هرچه گویم

بعد چل روز و چهل منزل فراق

کاروان آمد به شور و اشتیاق

خاک این صحرا به محنت آشناست

نام این دشت بلا، کرببلاست

صبر، جانش بارها بر لب رسید

تا به دشت کربلا، زینب رسید

بانوی چلّه‌نشین درد و داغ

می‌گرفت از تربت یارش، سراغ

از وفا آورْد نیمه‌جان خویش

درددل‌ها داشت با جانان خویش:

ای که هستی راحت جان، نور عین!

کی رود از یاد من، یادت؟ حسین!

کی رود از یاد؟ «یابن المصطفی»!

ارباً اربا اکبرت شد از جفا

کی رود از یاد؟ «یا‌بن بوتراب»!

ناله‌های اصغرت از قحط آب

کی رود از یاد؟ «یا‌بن فاطمه»!

ماه منشق شد کنار علقمه

کی رود از یاد؟ با صوتی حزین

بر کشیدی از جگر «هل من معین»

کی رود از یاد؟ با صدها خروش

بانگ هل من ناصرت آمد به گوش

کی رود از یاد؟ کز بالای زین

چون گلی پرپر فتادی بر زمین

کی رود از یاد؟ ای دل‌سوخته!

دیده‌های سوی خیمه دوخته

کی رود از یاد؟ ای تشنه‌جگر!

سر جدا افتاد از تن، تن ز سر

کی رود از یاد؟ ای سر‌باخته!

سمّ مرکب‌های پیکر تاخته

کی رود از یاد؟ ای عرش‌آستان!

رأس پاکت سر برآورْد از سنان

کی رود از یاد؟ ای تاج سرم!

مرکبت بی‌راکب آمد در حرم

کی رود از یاد؟ ای سلطان عشق!

خصم زد آتش به سروستان عشق

زین مصیبت‌های بی‌حدّ و شمار

هرچه گویم، گفته‌ام یک از هزار

 

"کریمی، میثم" 

وادى به وادى تا گمشده

http://img.tebyan.net/Big/1389/09/196233207511603915813022491774693933447.jpg


کاروان بازگشته است؛ با تمام دردها و داغ ها.

کاروانى که اشک هایش عطش على اصغر علیه السلام را تازه مى کند؛ کاروانى که خیمه هاى سوخته اش را به بادها سپرد تا شعله بیدارى همیشگى جهان باشد.

کاروانیان، بازماندگان آن حادثه تلخ اند. از شام رسیده اند تا جراحت گلوهاى بریده شده را با فریادهاى بیدارگرشان مرهم شوند؛ تا با قامتى خمیده، استوارى کوه را به سخره بگیرند در زمینى که چهل روز است طعم تازیانه، لب هاى ترک خورده اش را به خون کشیده.

چیزى عوض نشده است.

هنوز از خاک، صداى شیون کودکان زخم خورده مى آید.

هنوز شیهه اسبان بى سوار، از زیر سنگ ریزه ها به گوش مى رسد.

زمین، رقص خون بر شمشیر را از یاد نبرده است.

خاک، عَلَم هاى افتاده را بر دوش مى کشد؛ با سینه اى گدازان از داغ هفتاد و دو بهار در خون تپیده.

اینجا سرزمین لاله هاى سیلى خورده آفتاب است؛ سرزمین دشنام هاى پیاپى، فرود آمده در تار و پود خاک.

صداى «هل من ناصر ینصرنى»، هنوز در گوش ریگ هاى بیابان جارى است.

حماسه هنوز به پایان نرسیده است.

چهل روز از خاموشى لب هاى عطشناک مى گذرد و اکنون وارثان آن داغ را باید که منادى حق شوند. خاطره اى تلخ، روى دست تاریخ شعله مى کشد و حرف هاى ناگفته، گلوى لحظه ها را در هم مى فشارد. اکنون باید پیراهن چاک چاک خورشید را علم کرد، تا قلب ها را بسوزاند، تا چشم هاى به خواب غفلت رفته را بیدار کند

وادى به وادى، گستره صبر را دویده و چهل روز رنج آوارگى و اسارت را به دوش کشیده است.

بازگشته است تا گمشده اش را از بین نیزه ها، از میان خیمه هاى خاکستر به تاراج داده، از لابه لاى بدن هاى به سُمّ اسبان کوبیده شده بیابد.

آمده است تا مظلومیت چهل ساله اش را بر سینه کبود دشت مویه کند با قامتى از کمان خمیده تر و چهره اى از مصیبت در هم شکسته.

زینب علیهاالسلام است که این چنین گودال ها را جست وجو مى کند.

بانویى که چهل غروب، زخم هزار ساله اش را ضجه زده است و اکنون با اشک هایش، فرات را به تکاپو درآورده. بغض فریادهایش، سکوت را به فراموشى مى سپارد و خواب تاریخ را مى آشوبد.

هر چند دیگر نایى برایش باقى نمانده است، آمده تا عاشورا را با خطبه هاى همیشه جاویدش ماندگار کند.

مى خواهد از تمام شمشیرها، از تمام نیزه هاى در گلو رفته انتقام بگیرد.

وقتش رسیده است که حقیقت آشکار شود؛ با رساترین فریاد.

چهل روز از خاموشى لب هاى عطشناک مى گذرد و اکنون وارثان آن داغ را باید که منادى حق شوند.

خاطره اى تلخ، روى دست تاریخ شعله مى کشد و حرف هاى ناگفته، گلوى لحظه ها را در هم مى فشارد. اکنون باید پیراهن چاک چاک خورشید را علم کرد، تا قلب ها را بسوزاند، تا چشم هاى به خواب غفلت رفته را بیدار کند.

زینب علیهاالسلام برمى خیزد و غبار فراموشى از شانه عاشورا، به زمین مى ریزد.

سلام بر اربعین

http://img.tebyan.net/Big/1389/09/2311171941191602512990167138176235254252.jpg


سلام بر ستاره‏های سوخته بر اندام دشت!

سلام بر بدن‏های چاک چاک!

سلام بر خورشیدهای بر نیزه!

سلام بر مظلومیت بر خاک مانده.

سلام بر اربعین!

سلام بر لحظه‏های غریب وصال!

سلام بر لحظه‏ای که تو را از عطر خوش بهشتی‏ات باز شناختم!

سلام بر پیراهنی که بوی غربت مادر را می‏دهد!

سلام بر اجساد مطهری که غریب، بر خاک رها شدند!

سلام بر حنجره خشک و تشنه علی اصغر!

سلام بر خیمه‏های سوخته، بر بدن‏های جدا شده از سر، معصومیت خاکستر شده، سلام بر تو برادر!

چهل وادی دویدم منازل صبر را.

چهل وادی کشیدم بر دوش خود رنج را.

چهل وادی فرو خوردم بغض را.

چهل وادی ویران شدم در خویشتن؛

خراب گشتم برادر، در خرابه‏های شام.

فرو ریختم برادر، در گریه‏های شبانه سه ساله.

زینت پدر را زیر خنده‏های خویش به تاراج بردند.

حرمت فرزندانت را نادیده گرفتند.

ایستادم، برادر؛ همان‏گونه که سزاوار خواهر چون تویی است. ایستادم؛ سربلند، در اوج شکستگی. ایستادم و یک به یک پرده‏های نیرنگشان را چون تار عنکبوتی سست، پاره کردم. ایستادم و مصیبت حنجره‏های خشک را به گوش‏های غفلت‏زده رساندم. ایستادم و چشم‏های کور را به سوختگی خیام، باز کردم

ایستادم و انگشت‏های ظلم را در جام‏های به خون آلوده شکستم

چهل وادی صبر کردم، برادر! صبر کردم؛ صبری جمیل برادر؛ «ما رأیت إلاّ جمیلا».

پروانه‏سان سوختم بر گرد خیمه سجاد.

شعله‏ها را درآویختم تا جگرگوشه‏ات را از هیمه آتش بیرون کشیدم.

ذره ذره آب شدم تا کودک هراسانت را از تاریکی‏ها بیرون کشیدم.

هزاران بار مرگ چشیدم تا ضجه‏های داغ‏دیده طفلان را آرام کردم.

هزاران بار بغض فرو خوردم تا از پس دروازه‏های نامردی گذشتم.

ایستادم، برادر؛ همان‏گونه که سزاوار خواهر چون تویی است.

ایستادم؛ سربلند، در اوج شکستگی.

ایستادم و یک به یک پرده‏های نیرنگشان را چون تار عنکبوتی سست، پاره کردم.

ایستادم و مصیبت حنجره‏های خشک را به گوش‏های غفلت‏زده رساندم. ایستادم و چشم‏های کور را به سوختگی خیام، باز کردم.

