایی جان فدایت


چه باشد گر که گردم خاک پایت


ز درد انتظارت جان به لب شد


تن فرسوده‌ام در تاب و تب شد


بسی رفتند و مردند از فراقت 


ندیدند در جهان آن روی ماهت



                                                                                                                      "نبوی گرگانی"

محبت در پی معرفت - قسمت اول

 

محبت در پی معرفت - قسمت اول

 

 

در این نوشتار پس از بیان ویژگی های محبت, محبّ و محبوب, معرفت به عنوان راه ایجاد محبت معرفی می گردد. نتیجه آن است که اگر بر میزان و کیفیت شناختمان به حضرت صاحب الامر ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ بیفزاییم, قهراً بر محبت و گرایش قلبی ما نسبت به آن وجود شریف, افزوده خواهد شد و در پس آن, آثار حاصل از این محبت, زندگی ما را رنگ مهدوی بخشیده و به ما در طی طریق انتظار نیرو می دهد.

 

محبت

محبت حالتی است میان محب و محبوب که سرچشمه آن قلب و درون است, لیکن نمود آن در ظاهر و در افعال و اعمال محب به روشنی پیدا است. محبتی که جلوه عینی پیدا می کند, و به محب جهت می بخشد.

 

محبت, امری طرفینی است. محب می سوزد و محبوب جذب می کند.

محبت تمنا می کند و محبوب دامان خویش را برای تمنای محب می گستراند.

 

حال باید دید محبت آدمی به کدام محبوب تعلق می گیرد؟

اینجا است که بحث فطرت و خصایص فطری انسان مطرح می شود.

 

ویژگی فطری انسان

انسان فطرتاً کمال جو است. مطلوب انسان هر چه باشد, خصیصه فطری کمال طلبی باعث می شود پس از نیل به آن مطلوب, باز هم قانع نشده و مرتبه ای فوق آن را طلب کند.

 

بر این اساس ما به عنوان یک انسان, همواره در پی یافتن فرد اکمل هستیم و سعی در نزدیک شدن و همانندی با وی داریم. برخی انسانها کمال را در قدرت می دانند, لذا کسی را که از قدرت بیشتری برخوردار است ستاره آمال خویش می سازد و همواره در جهت آشنایی و تقرب به او در تلاشند. برخی دیگر کمال را در علم می دانند و ...

 

با وجود این میل فطری قوی, تشخیص ندادن مصداق حقیقی باعث می شود که انسانها مصادیق بدیل را دنبال کنند و دچار سرخوردگی و پوچی گردند.

 

اما آن مطلوب که کاملترین , زیباترین, پدر قدرترین و مجموعه ای از « ترین ها » است ( البته در امور خیر و نیکو ) چیست؟ یا بهتر بگوییم: کیست؟

 

اگر سعی در ارضاء حقیقی تمایلات فطری خویش ( همان فطرتی که الهی است ) داشته باشیم, در خواهیم یافت که همه هر آن چه در نهاد ما تب و تاب نیل بدان هست, در امام زمان وجود دارد.

 

انسانِ نِیِ از نیستان جدا مانده ای است, که ناله غم و غربت او تنها پس از نیل به مقام قرب حق, آرام می گیرد و این غرقه ی دریای حیرت , تنها پس از رسیدن به حق است که ساحل امن و امان را درک می کند و کشش فطری او به جواب در خور خویش می رسد.

 

خداوند آفریننده ما, حجتی بر ایمان و در سر راه زندگی مان نهاده که دقیقاً وجودش مطابق با خواستها و نیازهای فطری ماست. اگر طالب جمالیم و صاحبان جمال را دوست می داریم, جلوه ی جمال حق او است که همه ی زیبایی ها را در خود جمع کرده است. همانطوریکه جدّ گرامیش فرمود: المهدیّ طاووس اهل الجنّه[1], وجهه کالقمر الدّریّ[2] کأنّ وجهه الکوکب الدریّ.[3]

 

و همینطور سایر مواردی که مطلوب فطرت سلیم است, نوع کامل و به عبارت بهتر کاملترین آنها, در وجود صاحب الامر هست. به عنوان مثال, درباره ی عدالت خواهی و روش پسندیده ی حضرت در حکومت و ... می توان به روایاتی اشاره نمود:

 

رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: زمین را از عدالت پر می کند تا جایی که مردم به فطرت اولی خود باز می گردند, نه خونی به ناحق ریخته می شود نه خوابیده ای و را بیدار می کنند.[4]

 

ختم نموده است خداوندگار در رخ تو صنعت صورتگری

 

معرفت راه رسیدن به محبّت

محبت تابع معرفت و شناخت است و هر چه شناخت بیشتر شود, محبت شدیدتر خواهد بود.[5]

 

راه ایجاد و تعمیق محبت به ولی عصر ـ عج الله تعالی و فرجه الشّریف ـ آن است که انسان به صاحب الزّمان ـ علیه السّلام ـ به عنوان مطلوب کامل خویش معرفت حاصل کند و ابعاد وجودش را بشناسد تا نهایتاًبه این باور برسد که مصداق اکمل هر خیری در وجود حجت عصر است.

 

این شناخت و معرفت دو لایه و یا به تعبیری دو سطح دارد.

 

معرفت در سطح عام که همان جنبه ی عقیدتی است, یعنی شناخت امام مفترض الطاعه و معرفت خاص که شناخت امام است, با لحاظ ویژگی ها و توصیفاتی که در عبارات معصومین و ادعیه و زیارات در خصوص ایشان آمده است.

 

لذا شناخت امام و حجت هر زمانی, همواره مورد تأکید بوده است.

 

نظیر : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه.

 

مشکل امت اسلام پس از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ عدم معرفت به حجت زمان خود بود. امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ نیز از همین ناحیه ضربه خورد و حادثه کربلا هم معلول همین امر بود. کما این که بسیاری از دشواریها و مسائل و مشکلات امروز جامعه ما هم مستقیماً از عدم شناخت ولی زمان نشأت می گیرد.

 

مفتاح و گره گشای دشواریهای ما در مسیر ارتباط با امام زمانمان و بهره مندی بیشتر از وجود ذی جود او, معرفت به او است.

 

یک سؤال

اگر بپذیریم که اولاً فطرتاً انسان کمال جو است و ثانیاً وجو ولیّ عصر ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ کامل ترین مطلوب, پس چرا محبوب غالب افراد چیزی جز وجود نازنین امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ است؟ مگر می شود انسان خلاف فطرت و سرشت خویش عمل کند؟

 

جواب:

به دلیل نقص معرفت !