ایستادم و انگشت‏های ظلم را در جام‏های به خون آلوده شکستم.

چه کسی می‏توانست بعد از این همه رسوایی، صدای حقیقت را بر خاک ترک‏خورده کربلا نشنود؟!

چه کسی می‏توانست بعد از این رسوایی تظلم را نبیند؟! چه کسی می‏توانست بعد از این، مظلومیت تو را انکار کند؟! من

آمدم برادر؛ با یک دنیا حرف‏های ناگفته، با کمری شکسته و گیسوانی به سپیدی نشسته.

من آمدم؛ با دلی داغ‏دیده و اندوهی فراوان و با قلبی سوخته.

حالا منم و تو و رنج چهل روز اسارت که بیش از چهل سال، مرا در هم شکست.

آرام بخواب، برادر! در آرامشی ابدی که خون سرخ تو و یارانت، تا قیامت بر صحنه تاریخ نقش بسته است.

مسیر کاروان اسرای کربلا + نقشه تحقیقی


کربلا

 

از نظر تاریخی بعد از واقعه عاشورا اخبار چندانی از ماجرای سفر کاروان اسرا در دسترس نیست. مرحوم شیخ عباس قمی در «نفس المهموم» نیز بدین نکته تصریح می‌کند.

در چند نقل آمده است که کاروان اسرا روز اول صفر به شام رسیده‌اند، اما اینکه دقیقاً چند روز در راه بوده‌اند و از چه مسیری خود را به شام رسانده‌اند، مشخص نیست.

برای پی‌بردن به مسیر حرکت کاروان اسرا به معتبرترین و کامل‌ترین منبع موجود یعنی «دانشنامه امام‌حسین علیه السلام » که حاوی 4هزار و 191 حدیث و گزارش تاریخی درباره سیدالشهداء علیه السلام است؛ رجوع می‌کنیم.

همراه با این کتاب، 5 نقشه ابتکاری نیز منتشر شد که یکی از آن‌ها به «خط سیر کاروان حسینی از مدینه به مدینه» اختصاص دارد.

 

مسیر کاروان اسیران کربلا از کوفه به شام

کاروان اسیران کربلا را پس از انتقال به کوفه، اندکى نگاه داشتند و سپس به سوى دمشق، پایتخت حکومت اُمویان، فرستادند. مسیر حرکت این کاروان، در کتب تاریخ و سیره، معیّن نشده است. از این رو، پیموده شدن هر کدام از مسیرهاى میان کوفه و دمشقِ آن روزگار، محتمل است.

برخى خواسته‌اند با ارائه شواهدى، حرکت آنان را از یکى از این چند راه، قطعى نشان دهند؛ ولى مجموع قرائن، ما را به اطمینان کافى نمى رساند. در حالیکه میان کوفه و دمشق، فقط سه راه اصلى بوده است و احتمالاً کاروان اسرا از یکی از این سه مسیر خود را به شام رسانیده‌اند. البتّه هر کدام از این راه ها، در بخشى از مسیر، فرعى‌هاى متعدّد کوتاه و بلندى هم داشته اند که طبیعى است .

حرکت پُررنج خانواده امام علیه السلام و همراهان، از مدینه آغاز شد و به مدینه نیز ختم گردید و حدّاقل مسیرى که این بزرگواران طى کرده اند (با فرض رفتن از کوفه به دمشق از کوتاه ترین مسیر، یعنى راه بادیه، و عدم احتساب رفتنِ مجدّد به کربلا)، حدود 4100 کیلومتر است

کوتاه‌ترین مسیر موجود، مسیر «بادیة‌الشام» است که تقریباً 800 کیلومتر است.

مسیر دوم مسیر کناره فرات است که به آب نیز دسترسی داشته و حدود یک‌هزار و 200کیلومتر مسافت آن بوده است.

اما طولانی‌ترین مسیر، یک‌هزار و 600 کیلومتر درازا دارد و از شهرهایی مثل تکریت، موصل، نصیبین و حلب عبور می‌کند. این راه را «راه سلطانى» نامیده اند. در واقع اگر نقشه امروزی این مسیر را ملاحظه کنیم از چندین کشور عبور می‌کند.

 

مسیر حرکت کاروان اسیران کربلا، از شام به مدینه

به دلیل نبودِ دلایل روشن و قابل اعتماد نمى‌توان اظهار نظر قطعى کرد؛ ولى با توجّه به نقشه ویژه دانشنامه امام حسین علیه السلام و بررسی های علمی و تاریخی صورت گرفته در این دانشنامه، فاصله میان دمشق تا مدینه، تقریبا 1229 کیلومتر است و با احتساب دمشق و مدینه، شامل 32 منزل بوده است.

و عبور کاروان اسیران کربلا از مسیر «بادیة‌الشام» احتمال بیشترى را به خود اختصاص مى‌دهد.

کربلا

بر این اساس کاروان اسیران، در بازگشت از شام، قطعا این مسیر را پیموده اند و چنانچه در ضمن حرکت، به کربلا هم رفته باشند، مسیرِ بسیار طولانى ترى را سپرى کرده اند. حرکت پُررنج خانواده امام علیه السلام و همراهان، از مدینه آغاز شد و به مدینه نیز ختم گردید و حدّاقل مسیرى که این بزرگواران طى کرده اند (با فرض رفتن از کوفه به دمشق از کوتاه ترین مسیر، یعنى راه بادیه، و عدم احتساب رفتنِ مجدّد به کربلا)، حدود 4100 کیلومتر است، با این محاسبه:

431 کیلومتر (از مدینه به مکّه) + 1447 کیلومتر (از مکّه به کربلا) + 70 کیلومتر (از کربلا به کوفه) + 923 کیلومتر (از کوفه به دمشق از راه بادیه) + 1229 کیلومتر (از دمشق به مدینه) = 4100 کیلومتر.

درباره اربعین بین علما اختلاف است. عده‌ای با وجود مسیر طولانی امکان حضور کاروان اسرا در کربلا در روز اربعین را منتفی می‌دانند. عده‌ای نیز این امکان را میسر دانسته و معتقدند اگر کاروان اسرا روز اول صفر در شام بوده باشد، می‌توانسته از مسیر بادیه خود را در اربعین به کربلا برساند

نتیجه نهایى

حجت‌الاسلام سیدمحمود طباطبایی‌نژاد، سرپرست گروه تحقیقات دانشنامه 14 جلدی امام حسین علیه السلام در موسسه دارالحدیث قم، احتمال عبور کاروان از «بادیة‌الشام» را بیشتر می‌داند و می‌گوید: با توجه به اینکه روایات اندکی از مواجهه مردم با کاروان اسرا نقل شده، به احتمال قوی «بادیة‌الشام» مسیر عبور کاروان بوده است. البته در برخی منابع متأخر نظیر «مقتل ابی مخنف» ماجراهایی نقل شده است که برای ما سندیت ندارد.

طباطبایی‌نژاد در پاسخ به این سؤال که برگشت اسرا از شام چند روز به طول انجامیده است، می‌گوید: اگر بنا را بر این بگذاریم که اسرا برای اربعین به کربلا رفته باشند، مسیر برگشت بادیه نزدیک به دو برابر می‌شود.

وی ادامه می‌دهد: درباره اربعین بین علما اختلاف است. عده‌ای با وجود مسیر طولانی امکان حضور کاروان اسرا در کربلا در روز اربعین را منتفی می‌دانند. عده‌ای نیز این امکان را میسر دانسته و معتقدند اگر کاروان اسرا روز اول صفر در شام بوده باشد، می‌توانسته از مسیر بادیه خود را در اربعین به کربلا برساند.

در پایان خوانندگان محترم را برای کسب اطلاعات دقیق تر و عمیق تر در این زمینه به دانشنامه امام حسین علیه السلام که به همت مؤسسه علمی ـ فرهنگی دارالحدیث و تحت نظر آیت‌الله ری‌ شهری تهیه شده و حاصل 10 سال کار پژوهشی است، ارجاع می دهیم. 

 

برای دریافت اندازه اصلی نقشه «خط سیر کاروان حسینی از مدینه به مدینه» از اینجا اقدام کنید.

 

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین علیه السلام


امام حسین

امروزه آوازه بلند شخصیت و عظمت امام حسین علیه السلام همه جا را فرا گرفته و تمامی انسان های بیدار، از فداکاری و جوانمردی حسین علیه السلام در راه احیای دین حق و ریشه کنی ظلم و باطل سخن می گویند.

هر کسی در هر جای عالم که نام حسین علیه السلام را می شنود او را می شناسد، نام او را به عظمت و بزرگی یاد می کند و قیامش را منبع الهام برای به ثمر رساندن حقّ و عدالت می داند و راه برپایی آن را نیز از حسین علیه السلام می آموزد.