 

در واقع اگر فردی مصداق واقعی آن کمالات و خیرات درست تشخیص ندهد, به کوی مهدی ـ عج الله تعالی و فرجه الشّریف ـ راه نمی برد و به دامان او عرض نیاز نمی کند. مصادق جایگزین را دنبال می کند. اگر معرفت به امام زیاد شود, قطعاً بر محبت به او نیز افزوده می شود تا جایی که شخص , جز او را شایسته محبت ورزیدن نمی داند, چشم را می خواهد برای دیدن رخسار او, گوش را بخاطر شنیدن کلام او و جانش را برای نثار به پای قدم او.

 

با شناخت امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ جانِ واله و شیدای ما, گمشده خویش را یافته و به امن و امان و طمأنینه می رسد, آنگاه که معرفت به مولا حاصل شود, قدم جای پای او گذاشته می شود و کلام انسان همان خواهد شد که مولای محبوب می پسندد و عمل انسان آن خواهد شد که مولای محبوب می خواهد و ... بزرگان گفته اند عشق آمدنی است, آوردنی نیست.

 

هرگز دل من چون تو یار دگری نگزید بر خاست که بگزیند یار دگرم بودی

 

محبوب منتظران

السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب الغوث الرحمه الواسعه وعداً غیر مکذوب.[6]

 

جایگاه محبت

محبّت واژه ی زیبایی است که نزد همه ی انسانها و فرهنگها ارزشمند تلقّی می شود و نگاه هر گروهی از انسانها به عالم هستی, اساس تفسیر این واژه است.

 

آنان که نگاه واقع بینانه تری به عالم هستی دارند, ارزش سرمایه ای که فقط یک بار در اختیار آنان قرار گرفته و بدنبالش ابدیّت و جاودانگی است را با همه ی وجودشان درک کرده و در یافته اند که خور و خواب و شهوت و ... هیچ یک ارزش آن را ندارند که با روح انسانی که ثمر آن کمال بی نهایت است, مبادل کنند.آنان معادله روح خویش را فقط کالای محبّت می بینند و لحظه ای محبّت را در روح خود با تمام جهان هستی معادل می شمرند, که سالار شهیدان فرمود: و خسِرت صفقه عبد لم تجعل له من حبّک نصیباً؛ کالای آن بنده که از محبت خود چیزی نصیبش نفرموده ای خسارت برده است.[7]

 

عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آید ناخوانده درس مقصود از این کتاب هستی

 

اما نکته اساسی اینجاست: به که محبت کنیم؟ و برای چه محبّت بورزیم؟

 

محبوب کیست؟

عده ای دارای همتی پست وهدفی زودگذر هستند و چون کودکان فریفته هر چیز زبونی قرار می گیرند. در شب معراج خداوند به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ خطاب می کند: یا احمد احذَر ان تکونَ مثل الصبیّ اذا نظر الی الاخضر و الاصفر اَحَبَّه و اذا اُعطی شیئاً مِنَ الحلُو و الحامض اغتَرَّ به مانند کودکان و خردسالان مباش که چون چشمشان به سبزی و زردی ( مظاهر دنیوی) بیفتد و یا چیزی به آنها چشانیده شود فریفته می شوند.[8]

 

بــد نـامی حیات دو روزی نـبـود بـیش وانهم کلیم با تو بگویـم چسان گذشت

یک روز صرف بست دل شد به این و آن روز دگر به کندن دل زین وآن گذشت

 

اگر انسان بر اساس محبّت قیام کند و دارای همتی بلند باشد, دنبال محبوب حقیقی می رود, ابراهیم خلیل برهان توحیدی را از راه محبت مطرح می کند:

« انّی لا احبّ الافلین » چیزی که از بین رفتنی است, شایستگی محبّت ندارد و چون رفتنی است عامل رنج می شود.

 

از این رو تنها انسانهای الهی که فقط به خدا دل بسته اند, امنیت روحی راستین دارند و در قیامت هم از سختیهایش در امانند.

 

عن الصادق ـ علیه السّلام ـ فمن احبّ عزوجلّ احبّه و مَن احبّه الله کانَ مِنَ الامنین.[9]

 

و به این جهت است که هر روز از خداوند رسیدن به این راه را می خواهیم. عن الصادق ـ علیه السّلام ـ اهدنا الصراط المستقیم یعنی ارشدنا الی لزومِ الطریق المودّی الی محبتک.[10]

 

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

 

محبت طرفینی است

رابطه عاشق و معشوق طرفینی است؛ یحبّهم و یحبّونه, رضی الله عنهم و رضوا عنه, فاذکرونی اذکرکم. اثر این محبّت آن است که هر گامی به سوی محبوب بر می داری او چندین برابر به تو نزدیکتر می شود؛ من تقرّب الیَّ شِبراً تقرّبتُ الیه ذرعا.[11]

 

سید ابن طاووس سالروز بلوغ فرزندش را جشن گرفت و گفت این شادمانی به شکرانه ی آن است که نمردی و سنّ تو به حدی رسید که سخن خدا متوجه تو شود و از امروز تو مخاطب سخن الهی هستی.

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . منتخب الاثر, ص 147.

[2] . منتخب الأثر, ص 185.

[3] . معجم احادیث المهدی, ج1, ش72.

[4] . بحار, ج52, ص 280.

[5] . المحجه البیضاء, 8 کتاب محبت و شوق.

[6] . مفاتیح الجنان, زیارت صاحب الزمان, معروف به زیارت آل یس.

[7] . مفاتیح الجنان, دعای عرفه امام حسین ـ علیه السّلام ـ .

[8] . ارشاد القلوب, ج1, باب 54, ص 199.

[9] . المیزان, ج1, ص 38.

[10] . بحار, ج87, ص 19.

[11] . بحار, ج87, ص 19.

 

تهیه و تنظیم از  منتظر ظهور


ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم

مهمان تو و سفره احسان تو بودم

یک عمر گذشت و سر و سامان نگرفتم

ای کاش فقط بی‏سر و سامان تو بودم

تا چشم گشودم به دلم مهر تو افتاد

زآن روز چو آهوی بیابان تو بودم

طوفان عجیبی است غم عاشقی تو

چون موج اسیر تو و طوفان تو بودم

ای گنبد تو عشق ، من خسته دل ای کاش

چون کفتر پر بسته ایوان تو بودم

یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست

ای کاش ز  زوار خراسان تو بودم


به پای بوس نگاهت...


خاک، بوی قدم‏هایت را حس کرد و آسمانی شد.

 قاصدک‏ها، تادورترین سرزمین‏ها را، چرخیدند و مژده آمدنت را به چشم‏های تشنه رساندند. خاک، قدم گاه قدم‏های ملکوتی تو شد و فرشته‏ها، زایر همیشگی‏ات تا به هر بهانه، به زیارت چشمان روشنت بیایند و بوی خوشت را برای آسمان‏ها سوغات ببرند.