سخنان شورآفرین حسین بن علی علیه السلام و ایثار و فداکاری او در مسیر رضای حق، صفحات زرّین تاریخ را نورانی و توجّه هر انسانی را به خود جلب می کند و در این میان کم نیستند کسانی که خواسته یا ناخواسته زبان به وصف حسین علیه السلام گشوده اند و تاریخ عاشورا را ستوده اند.

علیرغم اینکه عظمت و بزرگی حسین علیه السلام، را نمی توان به قلم آورد و بیان کرد ولی در این نوشتار مختصر، تلاش شده تا سخنان تعدادی از بزرگان و متفکّران جهان را دراین باره مرور شود.

 

چارلز دیکنز؛ نویسنده معروف انگلیسی

من نمی فهمم! اگر منظور امام حسین علیه السلام، جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، چرا خواهران و زنان و اطفالش همراه او بودند. پس عقل حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری کرد.

اگر حسین علیه السلام از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می داشتیم و مردم را با نام حسین علیه السلام به مسیحیّت فرا می خواندیم.

توماس کارلایل؛ فیلسوف و مورّخ انگلیسی

بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم این است که حسین علیه السلام و یارانش، ایمان استوار به خدا داشتند، آن ها با عمل خود ثابت کردند که تفوّق عددی در جایی که حق با باطل روبه رو می شود اهمیّت ندارد و پیروی حسین علیه السلام با اقلیتی که داشت، باعث شگفتی من است.

 

ادوارد بِراون؛ مستشرق معروف انگلیسی

آیا قلبی پیدا می شود که سخن کربلا را بشنود و آغشته با حزن و اندوه نگردد؟ حتی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی و صداقت روحی را در این جنگ اسلامی انکار کنند.

 

فردریک جِمس

درس امام حسین علیه السلام و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و ترحّم و محبّت وجود دارند، هرگاه کمی برای این صفات مقاومت کنند، آن اصول همیشه در دنیا پایدار خواهد ماند.

 

ل. م. بوید

من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم (امام حسین علیه السلام) را از جان و دل ثنا می گویند، شریک هستم؛ هر چند که 1300 سال از تاریخ آن گذشته است.

 

واشنگتن ایرونیگ

واشنگتن ایرونیگ؛ مورخ مشهور آمریکایی

برای امام حسین علیه السلام ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن در برابر اراده یزید نجات بخشد. لیکن مسئولیت پیشوای انقلابی اسلام اجازه نمی داد که او یزید را به عنوان خلیفه بشناسد. او خود را برای پذیرش هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیّه آماده ساخته بود.

 

توماس ماساریک؛ مسیحی

گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح علیه السلام، مردم را متأثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین علیه السلام یافت می شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد، گویا سبب این باشد که مصائب مسیح علیه السلام در برابر مصائب حسین، مانند پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.

 

موریس دو کبری

در مجالس عزاداری گفته می شود که حسین علیه السلام برای حفظ ناموس و شرف مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت، پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده، از زیر دستی استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ با عزّت را بر زندگی با ذلّت ترجیح دهیم.

هیچ نمونه ای از شجاعت را بهتر از امام حسین علیه السلام به لحاظ فداکاری و تهوّرش در عالم نمی توان یافت. به عقیده من، تمام مسلمین باید از این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، سرمشق بگیرند و از او پیروی کنند

ماربین؛ خاور شناس آلمانی

حسین علیه السلام با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیّت و حقانیّت خویش به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم، بلند آوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم، هر چه ظاهرا عظیم و استوار باشد، در برابر حق و حقیقت، چون پر کاهی بر باد خواهد رفت.

 

آنطون بارای مسیحی

اگر حسین علیه السلام از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می داشتیم و مردم را با نام حسین علیه السلام به مسیحیّت فرا می خواندیم.

 

سِرپرسی سایکس؛ خاور شناس انگلیسی

حقیقتا آن شجاعت و دلاوری که این عدّه قلیل از خود بروز دادند، به درجه ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هر کسی آن را شنید بی اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این جمع دلیر غیرتمند، نامی بلند و غیر قابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند.

 

جُرج جرداق؛ دانشمند و ادیب مسیحی

وقتی یزید مردم را تشویق به قتل حسین علیه السلام و مأمور به خونریزی می کرد، آن ها می گفتند: چه مبلغی می دهی؟ امّا انصار حسین علیه السلام به او گفتند: ما با تو هستیم اگر هفتاد بار کشته شویم باز می خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.

 

گاندی

مهاتما گاندی؛ رهبر استقلال هند

من زندگی امام حسین علیه السلام، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده ام و توجّه کافی به صفحات کربلا نموده ام، بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از امام حسین علیه السلام پیروی کند.

 

محمد علی جناح؛ قائد اعظم پاکستان

هیچ نمونه ای از شجاعت را بهتر از امام حسین علیه السلام به لحاظ فداکاری و تهوّرش در عالم نمی توان یافت. به عقیده من، تمام مسلمین باید از این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، سرمشق بگیرند و از او پیروی کنند.

 

تاملاس توندون؛ رئیس اسبق کنگره ملی هندوستان

این فداکاری های عالی، از قبیل شهادت حسین علیه السلام، سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده و خاطره آن شایسته است که همیشه باقی بماند و یادآوری شود.

 

طنطاوی؛ دانشمند و فیلسوف مصری

داستان حسین علیه السلام، عشق آزادگان را به فداکاری در راه خدا بر می انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار می آورد، چندان که برای شتاب به قربانگاه بر یکدیگر پیشی جویند.

زینب، خواهر حسین علیه السلام لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی امیّه تلخ کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت، در همه حوادث سیاسی پس از عاشورا، همچون قیام مختار و ... و سقوط دولت امویان و برپایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب، قهرمان کربلا نقش برانگیزنده داشت

ابن ابی الحدید؛ دانشمند و نویسنده مصری

مانند حسین علیه السلام، چه کسی را سراغ دارید که درباره اش گفته اند: روز عاشورا که تمام یاران و برادران و فرزندان خود را از دست داده و دشمن از همه سو او را احاطه کرده بود، چون شیر می غرّید و جنگاوران دلیر را از پای در می آورد.

 

احمد محمود صُبحی

اگر چه حسین بن علی علیه السلام در میدان نظامی یا سیاسی شکست خورد، اما تاریخ هرگز شکستی را سراغ ندارد که مثل خون حسین علیه السلام به نفع شکست خوردگان تمام شده باشد؛ خون حسین علیه السلام فریادی شد که آن تخت ها و حکومت ها را به لرزه در آورد.

 

بنتُ الشّاطی؛ نویسنده مصری

زینب، خواهر حسین علیه السلام لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی امیّه تلخ کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت، در همه حوادث سیاسی پس از عاشورا، همچون قیام مختار و ... و سقوط دولت امویان و برپایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب، قهرمان کربلا نقش برانگیزنده داشت.

 

گیبون؛ مورخ انگلیسی

در طی قرون آینده بشریت و در سرزمین های مختلف، شرح صحنه حزن آور مرگ امام حسین علیه السلام موجب بیداری قلب خونسردترین خواننده خواهد شد. چندان که یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می یابد.

 

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

سرّ زیارت حسین علیه السلام


امام حسین

آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 8/12/86 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

دو بُعد اصلی روح انسان

معرفت و محبت نوعی تلازم با هم دارند. در مرتبه‏ای از آن، معرفت مقدم است و یک نوع علیت ناقصه نسبت به محبت دارد، در مراتبی هم، محبت باعث افزایش معرفت می‏شود. این زیارت‏ها علاوه بر این که ما را به آن معتقَدات و این معرفت‌هایی که نسبت به اهل بیت علیهم السلام داریم توجه می‏دهد، بُعد دیگر روانی ما را هم تقویت می‏کند.

شناخت و معرفت، و احساس و عواطف دو بعد اصلی روح انسان هستند. این دو تا وقتی تقویت شود، انسانیت انسان تقویت می‏شود. هر قدر ما به خودمان و به هستی آگاه‏تر باشیم، انسان‏تریم. انسانیت هم مراتب دارد. هر قدر معرفت و محبت ما،یا بُعد شناخت و بعد عاطفه‏ی ما ضعیف‌تر شود، از انسانیت دورتر می‏شویم. بی توجه و سر در آخور؛ آن دیگر انسان نیست. پس اگر ما در زیارت دو چیز را رعایت کنیم: اول مسایلی که مربوط به شناخت‌مان است؛ این که با چه کسی روبرو هستیم، و بعد سعی کنیم که کارمان را به قصد عبادت و با ادب انجام دهیم، این می‏تواند در ساختنِ ما و در کمالاتِ روحی ما فوق‏العاده اثر داشته باشد.

سرّ زیارت حسین

درباره‏ی زیارت سیدالشهدا علیه السلام روایات عجیبی آمده که واقعاً بهت‌آور است. چه سرّی در این کار هست که این همه به آن توصیه شده است؟ در تمامِ اوقات متبرکه‏ی سال، زیارت سیدالشهدا وارد شده است. بزرگانی بودند که قدر این زیارت‌ها را آن‌قدر می‏دانستند که سعی می‏کردند یک روز عمرشان هم بدون زیارت عاشورا نگذرد. کسانی که اگر انسان کارهای علمی‏شان را ببیند خیال می‏کند در شبانه‏روز غیر از فعالیت علمی هیچ‏کاری نداشتند. اما زیارت عاشورا و نماز جعفرشان هم ترک نمی‏شد و شاید آن توفیقات هم، به برکت همین‌ها باشد. ببینید اهل‌بیت علیه السلام چه تدبیری به کار برده‏اند! این حکمت الهی است که در آنها ظهور پیدا کرده است. با یک السلام علیک یا اباعبدالله گفتن، هم بعد معرفتی انسان تقویت می‏شود و هم بعد عاطفی‏اش. انسانیت رشد می‏کند.

اگر شب اربعین و روزهای دیگر آمد و یادی از زیارت امام حسین نکردی، محبت این گوهرِ عظیم، این اکسیرِ کیمیا، کم‌کم ضعیف و کم‌رنگ و بی‏اثر می‏شود. بنابراین این همه اهتمامی که در زیارت‌ها هست بی‏جهت نیست. باعث محبت بیشتر می‌شود؛ یعنی پیوند روح شما با سیدالشهدا علیه السلام تقویت می‏شود و رشد می‏کند

چه طور با یک سلام کردن انسانیت رشد می‏کند؟! این یک مسیله‏ی قطعی علمیِ ثابت شده‏، و هم درونی است. شما با کسی دوست هستید و به او علاقه دارید. اگر این علاقه‏تان را در عمل ظاهر کنید، کم یا زیاد، این علاقه رشد می‏کند و تقویت می‏شود. اگر اظهار نکنید، کَم کَم یادتان می‏رود؛ «از دل برود هر آن چه از دیده برفت.» پس هر چه ناشی از محبت باشد، محبت را زیاد می‏کند. اگر به کسی هدیه‏ای بدهید و برایش پول خرج کنید، محبت تان زیاد می‏شود. اگر به کسی ارادت دارید، با زبان های مختلف عرض ارادت می‌کنید؛ تا می‏رسد به آنجایی که کسانی غزل‌سرایی و مدیحه‌سرایی می‏کنند. عاشقانه سخن می‏گویند و عاشقانه رفتار می‏کنند. خب بازار عالم با همین چیزها گرم است. اگر این کارها انجام شود روز به روز محبت بیشتر می‏شود و اگر نشد، کم می‏شود. شما اگر دوستت را ببینی و به او سلام نکنی، آیا دیگر محبت می‏ماند؟ پس حتی یک سلام کردن می‏تواند محبت را زیاد کند. چه طور در اطراف انسان چیزهایی هست که توجهش را جلب می‏کند، اما روزی چند مرتبه یادش می‏رود بگوید: السلام علیک یا اباعبداللّه! اگر ریشه‏ای در دل نداشته باشد این اثر ظاهر نمی‏شود. اگر شب اربعین و روزهای دیگر آمد و یادی از زیارت امام حسین نکردی، محبت این گوهرِ عظیم، این اکسیرِ کیمیا، کم‌کم ضعیف و کم‌رنگ و بی‏اثر می‏شود. بنابراین این همه اهتمامی که در زیارت‌ها هست بی‏جهت نیست. باعث محبت بیشتر می‌شود؛ یعنی پیوند روح شما با سیدالشهدا علیه السلام تقویت می‏شود و رشد می‏کند.

امام حسین

مراتب زیارت

وقتی انسان کسی را دوست ‏دارد به ملاقات و زیارتش می‏رود. انگیزه‏ی انسان برای زیارت متفاوت است، هم‌چنان که علت دوستی‏اش هم متفاوت است. گاهی زیارت از کسی، برای این است که یک کاری با او دارد. مثلاً می‏خواهد پولی قرض بگیرد. این سلام و محبت ارزش دارد، اما خالص نیست. ولی یک وقت انسان دلش برای کسی تنگ می‏شود، می‏گوید: برویم یک سری به دوست مان بزنیم تا رفع دلتنگی‏مان شود. خب، این از آن کمی مرتبه‏اش بالاتر است؛ اما بالاخره می‏خواهد رفع دلتنگی خودش کند. این هم باز برای او نیست. اما محبت ممکن است به یک جایی برسد که انسان اصلاً خودش را فراموش کند. دلتنگم یا نیستم، کاری دارم یا ندارم، نفعی برای من دارد یا ندارد، مهم نیست. گویا غیر از او چیزی نمی‏بیند. وقتی هم به ملاقاتش می‌رود چیزی از او نمی‏خواهد. آمده است تا خضوع کند. ممکن است طوری شود که محبّ، در مقابل محبوب، جز خضوع و جز فانی شدن چیزی نمی‏خواهد. می‏خواهد در مقابلش به خاک بیفتد. آخر چرا این طوری می‏کنی؟! نمی‏دانم چرا؛ عشق است! خیلی از ماها می‏خواهیم برویم زیارت سیدالشهدا. آرزو و دعای‌مان هم زیارت کربلاست اما وقتی عمق دل مان را بکاویم، می‏خواهیم برویم تا دعای ما تحت قبّه‏ی سیدالشهدا مستجاب بشود. می‌خواهیم ما را شفاعت کند و گناهان مان آمرزیده شود. می‏خواهیم برویم حاجت مان را بگیریم. خب، این هم خوب است که باز هم امام حسین علیه السلام را شناخته‌ایم و می‏دانیم استجابت دعا تحت قبّه‏ی او از ویژگی‌های سیدالشهدا علیه السلام است. اما این خیلی فرق دارد با آن کسی که دلش برای امام حسین علیه السلام تنگ شده است. سفر خطرناک است، دست می‏بُرند، می‏کشند؛ مهم نیست. جانم فدای حسین.

بودند بزرگانی که وقتی سلام می‏کردند جوابش را می‏شنیدند. بیچاره ما که کر و کوریم. اگر بخواهیم از این زیارت‌ها درست استفاده کنیم، باید این اعتقادهای مان را جدی بگیریم. باید باور کنم که واقعاً اینجا کسی هست که مرا می‏بیند و صدای مرا می‏شنود. باید اجازه بدهند تا من وارد شوم! بودند و هستند بزرگانی که گفته‌اند: اگر اذن دخول خواندید و دلت ان نشکست وارد نشوید و برگردید. این از مقوله‏ی معرفت است؛ یعنی شناخت امام. عارفا بحقهم، یکی از شیونش همین است

معرفت در زیارت

از مضامین زیارت‌ها و اذن دخول‌ها برمی‏آید که مسئله از اینها بالاتر است. در اذن دخولی که در همه‏ی مشاهد مشرفه مستحب است، می‌خوانیم: «خدایا من می‏دانم که پیغمبر و اولیاء تو زنده‏اند، سخن من را می‏شنوند، من را می‏بینند، به سلامم جواب می‏دهند؛ اما من نمی‏شنوم...». بودند بزرگانی که وقتی سلام می‏کردند جوابش را می‏شنیدند. بیچاره ما که کر و کوریم. اگر بخواهیم از این زیارت‌ها درست استفاده کنیم، باید این اعتقادهای مان را جدی بگیریم. باید باور کنم که واقعاً اینجا کسی هست که مرا می‏بیند و صدای مرا می‏شنود. باید اجازه بدهند تا من وارد شوم! بودند و هستند بزرگانی که گفته‌اند: اگر اذن دخول خواندید و دل تان نشکست وارد نشوید و برگردید. این از مقوله‏ی معرفت است؛ یعنی شناخت امام. عارفا بحقهم، یکی از شیونش همین است. البته از این وسیع‏تر هم هست. خیلی آسان است بگویند: روایتش ضعیف است یا سندش معتبر نیست! ما نمی‏فهمیم؛ مثل خیلی چیزهای دیگر که نمی‏فهمیم! سعی کنیم آن اندازه‏اش را که میسّر است، دست کم آن وقتی که به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام مشرف می‏شویم یا اگر سعادت داشته باشیم کربلا مشرف شویم، باورمان باشد که امام می‏بیند، می‏شنود، و جواب ما را می‏دهد و آنچه در دل داریم می‏فهمد. برای او فرقی نمی‏کند که بگوییم یا نه؛ این برای ما مهم است که توجه داشته باشیم و ارتباط برقرار کنیم. این ماییم که باید بفهمیم در مقابل چه کسی ایستاده‏ایم. چه موقعیتی داریم و چه شرافتی نصیبمان شده است و چقدر می‏توانیم از این موقعیتی که گیرمان آمده است بهره‏برداری کنیم. این از مقوله‏ی معرفت است؛ یک توأمانی هم دارد که با محبت همراه است.