چقدر دوست داشتنی است روزهای آمدنت! کاش می‏توانستم هر سال، روز تولدت را در حرم نفس بکشم! شب تولد تو که می‏شود، حرمت از آسمان پر ستاره نیز پرستاره‏تر می‏شود. چقدر آدم اینجاست که در هفت آسمان، غیر از تو ستاره‏ای ندارند. تو امشب به دنیا آمدی تا ستاره همه بی‏ستاره‏ها باشی؛

آری ! حَرَمت، قبله دل‏های شکسته است، عالَم، با همه نگرانی‏ها و غم‏هایش، همین که دلش را به پنجره فولاد تو گره می‏زند، آرام می‏گیرد. این را بارها از کبوترهای حرمت شنیده‏ام.

آقا! مرا کبوتر گنبدت کن، سرگردانی ام را سامان ببخش.

 یا امام رئوف! من به محبت و ولایت تو پناه آورده‏ام. مرا از هوای دل‏انگیز ولایت، سرخوش کن.

سلام ضامن آهو! دل شکسته من، به پای بوس نگاهت غریب می‏آید...



ادب بر آستان ملکوت



امام رضا

زیارتگاها و مزارها از دیرباز در میان ادیان و مذاهب گوناگون از جایگاه ویژه اى برخوردار بوده اند. این اماکن مقدسه همواره با پذیرفتن گروه عظیمى از علاقه مندان، بستر مناسبی براى تبادلات فرهنگى و حتی تحولات سیاسى و اجتماعى به حساب مى آیند. در واقع زیارتگاه ها می توانند در ابعاد مختلف زندگى، حتى به لحاظ روحى و روانى  دارای تأثیرگذارى قابل توجهی باشند. در دین مبین اسلام نیز زیارت قبور، توسل کردن و شفاعت خواستن از اهم امور دینى تلقى مى شود. در آموزه های شیعی "زیارت" حضورى روحى و نه صرفا جسمی نزد مزور است که در آن نفسیت قدسى و صفات متعالی مزور بر نفس زائر افاضه می گردد، تا بعد از اضطراب به اطمینان و پس از شقاوت به سعادت و بعد از ناامیدى به امیدوارى برسد. چنانکه شیخ صدوق (ره) می گوید: « زیارت خداى تعالى، زیارت پیامبران و حجت هاى اوست. هر کس آنان را زیارت کند، همانا خداى عزوجل را زیارت کرده است، چنان که هر کس آنان را پیروى کند، همانا خدا را پیروى کرده و هر کس آنان را نافرمانى کند، خدا را نافرمانى کرده است».

امام، زائر را از همان لحظه‏ای که قصد زیارت کرده‏ است، می‏بیند و به حالات و حرکات و گفتارش توجه کامل دارد. پس شایسته است زائر آن چنان باشد که اگر در زمان حیات امام نیز محضرش را درک می کرد همان گونه می بود، در ادب نمودن، گفتگو کردن و حتی معاشرت و رفتارو گفتار خود با دوستان، همراهان و سایر زائران حرم محبوبش ...

چراکه امام "عین اللَّه الناظرة" و چشم نظاره گر خداوند است

زیارت در لغت از ریشه "زَوْر" و به معنای برگشت از چیزی، و تمایل به چیز دیگری می باشد. براین اساس رفتن به ملاقات اولیای دین، و مشرّف شدن به حضور امامان معصوم علیهم السلام را از آن جهت زیارت گویند که در هنگام زیارت روح و فکر زائر از مادیات و عالم طبیعت بازگشت می‏کند و به معنویت و روحانیت توجه و تمایل می‏نماید و زائرِ عارف به مقام مزور ملکوت خداوند را در فضای ملکوتی او مشاهده می‏نماید. بدیهی است میزان جذبه و عشق زائر، به میزان معرفت و شناخت او از مقام و منزلت مزور نزد حق تعالی بستگی دارد.

چه بسا افرادی، فقط جسمشان در زیارتگاه باشد و تماشای ضریح و طلا و نقره، وضع رواق‏ها و صحن‏ها و انبوه جمعیت، آنان را از حقیقت زیارت محروم ساخته و نتوانند با مزور ارتباط روحی و قلبی شایسته ای برقرار نماید.

امامان آیینه داران صفات جمال و جلال حق تعالی و عالی‏ترین تجلی گاه اسماء حسنای الهی می باشند. از این رو زندگی و مرگ آنان یکسان است. آنان به اتکای قدرت الهی پیوسته در همه زمان‏ها و مکان‏ها حیات و حضور حیات آفرین دارند. نه مرگ و نه بُعد مسافت نمی‏توانند آنان را از به کارگیری ولایت تکوینی و هدایت به امر باز دارند. بنابراین حرکت عاشقانه و عارفانه به سوی حرم امام، چنین پیامی را به دنبال دارد که امام، زائر را از همان لحظه‏ای که قصد زیارت کرده‏ است، می‏بیند و به حالات و حرکات و گفتارش توجه کامل دارد. پس شایسته است زائر آن چنان باشد که اگر در زمان حیات امام نیز محضرش را درک می کرد همان گونه می بود، در ادب نمودن، گفتگو کردن و حتی معاشرت و رفتارو گفتار خود با دوستان، همراهان و سایر زائران حرم محبوبش؛ چراکه امام "عین اللَّه الناظرة" و چشم نظاره گر خداوند است که از ظاهر و باطن زائر خویش کاملا آگاه است.

آنان که سیاحت را در متن سفر قرار داده‏اند و زیارت را در حاشیه آن گنجانیده اند، آنان که آداب زیارت ندانسته و در محضر امام ادب نگه نداشته‏اند، آلودگانی که توبه نکرده، شرفیاب محضر امام می‏شوند. اگر چه کرامت امامان که آیینه داران "اکرم الاکرمین" هستند، آنان را دست خالی بر نمی‏گرداند، لیکن نمی‏توانند محضر ملکوتی امام را آنگونه که شایسته است، درک نمایند.

نزدیکی جسمی و حسی به امام و مزار و ضریح او نباید با ایجاد مزاحمت و آزار و اذیت برای سایر زائران که در واقع مهمانان امام هستند، یا اقدام به عملی که با شأن محضر قدسی امام مناسبت ندارد، باعث آزار و اذیّت روح ملکوتی امام گردد و خاطر مبارک آنان را ناراحت نماید، و این نزدیکی ظاهری خود سبب دوری باطنی و روحانی زائر گردد

 آری! حضور در مرقد اولیای الهی امری مطلوب و مورد تأکید شریعت مقدس است، همچانکه امام صادق علیه السلام می‏فرمایند: « اگر چه سلام از راه دور نیز به پیامبر اکرم (و امامان معصوم علیهم السلام) می‏رسد، ولی به مدینه بروید (و به حرم امامان مشرف شوید) و آنان را از نزدیک زیارت کنید".( وسائل الشیعه، ج 14، ص 338، کتاب الحج، ابواب المزار، باب 4، حدیث 3.) اما باید توجه داشت که نزدیکی جسمی و حسی به امام و مزار و ضریح او نباید با ایجاد مزاحمت و آزار و اذیت برای سایر زائران که در واقع مهمانان امام هستند، یا اقدام به عملی که با شأن محضر قدسی امام مناسبت ندارد، باعث آزار و اذیّت روح ملکوتی امام گردد و خاطر مبارک آنان را ناراحت نماید، و این نزدیکی ظاهری خود سبب دوری باطنی و روحانی زائر گردد . همانطورکه امام صادق علیه السلام می فرمایند: « هر گاه منزل و وطن یکی از شما به ما دور بود بالاترین مکان منزل را انتخاب کند و در آن جا دو رکعت نماز خوانده و با اشاره به قبور ما سلام دهد ، سلام وی حتماً به ما خواهد رسید». (کامل الزیارات ، ص 286)

 در اینجا مناسب است داستانی آموزنده را از بیان عالم وارسته و عارف کامل مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره) نقل نماییم. ایشان فرمودند :

در منطقه جاسب قم گروهی از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیهم السلام مشرف می شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردی از اهل محل را می بیند که در گرمای روز کوله باری از علف به دوش کشیده و با مشقت بسیار به خانه می رود ، مسافرین مشهد مقدس که او را می بینند زبان به شماتت و سرزنش می گشایند که : پیرمرد ، زحمت دنیا را ول کن نیستی ؟ ، آخر بیا تو هم لااقل یک بار به مشهد مقدس سفر کن و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ می کنند.

پیرمرد خسته و پاک دل زبان می گشاید و می گوید : شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید ، جواب گرفتید یا نه؟ می گویند : پیرمرد ، این چه حرفی است که می زنی مگر آقا زنده است که سلام ما را جواب بدهد؟!

پیرمرد می گوید: عزیزان، امام که زنده و مرده ندارد، ما را می بیند و سخنان ما را می شنود، زیارت که یک طرفه نمی شود.

آنان می گویند : آیا تو این عُرضه را داری؟ وی می گوید : آری، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدس می کند و می گوید :« ألسلام علیک یا امام هشتم » و همه با کمال صراحت می شنوند که به آن پیرمرد، به نام خطاب می شود که : علیکم السلام آقای فلانی»و بدین ترتیب زائرین همگی خجالت کشیده و پشیمان می شوند که چرا سبب دلشکستگی این مرد نورانی شدند.

(دفتر آفتاب، سیره و زندگانی حضرت آیت الله العظمی بهجت، ص216 )

در پایان خوانندگان گرامی را جهت آگاهی بیشتر در این زمینه به کتاب ارزشمند "ادب فنای مقربان" اثر حضرت آیت اللَّه جوادی آملی ارجاع می دهیم.

ابوالفضل صالح صدر

پرتوی از شخصیت امام رضا علیه السلام





امام رضا

ابن صباغ مالکی درباره حضرتش می‌نویسد: «حضرت از مناقبی والا و صفاتی پسندیده برخوردار است. نفس شریفش پاک، هاشمی نسب و از نژاد پاک نبوی است.»

بعد از جریان ولایتعهدی، روزی عبدالله بن مطرف بن هامان بر مأمون وارد شد. حضرت رضا(علیه السلام) نیز در مجلس حضور داشت. خلیفه رو به عبدالله کرد و گفت: درباره ابوالحسن علی بن موسی الرضا چه می‌گویی؟

عبدالله گفت: «چه بگویم درباره کسی که طینت او با آب رسالت سرشته شده و ریشه در گوارای وحی دوانیده است. آیا از چنین ذاتی جز مشک هدایت و عنبر تقوا می‌تواند ظاهر شود؟ [1]»

 

زهد امام

عیون اخبار الرضا: ابو عباد گفت: حضرت رضا در تابستان روى بوریا در زمستان روى پلاس مى‏نشست و لباس خشن مى‏پوشید مگر موقعى که میان جمعیت می رفت که خود را براى آنها مى‏آراست.

شبها کم میخوابید و بسیار بیدار بود بیشتر شبها از ابتداى شب تا صبح شب زنده‏دار بود خیلى روزه میگرفت روزه سه روز در ماه از او فوت نمیشد میفرمود: این سه روز روزه تمام عمر است خیلى کمک میکرد و صدقه میداد در پنهانى بیشتر در شبهاى تاریک چنین کارى را میکرد هر کس بگوید چون او در مقام و شخصیت دیده است باور نکنید

علم امام

عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 179- ابو ذکوان گفت: از ابراهیم بن عباس شنیدم که میگفت: هر چه از حضرت رضا علیه السّلام مى‏پرسیدند میدانست از زمان او کسى راجع بتاریخ گذشته تا آن روز از حضرت رضا واردتر نبود مأمون او را آزمایش میکرد بسؤال‏ها در هر مورد. جواب آنها را میداد تمام سخن و جواب و مثالى که مى‏آورد از قرآن استفاده مینمود در هر سه روز یک مرتبه قرآن را ختم میکرد.

میفرمود: اگر بخواهم در کمتر از سه روز ختم کنم میتوانم ولى بهر آیه‏اى- که میرسم در آن دقت میکنم که در باره چه چیز و چه زمانى نازل شده بهمین جهت در هر سه روز یک مرتبه ختم میکنم.

 

آداب معاشرت امام

عیون اخبار الرضا: ابراهیم بن عباس گفت: هرگز ندیدم حضرت رضا علیه السّلام با سخن خود کسى را برنجاند و هرگز ندیدم سخن کسى را قطع کند تا او صحبت خود را تمام میکرد و هرگز محتاجى را رد نکرد بقدرى که قدرت داشت. هرگز پاهاى خود را مقابل کسى که نشسته بود دراز نمیکرد و نه تکیه میکرد در مقابل کسى که نشسته بود و هرگز غلامان خود را ناسزا نمیگفت: و ندیدم که آب دهان بزمین بیاندازد و نه هرگز در موقع خنده قهقهه نمیزد خنده آن جناب تبسم بود.

در خلوت سفره‏اش را می گستردند غلامان خود را بر سفره خویش مینشاند حتى دربانها و مهتر چهارپایان را،

 

امام رضا
عبادت امام

شبها کم میخوابید و بسیار بیدار بود بیشتر شبها از ابتداى شب تا صبح شب زنده‏دار بود خیلى روزه میگرفت روزه سه روز در ماه از او فوت نمیشد میفرمود: این سه روز روزه تمام عمر است خیلى کمک میکرد و صدقه میداد در پنهانى بیشتر در شبهاى تاریک چنین کارى را میکرد هر کس بگوید چون او در مقام و شخصیت دیده است باور نکنید. همان

 

اطعام فقرا

محاسن برقى: معمر بن خلاد گفت. هر وقت سفره براى حضرت رضا مى- گستردند قدحى نزدیک آن جناب می گذاشتند از هر غذائى بقدرى برمی داشت و در آن قدح می ریخت بعد دستور می داد بفقراء بدهند؛ بعد این آیه را میخواند: «فلا اقتحم العقبة» سپس می فرمود: خداوند می داند که همه مردم قدرت بنده آزاد کردن ندارند براى آنها راهى براى بهشت گشوده با غذا دادن بفقرا.