پروردگارا، تو را به مقام سیدالشهدا علیه السلام قسم می‏دهیم معرفت‌ها و محبت‌های ناب اهلبیت علیهم السلام را به همه‏ی ما مرحمت بفرما.

یزید کیست و کارنامه او چیست؟


امام حسین

چهره‏هایی در تاریخ بشریت ظهور کرده‏اند که یک بار دیدن یا شنیدن توصیفی از آنان، برای اطلاع از وقاحت و بی‏شرمی بی‏نهایت و شدت مبارزه آن‏ها با حق و حقیقت که یک انسان‏نما می‏تواند داشته باشد، کفایت می‏کند.

بی‏تردید یزید یکی از آن چهره‏هاست که به تنهایی مجمع خباثت نسل و رذالت خانوادگی و نشو و نمای خودمحوری و لذت‏پرستی و کامجوییِ حیوانی را در وجود خود جمع کرده است. نخستین جمله را از عبدالرحمن ابن خلدون مؤلف مقدمه تاریخ معروف می‏شنویم. او می‏گوید:

«اما درباره امام حسین چه بگویم؛ وقتی که فسق و انحراف یزید بر همه مردم دورانش آشکار شد، پیروان اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله در کوفه، از حسین‏بن علی درخواست کردند که به کوفه برود و آنان در قیام علیه یزید یاری‏اش کنند».(1)

این جمله مختصر می‏تواند شخصیت یزید را به تمام معنی آشکار کند، زیرا فساد و تبهکاری و انحراف یک شخصیت تا به حد نهایی نرسد، گفته نمی‏شود که اوصاف قبیح مزبور آن شخص برای همه ثابت شده است، زیرا صدها احتمال و تأویل و تفسیر و اغراض شخصی و عمومی، مانع از آن است که همه مردم در بیش از ده جامعه بزرگ اسلامیِ آن روز، از کوچک و بزرگ و دانا و نادان و خوب و بد ... همه و همه، فساد و تبهکاریِ شاخص‏ترین فردشان را بپذیرند.

اگر از این اتفاق‏نظر جوامعِ عصرِ خود یزید و صاحب نظران قرون و اعصار بعدی بگذریم، توجه شایسته به کردار سه سال و نیمه‏اش، جای تردیدی در این حقیقت نمی‏گذارد که در صورت موافقت امام حسین علیه السلام با او، نتیجه‏ای جز امضای نابودی اسلام و بردگی مردم به بنی‏امیه در بر نداشت.

در آن هنگام که قدرت نامشروع، با ناآگاهی اکثریت مردم، با تلقین‏پذیری عامیان و ناتوانی و زبونی و مصلحت اندیشیِ عده‏ای که استعدادِ اصلاحِ مدیریتِ جامعه را دارند، دست به دست هم داد، فرزندی به نام یزیدبن معاویه می‏زاید که دستور کشتن مردی به نام حسین‏بن علی علیه السلام را صادر می‏کند که جلوه‏گاه اعلای همه ارزش‏های والای انسانی - الهی است

کارنامه یزید

اما کارنامه سه سال و نیم یزید:

1- کشتن حسین‏بن علی علیه السلام با هفتاد و یک رادمرد دیگر به وضعی که تاکنون هیچ مورخی، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، بدون لرز و وحشت و ناراحتیِ روحیِ شدید، نتوانسته است پیرامون آن حادثه مطالعه‏ای کند و چیزی بنویسد.

2- قتل عام اهالی مدینه، که به قول مورخان درباره جلادان خون آشام مغول آمدند و کشتند و تارومار کردند و سوزاندند و رفتند با این تفاوت که در هیچ تاریخی دیده نشده است که چنگیز و هلاکو و آباقاخان به فرماندهان خود دستور بدهند که کسانی را که از لبه شمشیر شما سالم ماندند، دور خود جمع کنید و از یکایک آنان برای برده شدن به من بیعت بگیرید. این دستور را یزید ضد بشر صادر کرده است.

دستور یزید به جلادش مسلم‏بن عقبه چنین بود که اگر کسی از اهل مدینه زنده بماند، باید برای بردگیِ محض با من (یزید) بیعت کند و اگر کسی از پذیرش بردگی امتناع ورزید، گردنش از بدنش جدا شود.(2)

3- سوزاندن بیت‏الله الحرام و کشتار اهل مکه.

این بود کارنامه سه سال و نیم یزید.

معاویه پسرش یزید را بر جای خود نصب کرد و برای رویاروییِ بی‏پرده با شخصیتی که برای خود ساخته بود، به زیر خاک رفت.

بار دیگر تاریخ بشری، شخصیتی تبلور یافته از سرگذشتی را که از نظر اهداف و آرمان‏های اعلای انسانی اسلامی غیر قابل توجیه بود، راهیِ زیر خاک تیره نمود. ولی همان‏گونه که خاک تیره، به جهت جانشین ساختن فرزندش یزید که ادامه وجود او بود، نتوانست آن چهره شناخته شده را مخفی نماید، هم‏چنان یاوه گویی‏های چاپلوسانِ متملق نیز نتوانست صورت واقعی او را از دل‏ها بزداید و از تاریخ محو سازد.

آن چه که در آثار نقل شده از آن روزگار دیده می‏شود، بیش از این نیست که معاویه، زمینه تحمیل سلطه‏گری یزید را بر بعضی از مردم به وسیله شمشیر و یا سفره‏های رنگین آماده کرده بود، ولی هیچ تاریخ مستندی نگفته است که مردم - عموما از طبقه معمولی گرفته تا شخصیت‏های برجسته - با کمال رضایت با یزید بیعت نموده و او را که فردی پست‏تر از او در میانشان نبود، برای زمامداری برگزیده باشند. آری، در آن هنگام که قدرت نامشروع، با ناآگاهی اکثریت مردم، با تلقین‏پذیری عامیان و ناتوانی و زبونی و مصلحت اندیشیِ عده‏ای که استعدادِ اصلاحِ مدیریتِ جامعه را دارند، دست به دست هم داد، فرزندی به نام یزیدبن معاویه می‏زاید که دستور کشتن مردی به نام حسین‏بن علی علیه السلام را صادر می‏کند که جلوه‏گاه اعلای همه ارزش‏های والای انسانی - الهی است.

 

پی نوشت:

1) مقدمه تاریخ، ابن خلدون، ص 216.

2) تاریخ یعقوبی، ج 2، صص 250 و 251.

خونبهای امام حسین علیه السلام

خونبهای امام حسین علیه السلام

امام حسین

در تاریخ، نبردها و کشتارهای بسیاری ثبت شده است که برخی از آنها به مراتب جنایت بارتر، فجیع تر و گسترده تر از حادثه عاشورا بوده و در آنها چندین برابر شهدای کربلا به خاک و خون شده اند.

جناب «ابن ابی الحدید» معتزلی در بخش هایی از شرح نهج البلاغه که سخنان امام علی بن ابیطالب علیه السلام درباره خونریزی های چنگیزیان و تاتارهاست، می نویسد:

«من در دوران مغول بوده ام و جنایت های آنان را دیده ام. آنچه درباره جنایت های بخت النصر در قدس و فلسطین نوشته اند، شمه ای از کشتارها و ددمنشی های گرگان خون آشام مغول است.»

غرض آنکه در بستر تاریخ کشتار بی رحمانه زیادی رخ داده است، اما همه آن جنگ ها و جنایت ها در لابه لای کتاب های تاریخ دفن شده است و محققان باید نبش تاریخ کنند تا زوایای تاریک آنها روشن و دانسته شود که در قرن های گذشته بر این مرزوبوم چه گذشته است.

تنها واقعه ای که چونان نگینی بر انگشتری تاریخ می درخشد و قدر اول آسمان جهاد و اجتهاد و قیام است، همانا واقعه عاشورا است، زیرا سالار شهیدان برای احیای دین خدا قیام کرد و از آنجا که دین الهی «حیّ لایموت» است، احیاگر دین نیز هرگز نمی میرد و نامش برای همیشه بر جریده عالم ثبت است.

پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش، امویان چنین می پنداشتند که اسلام نابود شده است و دیگر نشانی از آن بر جای نخواهد ماند.