 

آراستن ظاهر

کافى: حسن بن جهم گفت: خدمت ابو الحسن علی بن موسى الرضا علیه السّلام رسیدم با رنگ سیاه خضاب کرده بود.کافى: محمّد بن ولید کرمانى گفت: بحضرت جواد عرضکردم در باره مشک چه میفرمائید فرمود: پدرم دستور داده بود که مشک را با برگ درخت بان (که درخت معطرى است و از برگش براى بوى خوش استفاده میکنند) مشکى بسازند بهفتصد درهم.    فضل بن سهل برایش نوشت که مردم این کار را عیب میدانند.

شخصی به امام عرض کرد:به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت‏برتری و شرافت پدران به شما نمی‏رسد. امام فرمود:تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت

در جوابش نوشت تو مگر نمیدانى یوسف با اینکه پیامبر بود لباس دیبا که آمیخته‏ با طلا بود مى‏پوشید و روى صندلى طلا مى‏نشست این کار مقام علم و دانش او را نکاست. بعد دستور داد عطردانى برایش بسازند بچهار هزار درهم.کافى: معمر بن خلاد گفت: حضرت رضا علیه السّلام بمن دستور داد برایش روغنى تهیه کنم که در آن مشک و عنبر باشد بمن فرمود: که آیة الکرسى و سوره ام الکتاب و دو قل اعوذ و آیاتى که براى حفظ از شیطان خوب است در کاغذى بنویسم و آن را بین شیشه و جعبه آن قرار دهم این کار را کردم بعد که خدمتش رسیدم محاسن خود را عطرآگین میکرد من تماشا میکردم.کافى: حسن بن جهم گفت: حضرت رضا علیه السّلام از منزل خارج شد بوى خوش بخور از آن جناب ساطع بود.کافى: حسن بن جهم گفت: دیدم حضرت رضا علیه السّلام با خیرى «1» سر و صورت خود را روغن میزد. [2].

 

امام رضا
تواضع امام

یکبار شخصی که امام را نمی‏شناخت در حمام از امام خواست تا او را کیسه بکشد،امام علیه السلام پذیرفت و مشغول شد،دیگران امام را بدان شخص معرفی کردند،و او با شرمندگی به عذرخواهی پرداخت ولی امام بی توجه به عذر خواهی او همچنان او را کیسه می‏کشید و او را دلداری می‏داد که طوری نشده است.

شخصی به امام عرض کرد:به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت‏برتری و شرافت پدران به شما نمی‏رسد.

امام فرمود:تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت.

مردی از اهالی بلخ می‏گوید:در سفر خراسان با امام رضا علیه السلام همراه بودم،روزی سفره گسترده بودند و امام همه‏ی خدمتگزاران و غلامان حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند. من به امام عرض کردم:فدایتان شوم.بهتر است اینان بر سفره‏یی جداگانه بنشینند.فرمود: ساکت‏باش،پروردگار همه یکی است،پدر و مادر همه یکی است،و پاداش هم باعمال است.

 

کرم و سخاوت:

 هنگام ذکر اخبار مربوط به ولایت عهدى آن حضرت خواهیم گفت که یکى از شاعران به نام ابراهیم بن عباس صولى به خدمت آن حضرت آمد و امام به او ده هزار درهم داد که نام خودش بر آن ضرب شده بود. همچنین آن حضرت به ابو نواس سیصد دینار جایزه داد و چون جز آن، مال دیگرى نداشت استر خویش را هم به وى بخشید. و نیز به دعبل خزاعى ششصد دینار جایزه داد و با این وجود از وى معذرت هم خواست.

در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که گفت: مردى به ابو الحسن رضا (علیه السلام) برخورد کرد و گفت: به قدر مردانگى‏ات بر من ببخش. امام گفت: به این مقدار ندارم. مرد گفت: به قدر مردانگى خودم ببخش. امام فرمود: این قدر دارم. سپس فرمود: اى غلام دویست دینار به او بده.

همچنین در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که امام رضا (علیه السلام) تمام ثروت خود را در روز عرفه تقسیم نمود. پس فضل بن سهل به وى گفت: این ضرر است. امام فرمود: بل سود و بهره است. چیزى را که پاداش و کرامت‏بدان تعلق مى‏گیرد ضرر محسوب مکن.

امام رضا (علیه السلام) بسیار نکویى مى‏کرد و در نهان صدقه مى‏داد و بیشتر این عمل را در شبهاى تاریک به انجام مى‏رساند

کلینى در کافى به سند خود از الیسع بن حمزه نقل کرده است که گفت: در مجلس ابو الحسن رضا (علیه السلام) بودم. مردم بسیارى به گرد آن حضرت حلقه زده بودند و از وى درباره حلال و حرام پرسش مى‏کردند که ناگهان مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و گفت: السلام علیک یا بن رسول الله. من یکى از دوستداران تو و پدران و نیاکان تو هستم، من از حج‏باز مى‏گردم و خرجى خود را گم کرده‏ام و با آنچه همراه من است نمى‏توانم به یک منزل هم برسم، پس اگر صلاح بدانى که مرا به دیارم روانه کنى که براى خدا بر من نعمتى داده‏اى و اگر به شهرم رسیدم آنچه از تو گرفته‏ام به صدقه مى‏دهم. امام (علیه السلام) به او فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند. آنگاه دوباره با مردم به گفت و گو پرداخت تا آنان پراکنده شدند و تنها سلیمان جعفرى و خیثمه و من مانده بودیم پس امام فرمود: اجازه مى‏دهید داخل شوم سلیمان گفت: خداوند فرمان تو را مقدم داشت. پس امام برخاست و به اتاقش رفت و لختى درنگ کرد و سپس بازگشت و در را باز کرد و دستش را از بالاى در بیرون آورد و پرسید: آن خراسانى کجاست؟پاسخ داد: من اینجایم. فرمود: این دویست دینار را برگیر و در مخارجت از آن استفاده کن و بدان تبرک جو و آن را از جانب من به صدقه بده. اکنون برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا. مرد بیرون رفت. سلیمان به آن حضرت عرض کرد: دایت‏شوم بخشش بزرگى کردى و رحمت آوردى، پس چرا چهره از او پوشاندى؟فرمود: از ترس آن که مبادا خوارى خواهش را در چهره او ببینم. مگر این سخن رسول خدا را نشنیدى که مى‏گوید: آن که به نهان نکویى آورد با هفتاد حج‏برابرى مى‏کند و آن که پلیدى و زشتى را اشاعه مى‏دهد، مخذول و خوار است و کسى که در نهان گناه کند، آمرزیده است. آیا سخن اول را نشنیده‏اى که مى‏گوید:

متى آته لا طلب حاجة

رجعت الى اهلى و وجهى بمائه (1)

ششم، فراوانى صدقات: پیش از این از ابراهیم بن عباس صولى نقل کردیم که گفت: امام رضا (علیه السلام) بسیار نکویى مى‏کرد و در نهان صدقه مى‏داد و بیشتر این عمل را در شبهاى تاریک به انجام مى‏رساند [4].

 

1.پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی - شخصیت اخلاقی 

2.ترجمه موسى خسروى‏ ، جلد دوازدهمین  بحار الأنوار، بنیاد پژوهش‌های اسلامی،  

3.پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی -  اخلاق و رفتار امام رضا علیه السلام

4.سیره معصومان، ج 5، ص 148،سید محسن امین، ترجمه: على حجتى کرمانى

سیدروح الله علوی

رستاخیز عشق


بوی خوش کدام بهار است که شامه زمین را می‏نوازد؟ هوای پیراهن کدام یوسف است، که دنیا رابه سرمستی فرا خوانده است؟ این همه پروانه شناور در هوای عشق، زاده کدام لبخند است؟

آری! رستاخیز عشق است. زمین، به مهمانی آسمان می‏رود. اهالی ملکوت، کجاوه هدایت را به دوش گرفته‏اند. دسته دسته ستاره، پشت در خانه موسی بن جعفر علیه‏السلام صف کشیده‏اند تا رضای الهی را در رضای تو بجویند.

خورشیدی از دامان «نجمه» طلوع کرده است تا سرنوشت تاریک دنیا را به روشنایی و روز برساند.

خوش آمدی ای هشتمین خورشید!

تو آمدی تا پرندگان خوش الحان، آشیان گزیده بر شاخسار نگاهت، دنیا را زیر پر و بال سعادت بگیرند. تا در تاریکنای دنیا، آفتاب لبخندت، «شمس الشموس» لحظه‏های بی‏کسی انسان باشد. تو در ادامه مهربانی خدا در مقدس‏ترین دقایق موعود، زاده شدی، تا خواب تمام باغستان‏های عقیم، از عطر نفس‏های تو، به شکوفایی و رویش برسد.

شور آمدنت، چه رستاخیزی بر انگیخته در چهار گوشه عالم! درختان صف به صف، شکوه جاودانه آمدنت را به تماشا ایستاده‏اند و آبشارها، قد کشیده‏اند زلالی و سرفرازی نگاهت را. جاده‏ها، شوق رسیدنت را، سراسیمه دویده‏اند.

 بوی تو وزیدن گرفت و تمام گردنه‏ها به سمت مدینه چرخیدند. تمام دشت‏ها پیراهن گل به تن کردند.

نزول جاودانه مهربانی‏ات، بر شوره‏زار غربت و تنهایی زمین، خجسته باد.


آقا مارو ببخش


السلام علیک یا اباصالح المهدی

از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم

تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم

گفتند غروب جمعه خواهی آمد

آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم

آقایم بچه که بودم، می شنیدم، آقا، غیبت و ظهور؛ نمی دانستم یعنی چه

بزرگتر که شدم معنی آقا را فهمیدم و غیبت را نیز آموختم چیست.

اما برایم سؤال بود چرا این همه طولانی، پس کی تمام می شود؟

 اصلا چرا غایب شده ای آقا؟

بزرگتر شدم، جواب گرفتم

فهمیدم 313 نفر باید باشند تا تو قیام کنی، می دانی چرا می گویم قیام؟

چون همه اش همین را می شنیدم: آقا بیاید جنگی راه می افتد و خیلی آدم 

کشته می شود، خونریزی می شود، تمام خیابانها را خون می گیرد و...

با خودم می گفتم چرا اینجوری؟ پس چرا دعا می کنند تا بیاید؟

بعد فهمیدم، نه آقای من آقای خوبی است، آنهایی که این حرفها را می زنند

 یا آقا را خوب نمی شناسند و یا نمی خواهند بشناسند و یا اینکه عمداً آقای 

خوب ما را اینجوری نشان می دهند. آقای

 ما قیام می کند اما برای برکندن هر چه بدی است و نشاندن نهال عدالت و 

صلح در همه جهان.

و حال فهمیدم ما آدمهای خوبی نیستیم که آقایمان هنوز در پس پرده است

فهمیدم، آن مردی که همیشه در کتاب فارسی همیشه در باران می آمد، 

آقای ما نبود، چون تا آقا 

نیاید باران نمی بارد

تا باران نبارد که دنیا پاک نمی شود

حال فهمیدم آقا، یعنی عشقِ من و هزاران مثل من

غیبت، یعنی چشم انتظاری و تلاش و نه فقط نشستن و دعا کردن

ظهور، یعنی رسیدن به مقصد و دیدن جمال زیبای مهدی فاطمه(سلام الله علیها(

ما کم کاری  کرده ایم آقا، ما را ببخش

شیوه‎های ارتباط با امام زمان(عج)

شیوههای ارتباط با امام زمان(عج)

 

http://upload.iranvij.ir/images_shahrivar/13160947131.jpg

 

باید به این نکته توجّه داشت که شناخت و ایمان نسبت به امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- و استواری در آن، بر هر چیز دیگر، مقدم است چرا که در عصر امامان پیشین، کسانی بودند که در کنار ائمه عصمت و طهارت زندگی می‌کردند ولی چون نسبت به آن برگزیدگان‌الهی، معرفت و ایمان نداشته‌اند، بهره‌ای از آنها نبرده و چه بسا با آنها هم مخالفت کرده‌اند.

 

 حضرت برقرار نماییم؟ در اینجا به برخی از مهم‌ترین راه‌های آن اشاره می‌نماییم:

حال ما چه کنیم که بتوانیم امام زمان خویش را بشناسیم و انس وارتباط حقیقی با آن

 

1.تقوا 2. عشق و محبت به آن سرور.