گریه برای سالار شهیدان ثواب فراوان دارد، ولی بخشی از برنامه امت اسلامی است. قسمت مهمتر رسالت امت، مسلح شدن و به جنگ دشمنان دین رفتن است که احیاناً شهادت، اسارت و جراحت را به همراه دارد

هنگامی که کاروان اسیران حادثه کربلا (عاشورا) به دروازه شام رسیدند، مردی از امام سجاد علیه السلام پرسید: در نبرد کربلا چه کسی پیروز شد؟ آن امام همام در پاسخ فرمودند: «برای آگاهی از این امر، ببین هنگام اذان و اقامه نام چه کسی را می برند».

خونخواهی سالار شهیدان

گرفتن خونبهای امام حسین علیه السلام در ایام سوگواری سالار شهیدان، دستور داده شده که شیعیان در دیدار یک دیگر دو جمله را بگویند: یکی جمله «اعظم الله أجورنا و أجورکم بمصابنا بالحسین علیه السلام» و دیگری عبارت «وجعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه المهدی (عج) من آل محمدصلی الله علیه وآله».

معنای جمله اول این است که: خدایا ما را در شمار عزاداران واقعی امام حسین علیه السلام به حساب آور که اجر این مصیبت در نامه اعمال ما نیز ثبت و ضبط شود. معنای جمله دوم این است که: ما را جزو ادامه دهندگان راه آن حضرت قرار بده. الطالبین بثاره، یعنی توفیق گرفتن خون بهای آن حضرت را به ما عطا کن و این جزو شعارهای رسمی شیعه است.

نیز در زیارت عاشورا به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ویژه به سالار شهیدان عرض می کنیم «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم».

امام حسین

بنابراین گریه برای سالار شهیدان ثواب فراوان دارد، ولی بخشی از برنامه امت اسلامی است. قسمت مهمتر رسالت امت، مسلح شدن و به جنگ دشمنان دین رفتن است که احیاناً شهادت، اسارت و جراحت را به همراه دارد.

امروزه که دشمن با تکنولوژی ماهواره و با قلم درصدد ضربه زدن به نظام اسلامی و مسلمانان است، باید دشمن و دشمنی را شناسایی کرد و با حکمت، موعظه حسن و جدال احسن تهاجم های فرهنگی وی را دفع نمود و از کیان اسلام دفاع کرد و اگر اجتهاد فرهنگی اثر نکرد، چاره ای جز جهاد نظامی همراه با روش سیاسی نیست.

نیز باید منافقان را که خطرشان برای قرآن و عترت علیهم السلام؛ بیش از مشرکان بوده و هست، شناسایی و اعمال آنان را بی اثر کرد. منافقان بودند که ائمه علیهم السلام را به شهادت رساندند نه مشرکان. آنکه امیرمؤمنان علیه السلام را خانه نشین و شهید کرد و پهلوی حضرت فاطمه علیهاالسلام را شکست و امام حسن علیه السلام را مسموم و شهید کرد و سیدالشهدا علیه السلام را در کربلا به شهادت رساند و برای عوام فریبی به عمربن سعد که ظاهری صالح داشت، دستور داد که نمازهای پنجگانه شبانه روزی را به جماعت بخواند، همه از منافقان بودند؛ چنانچه که طایفه عباسیان، منافقان بعدی بودند که دیگر امامان معصوم علیهم السلام را به شهادت رساندند.

امروزه که دشمن با تکنولوژی ماهواره و با قلم درصدد ضربه زدن به نظام اسلامی و مسلمانان است، باید دشمن و دشمنی را شناسایی کرد و با حکمت، موعظه حسن و جدال احسن تهاجم های فرهنگی وی را دفع نمود و از کیان اسلام دفاع کرد و اگر اجتهاد فرهنگی اثر نکرد، چاره ای جز جهاد نظامی همراه با روش سیاسی نیست

گریه، روشنایی راه

اصل کلی این است که هر حادثه تلخ و ناگواری را باید بهانه کرد و برای سالار شهیدان اشک ریخت؛ نه آنکه افراد داغدیده برای تسکین عواطف و احساسات خود آن حضرت را بهانه کنند و برای التیام زخم خویش اشک بریزند و ندبه نمایند و بین این دوگونه عزاداری فرق وافر است؛ زیرا محصول یکی تعزیت برای حضرت امام حسین علیه السلام است و نتیجه دیگری تسلیت برای خود؛ هر چند ممکن است بهانه قراردادن واقعه جانسوز کربلا هم بی اثر نباشد.

وجود مبارک سیدالشهدا علیه السلام فرمودند: «أنا قتیل العبرة». یعنی من که به هدف احیای حق و امحای باطل کشته شدم، باید عبرات داشته باشم؛ به طوری که چشمان علاقه مندان به سالار شهیدان پر از اشک شود و آن اشک فراوان از شبکه چشم خارج گردد و به صورت انسان عبور کند تا عبرات بشود. این سنت حسنه، آثار فراوانی دارد، از جمله اینکه محبت اهل بیت علیهم السلام در قلب شیعیان حضور پیدا می کند؛ آنگاه دوست امامان معصوم علیهم السلام هرگز فکر و راه و روش آنان را رها نمی کند؛ زیرا راهبری جوارح به دست دل است و زمامداری قلب را محبت به عهده می گیرد و دل دوستان حسین بن علی علیه السلام جوارح را به صوب صراط مستقیم رهنمود می شود.

بنابراین وظیفه پیروان سالار شهیدان این است که همراه گریه بر آن حضرت دشمن خارجی و داخلی را بشناسند و با سلاح و صلاح مناسب به جنگ او بروند و او را از پای درآورند.

نگاه کلیسایی به حادثه عاشورا


عاشورا

یکی از نظرات و دیدگاه هایی که در مورد حادثه کربلا و عاشورا از سوی برخی افراد مطرح شده این است که این مسأله خواست خدای متعال بوده و از ازل این گونه مقرر گردیده بود که امام حسین علیه السلام در کربلا به شهادت برسد و آن مصیبت ها را متحمل شود تا در ازای آن، دوستان اهل بیت و امام حسین علیهم السلام مورد شفاعت و آمرزش قرار گیرند. بر اساس این دیدگاه، این واقعه اراده الهی و تقدیری بود که خداوند مقدّر فرموده بود و در کار خدا نیز چون و چرا راه ندارد.

بر این اساس، دیگر معنا ندارد در مورد حادثه کربلا بخواهیم چون و چرا کنیم و به بحث و تحلیل بپردازیم که چرا امام حسین علیه السلام به کربلا رفت و چرا جانش را فدا کرد و چگونه این حرکت موجب حفظ و بقای اسلام گردید و ... . آنچه در این باره می توانیم بگوییم فقط همین است که این امر اراده حق تعالی بود و خدای متعال چنین می خواست: اِنَّ اللهَ قَد شاءَ اَن یَراکَ قَتیلاً ... و اَن یَراهُنَّ صَبایا؛ همانا خداوند می خواهد تو را کشته و اهل بیتت را اسیر ببیند.

حکمت و علت اساسی این کار نیز این بود که کسانی به واسطه محبت امام حسین علیه السلام و عزاداری و گریه برای آن حضرت، مشمول عنایت خداوند قرار گیرند و گناهان آنها آمرزیده شود.

منشأ این دیدگاه

شبیه این تصور در آموزه های دین مسیحیت  نیز وجود دارد و شاید اصل این نظریه در مورد کربلا و امام حسین علیه السلام نیز از آن جا اقتباس شده باشد. مسیحیان معتقدند انسان ذاتاً گناه کار آفریده شده و دارای گناه ذاتی است. خدای متعال برای آن که این گناه جبران شود و انسان لیاقت بهشت و برخورداری از نعمت های الهی در آخرت را پیدا کند، فدیه ای برای آن قرار داد. فدیه ی گناه ذاتی انسان این بود که خداوند- العیاذ بالله- فرزندش حضرت عیسی- علی نبینا و آله و علیه السلام- را مبعوث کرد تا در این عالم او را به دار بزنند و به صلیب بکشند. از این رو طبق عقیده مسیحیان، فلسفه ی به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی علیه السلام این بود که در پرتو آن، انسان که موجودی ذاتاَ گناه کار است مورد بخشش قرار گیرد. بنابراین شهادت حضرت عیسی علیه السلام امری مقدّر و حساب شده و جزو برنامه خلقت بود و بدون آن اساساً خلقت سامان نمی یافت و انسان به غایت وجود خویش نمی رسید. اگر انسان می خواست به بهشت برود راهی جز این نبود که در عوض گناه ذاتی او عیسی علیه السلام که پسر خداست به دار آویخته شود و بدین وسیله گناه انسان پاک گردد و شایستگی بهشت را پیدا کند! این مسأله یکی از ارکان اساسی مسیحیت موجود است و مسیحیان سخت بر این عقیده پافشاری می کنند، تا بدان حد که آن را جزو شرایط اصلی ایمان قرار داده اند؛ یعنی اگر کسی این عقیده را که اصطلاحاً «آموزه نجات» نامیده می شود قبول نداشته باشد اصلاً مؤمن و مسیحی نیست و کافر محسوب می شود.