تقوا به معنای ترس از پروردگار و نگهداری نفس می‌باشد یعنی اطاعت کامل از خداوند و فرمانبرداری از دستورات او که خلاصه‌اش انجام واجبات و ترک محرمات می‌شود، البتّه تقوا مراتبی دارد و اگر این نردبان را آدمی تا آخرین پله‌اش طی کند به سعادت بزرگی دست خواهد یافت که در نهایت به جایی می‌رسد که خداوند متعال می‌فرماید: ای بنده من اطاعتم کن تو را مثل خودم قرار می‌دهم. من زنده هستم و نمی‌میرم، تو را هم زنده قرار می‌دهم و نمی‌میری و من بی‌نیاز هستم و محتاج نمی‌شوم، تو را هم بی‌نیاز قرار می‌دهم که محتاج نمی‌شوی. من هر چه را اراده کنم تحقق پیدا می‌کند، تو را هم به صورتی قرار می‌دهم که هر چه را بخواهی تحقق پیدا می‌کند.[1]

 

برای رسیدن به این مرحله، علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات تا حد امکان باید مستحبات را هم انجام دهد و از شبهات و مکروهات هم دوری کند.

 

تقوا سبب نورانیت و قرب به حضرت‌ولی‌عصر-عجل الله تعالی فرجه الشریف- و اتصال روحی با آن حضرت می‌شود. در توقیع شریف امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف- به شیخ مفید،‌‌امام می‌فرماید: «...پس هر فردی از شما عمل کند به آن چیزی که به وسیله آن به محبت ما نزدیک می‌شود و دوری کند از آن چیزهایی که به وسیله آن به اکراه و خشم ما نزدیک می‌شود. پس به درستی که امر ظهور ما یک دفعه و ناگهانی است، در وقتی که توبه برای فرد، نفعی ندارد و نجات نمی‌دهد او را از عقاب ما، پشیمانی بر رفتارهای ناپسند. خداوند شما را با الهامات غیبی خود ارشاد و توفیقات خویش را در سایه رحمتش نصیب شما فرماید».

 

پس آنچنان که از کلمات گهربار آن وجود مقدس دانسته می‌شود، تنها چیزی که نمی‌گذارد به آن حضرت نزدیک شویم ، اعمال سوء و گناهان ماست که آن مولا را ناراحت می‌سازد در حقیقت علّت اصلی این حجاب بین ما و آن حضرت در خود ماست. معصیت خدا سبب می‌شود که دل و قلب انسان از محبت خاندان وحی خالی گردد و بُعد روحی و جسمی از آقا امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- پیش آید و اعمال شایسته ما، این اتصال روحی با امام را از بین برده و سبب دور شدن ما از آن وجود مقدس می‌گردد.

 

در تشرف علی بن ابراهیم بن مهزیار، امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- همین نکته را باز تذکر نموده‌اند که پسر مهزیار نقل می‌کند که پس از توسلات عدیده‌ای در یک سفر در جستجوی آن وجود مقدس به مکه مشرف می‌شود، شبی در مسجدالحرام مقابل درب کعبه شخص وارسته‌ای را می‌بیند که پس از سلام و معرفی خود، به این‌که از سوی حضرت مأمور بردن پسر مهزیار به جهت پابوسی حضرت بقیه الله -عجل الله تعالی فرجه الشریف- است، از پسر مهزیار می‌پرسد: چه چیزی را طلب می‌کنی ای ابالحسن؟

 

گفتم: امامی که محجوب و مخفی از عالم است.

گفت: او از شما پوشیده و مخفی نیست و لکن اعمال بد شما او را از شما پوشانده و مخفی ساخته است.

 

وقتی آن شخص پس از مقدماتی، عتی بن مهزیار را خدمت حضرت صاحب الامر -عجل الله تعالی فرجه الشریف- می‌برد حضرت در قسمتی از سخنانشان خطابه به او می‌فرماید: ای ابوالحسن شب و روز توقع و انتظار آمدن تو را داشتم، چه چیز آمدنت را نزد ما تأخیر انداخت؟

 

پسر مهزیار در جواب می‌گوید: ای آقای من تا الان کسی را نیافته بودم که مرا راهنمایی کند.

حضرت فرمودند: کسی را نیافتی که راهنمائیت کند؟!

 

آنگاه با انگشتان مبارکشان بر روی زمین فشار دادند و سپس فرمودند: و لکن شما اموالتان را زیاد نمودید، ضعفاء مؤمنین را دچار حیرت ساختید و بین خود قطع رحم نمودید پس الان برای شما چه عذری مانده است؟[2]

 

پس مهم‌ترین عامل،که موجب ایجاد انس با مولایمان امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- و از بین رفتن موانع بهره‌مندی از فیض حضور آن حضرت می‌گرددتقوا،پرهیزکاری و ترک محرمات و انجام واجبات الهی است.

 

امر دوّم برای نزدیک شدن به محضر مبارک امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- عشق به آن حضرت و ایجاد محبت در خود نسبت به آن مقام مقدس می‌باشد. در حدیث گرانبهایی که در مورد رابطه قلبی بین امام معصوم و شیعه، مضامین زیبایی در آن نقل گردیده است، راوی سؤال می‌کند: «آیا شما برای من دعا می‌نمایید؟ امام رضا-علیه السلام- می‌فرماید: آیا تو غیر از این را گمان می‌کنی؟ راوی جواب می‌گوید: خیر و سپس حضرت می‌فرماید:

 

اگر خواستی که دریابی که مقام محبت من با تو و اهتمام داشتن من در امر تو چقدر است، پس به قلب خود نظر کن و ببین که در قلبت و در کارهایت چقدر به من محبت داری و به فکر من هستی؟»[3]

 

این یک قاعده کلی است که هر قدر شما به شخصی نزدیک باشید و او را دوست داشته باشید او هم شما را به همان مقدار دوست خواهد داشت لذا امام در حدیث می‌فرمایند که به خود نظر کن و آنگاه درجه محبت خویش را نسبت به ما بسنج. پس بدان به همان مقداری که تو به یاد ما هستی ما هم به یاد تو هستیم.

 

گاهی می‌شود محّب و عاشق، از یک دوستی عادی گام فراتر می‌گذارد به گونه‌ای که محبوب و معشوق را بیش از خود دوست دارد و او را با همه دنیا عوض نمی‌کند و حاضر است جان را فدایش کند و اوامرش را بی چون و چرا، اجرا کند در این صورت مقام محبت و مودت به آخرین درجه خود می‌رسد که شاید قابل وصف نباشد، وقتی چنین حالت و رابطه‌ای بین عاشق و معشوق پدید آمد، هیچ چیز نمی‌تواند مانع اتصال گردد و هیچ سدی نمی‌تواند در برابر عاشق بایستد. از آن طرف هم وقتی محبوب این حالت محب را مشاهده می‌کند در لطف و مهرورزیدن نسبت به محب کوتاهی نمی‌کند او را در سرای خویش میهمان می‌نماید و پذیرایی و میهمان‌نوازی از او را به حد اعلی می‌رساند از او می‌خواهد که در کنارش برای همیشه بماند تا این حالت محبت و دوستی از بین نرود.

 

اگر این حالت علاقه با نهایت درجه‌اش در قلب و روح انسان پدید آمد که امام و آقا و مولای خود را بیش از خویش بخواهد و حاضر باشد که جان در راه او دهد و موانع دنیایی نتواند در مقابلش بایستد، البتّه از طرف آن حضرت عنایاتی که نمی‌توان مثل و مانند آن عنایات و محبت‌ها را در دنیا یافت، به او خواهد شد.

 

اگر دل از علائق کنده باشی به منزل بار خود افکنده باشی

 

البتّه وسائل و راه‌های دیگری هم وجود دارد که می‌تواند موجب قرب و نزدیک شدن به آن حضرت گردد که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌گردد:

 

1. معرفت و شناخت در حد امکان، از آن چهارده نور تابناک خصوصاً حضرت بقیه الله -عجل الله تعالی فرجه الشریف- .

2. به یاد آن حضرت بودن در همه اوقات.

3. انتشار دادن نام و یاد آن حضرت در بین مردم.

4. عظیم شمردن نام آن وجود مقدس.

5. گریه و ناله در دوری از آن امام و حزن و اندوه در غربت او.

6. دعا برای تعجیل فرج در هر صبح و شام در اوقات اذان که در توقیع شریف فرمودند: و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم «برای تعجیل ظهور زیاد دعا نمایید که همانا آن(دعا کردن) موجب گشایش در امور و رهایی شما است.»[4]

7. هدیه نمودن ثواب عبادات به آن حضرت .

8. قرائت قرآن و عمل به آن و هدیه ختم قرآن به آن وجود مقدس و مبارک.

9. توجه به خواندن زیارت عاشورا و زیارت جامعه کبیره و نماز شب که همانا استمرار بر آن‌ها،آثاری بس شگفت‌انگیز دارد.

10. زیارت نمودن آن حضرت به ادعیه‌ای که در خصوص آن بزرگوار وارد گردیده است.

11. انفاق مال در راه و صدقه دادن برای سلامتی و تعجیل در ظهور آن حضرت.

12. عزاداری و گریه در مصیبت جد بزرگوارش امام حسین ـ علیه السّلام ـ و عمه‌اش زینب-علیها السلام-.

13. دوست داشتن خوبان و شیعیان مخلص و محبان واقعی آن حضرت و احترام گذاشتن به آن‌ها.

14. یاری رساندن به شیعیان آن حضرت و رفع مشکلات دوستان آن بزرگوار.

 

البتّه از این نکته نباید غافل شد که ارتباط وانس با حضرت ولی عصرامام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- اعم از ملاقات می‌باشد و می‌تواند جلوه‌های دیگری از جمله خواب، ارتباط قلبی و... داشته باشد .

 

خدایا توفیق درک انس و محبت مولایمان امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- و توفیق زیارت آن حضرت را به ما آن عنایت فرما و ما را از سربازان و یاوران مخلص آن حضرت مقرر گردان «آمین یا رب العالمین»

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . مستدرک وسائل‌الشیعه ج 11، ص 258.

[2] . دلائل الامامه، ص 296 محمد بن جریر طبری.

[3] . اصول کافی، ج 2، ص 652.

[4] . بحارالانوار، 52 ص، غیبه الطوسی ص 290. 

 

تهیه و تنظیم از  منتظر ظهور


این یک اندیشه است

 

این یک اندیشه است

 

http://upload.iranvij.ir/images_shahrivar/13154899591.jpg

 

ما یاد گرفتیم مقاوم باشیم

سرسبز و بهاری و مداوم باشیم

ما یاد گرفتیم نه تنها جمعه

هر روز به انتظار قائم باشیم

 

 

آیا زمانی فرا خواهد رسید که باور کنیم در همین نزدیکی‌ها چشم‌های نگرانی زندگی‌امان را هر روز مرور می‌کند؟

چشمانی مضطرب، که منتظر است تا با خوب شدن ما دلخوشانه پا در رکاب ظهور نهد.

بیاییم صادقانه یک بار هم شده بی‌نیرنگ دست بر آستان نیازش بریم و شرمگینانه بگوییم اگر چشم به راه خوب شدن مایی تا بیایی چنین نخواهد شد؛ تا چنینیم.

پس خود از خدا بخواه چنان شود.

تو خود خوب می‌دانی که امواج پرتلاطم و سهمگین فتنه‌های آخرالزمانی می‌رود تا آخرین باقی‌مانده‌های این بنیان را ببرد.ا

ای عزیز! بر ما ببخش که چه بسیار دروغ‌گویان لاف‌زن شده‌ایم.

آیا باورکردنی‌ست با وجود ده‌ها و صدها و هزاران مؤسسه و مرکز و بنیاد و محفل و شیفته، همچنان گرد غریبی بر روی شما باشد؟!

که تو به اندازه یک باشگاه ورزشی نیز نزد ما مهم نیستی.

چه کسی باور می‌کند؟

چه گناهی دارند جوانان علاقه‌مند به تو که نمی‌توانند بلندای عظمت تو را در فراز مناره‌های مسجدی به نام تو جستجو کنند؟

چه تقصیری دارند نوجوانان عزیزی که آنها را به این پندار واداشته‌اند که نور معرفت تو را در ‍ژرفای چاه عریضه جستجو کنند؟

ای مسافر غریب! نمی‌خواهم دردی بر دردهای تو باشم که این دلگویه‌های دل دردمندست. و نه زخمی بر دل دوستان راستین تو، که حساب آنها، نیک می‌دانم از این خطاب‌ها جداست.

زهی خوشخیالی است که موج گوش‌آزار حضور بی‌حاصل برخی وقت‌گذران‌ها را به ظهور صغرا تفسیر کنیم که نیمه شبها تابستان برخی مکان‌های منسوب به تو، گواهی بر ناصواب بودن این برداشت است.

خود خوب می‌دانیم آنچه بر ما می‌رود، نه یاد تنهایی‌های غریبانه تو، که رفع نیازهای پست دنیایی ماست.

و این هجوم، نه برای آزادی تو از زندان غیبت، که برای رفاه بیشتر خود است.

به راستی کدام‌یک از ما مدعیانیم که آمدن تو را آن‌گونه که واقعیت خواهد یافت، برتابیم؟

تا چه حد خود را برای آن آمدن، مهیا ساخته‌ایم؟...

و ماآیا هرگز به این فکر کرد‌ه‌ایم گریه‌های نیمه شب آن مسافر غریب برای چیست؟

بی‌گمان بخشی از آن مویه‌ها برای بی وفایی ماست.

او می‌گرید؛ اما نه برای عریضه‌های چاه‌ها؛ که برای گرفتارآمدگان در چاه‌های خود خواهی.

او می‌گرید؛ اما نه برای فرو غلطیدن جوانان در ورطه‌های گمراهی که برای سکوت دانشمندان.

می‌نالد . اما نه برای خود که برای ما...


تهیه و تنظیم از  منتظر ظهور