این که آمدن سیدالشهدا علیه السلام به کربلا و کشته شدن آن حضرت، وظیفه ای اختصاصی برای شخص اباعبدالله علیه السلام بود تا به برکت آن مردم نجات پیدا کنند و به بهشت بروند، دیدگاهی باطل و اعتقادی غیرقابل پذیرش است. این که عده ای مرتکب گناه شوند و بعد ما به شخصی دیگر بگوییم تو جانت را فدا کن تا گناه آنان آمرزیده شود چه ربطی به هم دارند؟! آیا این امر می تواند با «حکمت» و «عدالت» خداوند سازگار باشد؟

روشن است که این  عقیده امری است نامعقول که برای آن هیچ توجیه و تبیین عقلانی نمی توان ارایه داد. به همین جهت خود مسیحیان نیز می گویند این مطالب فوق عقل است و فقط باید به آنها ایمان آورد. صرف نظر از این که بر اساس بیان قرآن، اصل داستان به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی علیه السلام واقعیت ندارد و مردم کسی را که تصور می کردند حضرت عیسی علیه السلام است به دار آویختند، در حالی که او فقط شبیه حضرت عیسی علیه السلام بود و خدای متعال آن حضرت را از شر دشمنان ایمن ساخت و به آسمان برد. (نساء/157و158)

سید الشهدا

نقد این دیدگاه

روشن است این که آمدن سیدالشهدا علیه السلام به کربلا و کشته شدن آن حضرت، وظیفه ای اختصاصی برای شخص اباعبدالله علیه السلام بود تا به برکت آن مردم نجات پیدا کنند و به بهشت بروند، دیدگاهی باطل و اعتقادی غیرقابل پذیرش است. این که عده ای مرتکب گناه شوند و بعد ما به شخصی دیگر بگوییم تو جانت را فدا کن تا گناه آنان آمرزیده شود چه ربطی به هم دارند؟! آیا این امر می تواند با «حکمت» و «عدالت» خداوند سازگار باشد؟

در حرکت امام حسین علیه السلام صحبت از وظیفه شخصی و اختصاصی نیست. آنچه که حضرت انجام داد بر اساس تکلیف و وظیفه شرعی بود که در هر زمان و مکان دیگری هم که موضوع آن محقق شود این تکلیف نیز وجود خواهد داشت. اساساً احکام اختصاصی در اسلام فقط برای شخص وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه وآله است که چنین احکامی، آن هم چند حکم محدود و مشخص، قرار داده شده است.

اما غیر از احکام اختصاصی که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله قرار داده شده، ما در اسلام برای هیچ کس دیگر، حتی شخص امیرالمومنین علیه السلام و یا سایر ائمه علیهم السلام نداریم. بلی، ممکن است شرایطی پیش بیاید که حکمی در یک زمان، بیش از یک مصداق پیدا نکند، اما این منافات با کلیت و عمومیت حکم ندارد. حکم، کلی و عمومی و برای همه است و اگر به فرض در همان زمان مصداق دیگری نیز یافت می شد حکمش همین بود، اما فعلاً یک مصداق بیشتر پیدا نکرده است.

هم چنین اگر در زمان های دیگر موضوع آن حکم محقق شود، باز هم آن حکم جاری خواهد بود. برای مثال، اگر شرایطی که برای امام حسین علیه السلام پیش آمد برای امام رضا علیه السلام یا امام عسکری علیه السلام نیز پیش می آمد آنها نیز وظیفه داشتند همان کاری را بکنند که سیدالشهدا علیه السلام انجام داد. اگر می بینیم سایر ائمه علیهم السلام چنین اقدامی نکرده اند، از آن جهت است که شرایط آنها متفاوت بوده و موضوع حکم برای آنها محقق نشده است.

مبنای اساسی قیام امام حسین علیه السلام و شهادت آن حضرت، حفظ دین بود. سیدالشهداء علیه السلام جان خود را فدا کرد تا دیگران هدایت شوند و اسلام حفظ شود و باقی بماند. سایر ایمه معصومین علیهم السلام نیز جانشان را در این راه نثار کردند

بنابراین دو مطلب را در این جا باید مد نظر قرار دهیم. یکی این که حکم اختصاصی جز برای پیامبر صلی الله علیه وآله نداریم، و دوم این که، خدای متعال هیچ کاری را به گزاف انجام نمی دهد و تمامی کارهایش، اعم از تکوینی و تشریعی، دارای حکمت است. البته این حکمت ها گاه برای ما نیز معلوم است و گاهی هم ما حکمت آن را نمی دانیم، اما این منافات ندارد با این که به هر حال، تمامی افعال الهی دارای حکمت باشد. نتیجه این دو امر این است که تکلیفی که یک مصداقش در مورد سیدالشهدا علیه السلام تحقق پیدا کرده، دستوری عام و کلی است که حتماً حکمتی دارد و خدای متعال بر اساس آن حکمت چنین تکلیفی را قرار داده است. این حکم تابع موضوعی با قیودی خاص است که هر گاه و برای هر کس آن موضوع با تمام قیودش محقق شود حکم نیز وجود خواهد داشت و عیناً باید همان کاری را بکند که امام حسین علیه السلام انجام داد.

در هر صورت، این پنداری خام و اندیشه ای باطل است که تصور کنیم مبنای حادثه عاشورا این بوده که خدای متعال از ازل چنین تقدیر کرده که امام حسین علیه السلام کشته شود تا فدیه گناهان دیگران و سبب نجات آنها و ورودشان به بهشت باشد! این تصور از القائات شیطانی است و شیطان همان گونه که با القای چنین اندیشه ای مسیحیان را به گمراهی کشانده، سعی دارد از طریق آن، مسلمانانی را نیز از رسیدن به حقیقت بازدارد.

مبنای اساسی قیام امام حسین علیه السلام و شهادت آن حضرت، حفظ دین بود. سیدالشهداء علیه السلام جان خود را فدا کرد تا دیگران هدایت شوند و اسلام حفظ شود و باقی بماند. سایر ائمه معصومین علیهم السلام نیز جانشان را در این راه نثار کردند.

آنچه زینب علیهاالسلام کرد

گزیده سخنرانی امام موسی صدر

حضرت زینب

گذشت ایامی چند از واقعه کربلا، باعث فراموش کردن بزرگی مصیبت و غفلت از عبرت‌آموزی از پیامدهای آن نمی‌شود. واقعیت این است که تأثیر مصیبت پس از وقوع آن، از احساس مصیبت پیش از وقوع آن دامنه‌دارتر است.

روز عاشورا امام حسین علیه السلام و مردان همراهش، حتی جوانان و پاره‌ای از خردسالان نیز کشته شدند. از اهل بیت ایشان تنها دو مرد زنده ماندند. امام سجاد، اولین فرد بود. او بیمار بود و گمان بردند که عمر او دیری نمی‌پاید. او را رها کردند و نیازی به کشتن او احساس نکردند.

جوان دیگری که از مرگ نجات یافت، حسن مثنی، فرزند امام حسن علیه السلام بود. او به شدت مجروح شده، و در میان کشته‌شده‌ها بی‌هیچ حرکتی بر زمین افتاده بود؛ پس از آنکه آتش نبرد فرو نشست، او را زنده یافتند. درمانش کردند و بدین ترتیب در میان اسرا ماند.

اما غیر از این دو، همه کشته شدند، و نقش اصلی برای به سرانجام رساندن رسالت امام حسین علیه السلام به عهده حضرت زینب علیهاالسلام افتاد، و او آن را به بهترین شکل ممکن به انجام رساند.

 

پاسداری از عزّت و شرافت

بی شک او به همه مصیبت هایی که در روز عاشورا بر امام حسین علیه السلام رفت، مبتلا شد؛ اما او در ورای این مصیبت ها وظایفی داشت.

نخستین آنها پاسداری از عزّت امام حسین علیه السلام و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه اینکه او را ناتوان، ترسو و ضعیف نشان دهد.

آنان بر مرگ پیشی می‌گرفتند، گویی به برترین هدف و زیباترین مقصود می‌رسیدند. خاندان حسین علیه السلام این‌گونه بر یکدیگر سبقت می‌گرفتند..

بی‌شک، پس از این موضعِ حضرت زینب علیهاالسلام در برابر شهادتِ سیّد الشهدا علیه السلام، دیگر زنان تکلیف خود را در برابر شهدای خود دانستند. چرا که زمان شیون و اظهارِ ناتوانی نبود، بلکه هنگام اظهار قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام می‌شد که ما خود با آسودگی این مقصود را اراده کردیم و به سوی آن ره سپردیم

این همه هدفمند بود تا در تاریخ روشن شود که راه راست و اثر ایمان و معنای عزت و بزرگی چیست. امام حسین علیه السلام شخصاً به این مسئله به خوبی توجه داشت:  ناتوان در صحنه ظاهر نمی‌شد، بر فرزندان نمی‌گریست، و برای کشته‌شدگان مویه نمی‌کرد. در برابر دشمنان و غم ها و مصیبت ها ناتوانی نشان نمی‌داد.

لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک کشتگان خود را دفن کردند و اجساد امام حسین علیه السلام و خاندان و یارانش بر زمین ماندند.

هنگامی که خواستند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسین را از کنار قتلگاه و کشتگان گذراندند؛ این کار را کردند تا خواسته امام حسین علیه السلام را بی‌اثر کنند.

امام حسین می‌خواست که در زندگی و پس از مرگش مقتدر جلوه کند، اما آنان می‌خواستند که امام حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. می‌خواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنان بگریند و عجز و ضعفشان ظاهر گردد.

اربعین

این صحنه وحشتناک را تصور کنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده‌اند، هر یک از زنان، برادر، همسر یا فرزندی در میان کشته‌شدگان دارد؛ اما گریه نمی‌کند.  آنان وظیفه داشتند که از زینب پیروی کنند. پشت سرِ حضرت زینب علیهاالسلام رفتند. زینب علیهاالسلام، در جلوِ آنان به جسد پاره‌پاره امام حسین علیه السلام رسید، جسدی که پوشیده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود و چیزی از آن پیدا نبود.

حضرت زینب علیهاالسلام آمد و بر بالای جسد امام حسین علیه السلام ایستاد و سنگ ها و نیزه‌ها و شمشیرها را کنار زد و جسد را با دو دست بلند کرد و گفت: خداوندا، این قربانی را از ما بپذیر.

حسین علیه السلام برای زینب علیهاالسلام همه چیز است. بزرگان، پهلوانان و کوهها در برابر این صحنه ناتوان‌اند، اما زینب ابداً چنین نیست.

با این سخن، حضرت زینب علیهاالسلام اعلام داشت که این کار به اراده و خواست خود ما بوده است، نه اینکه بر ما تحمیل شده باشد. آنچه به دست آوردیم نتیجه خواستِ و اراده خود ماست. ما حسین علیه السلام را برای دین خدا قربانی کردیم و از خدا می‌خواهیم که این قربانی را از ما بپذیرد.

جز این هیچ چیز مهم نیست. چنانکه در مجلس ابن زیاد، وقتی که از او پرسید: کار خدا را با برادرت چگونه یافتی؟ گفت: به خدا سوگند، جز نیکی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدّر کرده بود و آنان به سوی آرامگاهشان شتافتند.

مردم خوارج را وسیله هرج و مرج می‌دانستند. از این رو، ممکن نبود کسی خوارج را دوست بدارد. وقتی گفته می‌شد خوارج، همه‌چیز پایان‌یافته تلقی می‌شد. این سخن وسیله تبلیغات و پنهان‌کاری و دور ساختن مناقشه از مراکز اسلامی بود. اما زینب علیهاالسلام این توطئه‌ها را خنثی کرد

بی‌شک، پس از این موضعِ حضرت زینب علیهاالسلام در برابر شهادتِ سیّد الشهدا علیه السلام ، دیگر زنان تکلیف خود را در برابر شهدای خود دانستند.  چرا که زمان شیون و اظهارِ ناتوانی نبود، بلکه هنگام اظهار قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام می‌شد که ما خود با آسودگی این مقصود را اراده کردیم و به سوی آن ره سپردیم.

بنابراین، نقش حضرت زینب علیهاالسلام این بود که رسالت امام حسین علیه السلام را در اظهار عزّت و شرافتِ نبرد، تکمیل کند.

من به مصادیق عجز و ناله امام حسین علیه السلام یا زنان و خاندانش اعتقادی ندارم و آن را در حکم تحریف جنبش امام حسین علیه السلام و رسالت او می دانم. هرگز نشانی از نشانه‌های سستی بر امام حسین علیه السلام و یارانش نمودار نشد. این رسالت بزرگی بود که حسین علیه السلام آن را به انجام رساند و کاری بود که حضرت زینب علیهاالسلام نیز در میان زنان انجام داد.

 

حضرت زینب

رسالت روشنگری

سپس حضرت زینب علیهاالسلام نقش مهم دیگری به عهده گرفت و آن خنثی کردن توطئه بنی‌امیه بود. آنان می‌خواستند امام حسین علیه السلام را بکشند، بی‌آنکه کسی خبردار شود. آنها می خواستند تا حسین بیرون از کوفه کشته شود و کسی آگاه نشود؛ برای همین بود که همه مردان را کشتند. می‌گفتند در صحرا توفان ها می‌آید، شن ها را با خود می‌برد و اجساد را می‌پوشاند، و هیچ کس خبردار نخواهد شد.

سپس امور را برای مردم وارونه جلوه می‌دهند و می‌گویند: «خوارج» را کشتیم.  مردم خوارج را وسیله هرج و مرج می‌دانستند. از این رو، ممکن نبود کسی خوارج را دوست بدارد.  وقتی گفته می‌شد خوارج، همه‌چیز پایان‌یافته تلقی می‌شد. این سخن وسیله تبلیغات و پنهان‌کاری و دور ساختن مناقشه از مراکز اسلامی بود. اما زینب علیهاالسلام این توطئه‌ها را خنثی کرد.

او پس از نبرد، واقعه را برای مردم در محافل اسلامی بازگو کرد. او چگونه از عهده این کار برآمد؟

کوفیان آمده بودند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. از شهادت امام علی علیه السلام بیش از بیست سال نگذشته بود و بسیاری از مردم علی علیه السلام را می‌شناختند. ناگهان صدای او را شنیدند و آن را به جا آوردند و دانستند که صدا، از جنس صدای علی علیه السلام است. اما این صدا از کجا بر می‌آمد؟

من به مصادیق عجز و ناله امام حسین علیه السلام یا زنان و خاندانش اعتقادی ندارم و آن را در حکم تحریف جنبش امام حسین علیه السلام و رسالت او می دانم. هرگز نشانی از نشانه‌های سستی بر امام حسین علیه السلام و یارانش نمودار نشد. این رسالت بزرگی بود که حسین علیه السلام آن را به انجام رساند و کاری بود که حضرت زینب علیهاالسلام نیز در میان زنان انجام داد

گفتند از بانویی است که می گویند «خارجی» است. زمانی که از او خواستند تا سخن بگوید، دیدند که به زبان علی علیه السلام سخن می‌گوید.

در این لحظه بود که دریافتند کسانی که اینان را کشته‌اند، همان فرزندان شان هستند؛ آنان را فرستاده بودند تا به دین خدا یاری برسانند؛ اما آنان رفته بودند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را کشته بودند.

در این هنگام، کوفیان ناله‌ها و گریه‌ها را آغاز کردند. حضرت زینب علیهاالسلام برای آنان سخن گفت و مردم شیون و زاری آغاز کردند.

خلاصه آنکه با ورود زینب علیهاالسلام به کوفه، ماجرا برای همه کوفیان روشن شد؛ بدین‌گونه بود که زینب علیهاالسلام از شهری به شهر دیگر می‌رفت.

در هر شهری همان قصه تکرار می‌شود: زینب علیهاالسلام سخن می‌گوید و مردم جمع می‌شوند و از او درباره واقعه می‌پرسند. این کار تا سرزمین شام ادامه یافت. با اولین خطبه‌ای که حضرت زینب علیهاالسلام در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد؛ تا جایی که همسر یزید پافشاری کرد که زینب و خاندان امام حسین علیهم السلام وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. آیا یزید می‌تواند همه را بکشد؟

هر کجا که این بانو می‌رفت، مردم را تکان می‌داد و ماجرا را بر آنان آشکار می‌کرد. در اندک زمانی، همه جهان اسلام از ماجرا آگاه شدند.

 

بنابراین، پس از مصیبت امام حسین علیه السلام، نقش قهرمانانه حضرت زینب علیهاالسلام در برابر ما قرار می‌گیرد. از این رو ما این زن را بزرگ می‌داریم؛ زنی که مردان و قهرمانان بزرگ هم نمی‌توانند مانند او عمل کنند.