امام باقر علیه سلام می فرمایند:
تو را به پنج چیز سفارش می کنم :
اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن ،اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن ،
اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو ،اگر مدحت کنند شاد مشو ،و اگر نکوهشت کنند ، بیتابی مکن . (بحارالانوار / ج 75/ ص 167)
واقعا اگر بتوانیم این 5 سفارش امام باقر علیه سلام را در زندگی خود پیاده کنیم،رنگ و بوی زندگی را عوض کرده ایم و تحولی شگرف به آن بخشیده ایم.
7 ذی الحجه شهادت امام باقر علیه سلام تسلیت باد.
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
برآن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع آن تجسم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
بقیع کعبه قدس چهار معصوم است
چهار نور خدا می دمد زدامانش
یکی است حضرت باقر آز آن چهار امام
که داغ او زده آتش به قلب یارانش
شهید شد ز جفای هشام آن مولا
ز زهر تعبیه در زین که اب شد جانش
غریب اوست که در موسم زیارت حج
مدینه و آنهمه زائر که هست مهمانش
شب شهادت او یک نفر نمی ماند
که اشک غم بفشاند به قبر ویرانش
دری که سجده گه قدسیان بود خاکش
به زائرش ندهد اذن بوسه دربانش
بیشترین روایات و اخباری که در زمینه معارف دینی و اسلامی به ما رسیده است، از جانب امام باقر و امام صادق علیه السلام بوده است زیرا در دوره آن امامان بزرگ فرصتی مناسب فراهم گشت تا آنان بتوانند ظرائف و نکات دقیق دینی را برای هدایت بشریت ارائه نمایند از جمله اموری که در سخنان و گفتار امام باقر علیه السلام به طور کامل مورد تبیین قرار گرفته است، مساله مهدویت میباشد که به جلوههایی از آن اشاره مینماییم:
تسلط کامل حضرت مهدی (عج) بر عالم
بی شک نمیتوان حکومت مهدوی را محدود در یک گوشه خاص جهان نمود و حضرت مهدی ارواحنا فداه را به یک نژاد خاص مربوط کرد بلکه آن حضرت متعلق به تمام عالم میباشد و دولت و حکومت وی بر تمام جهان میباشد چنان چه قرآن کریم سیطره آن حضرت را بر تمامی زمین میداند و میفرماید: "ان الارض یرثها عبادی الصالحون"(1)؛ زمین را بندگان شایسته به ارث خواهند برد که امام باقر علیهالسلام در ذیل این آیه میفرمایند: «این افراد (صالحون) همان یاران مهدی(عج) در آخرالزمان خواهند بود.» (2)و در جای دیگر فرمودند: گویا یاران حضرت مهدی را میبینم که بر خاور و باختر گیتی مسلط شدهاند و هیچ چیز در عالم نیست مگر آن که از آنان فرمان میبرد."(3)
ایجاد اقتصادی سالم و مفید در جامعه بشری
عدم برنامهریزی صحیح، ویژهخواری، تبعیض و ... از اموراتی هستند که زندگی رفاهی و معیشتی دنیا را فلج میکند و راه یک زندگی متعادل و سعادتمندانه را برای تک تک افراد از میان برمیدارد. به طور حتم اگر منابع و ثروتهای خدادادی با یک برنامهریزی صحیح و همچنین مدیریتی متعهد و کارآمد در کلیه جوامع تقسیم گردد شاهد اقتصادی با برکت و با بازدهی کلان خواهیم بود و این رویه در حکومت حضرت مهدی(عج) به طور کامل محقق خواهد شد. در آن دولت کریمه، هر نیازمندی به آمال و حوائج خود خواهد رسید و آن حضرت چنان بذل و بخشش به افراد جامعه مینماید که حتی پیامبران گذشته چنین کاری را نکردهاند و کار به جایی میرسد که دیگر کسی یافت نمیشود که بتوان به او کمک کرد و همه مردم به تمکن مادی و اقتصادی سرشاری دست خواهند یافت.امام باقر علیه السلام در این باره چنین فرمودند: «حضرت مهدی(عج) در سال دو بار به مردم مال میبخشد و در ماه دو بار امور معیشت به آنها میدهند. تا نیازمندی به زکات باقی نماند . صاحبان زکات زکات خود را نزد فقراء میآورند ولی آنها نمیپذیرند. پس آنها زکات خویش را در کیسههایی قرار میدهند و در اطراف خانهها میگردند تا محتاجی پیدا کنند ولی مردم بیرون میآیند و میگویند: ما احتیاج به پول شما نداریم. سپس آن حضرت چنان دست به بخشش اموال میزند به طوری که تا آن روز کسی این چنین بخشش اموال نکرده باشد.» (4)
آن حضرت در جایی دیگر در مورد بهبود وضع معیشتی اجتماع و مردم چنین میفرمایند: «همه اموال جهان در نزد مهدی (عج) گرد میآید آنچه در دل زمین است و آنچه بر روی زمین است آن گاه مهدی (عج) به مردم میگوید: بیایید و این اموال را بگیرید اینها همان چیزهایی است که برای به دست آوردن آنها قطع رحم کردید و خویشان خود را رنجانیدید خونهای به ناحق ریختید و مرتکب گناهانی شدید.» (5)
رشد عقلی و تکامل معرفتی بشریت
یکی از آرمانهای عظیم انبیاء الهی گسترش علم و معرفت در میان مردم بوده است، عقلانیتی که در پرتو آن بتوان به سعادت و پیشرفت کاملی دست یافت. چنان چه حضرت امیرالمومنین میفرمایند: « خداوند به سوی مردم پیامبران را فرستاد تا فطرت آنان را بیدار نمایند و نعمتهای فراموش شده را به آنها تذکر دهد و با آنان اتمام حجت نماید و نیروهای پنهانی و عقول آنان را باور نماید.» (6)از برنامههای اصلی حضرت مهدی نهادینه کردن فرهنگ تعلیم و تربیت دینی و اسلامی و عقل محوری در میان مردم میباشد و ظرفیت علمی و معرفتی آنان را به حد کمال خواهند رسانید. این مطلب را در حدیثی از امام باقر علیه السلام چنین میخوانیم: «قائم ما به هنگام قیام نیروهای عقلانی مردم را تمرکز میدهد و منت الهی خویش را بر سر مردم خواهد گذاشت و خردها و دریافتهای عقلی را به کمال میرساند و دانش آنان را گسترش میدهد.» (7)
در حکومت عدل جهانی دیگر ضعف و خلاء فکری و معرفتی وجود ندارد و ریز و درشت اجتماع از منابع سرشار علمی و عقیدتی سیراب میشوند و حتی زنان خانهدار نیز از آن بیبهره نمیمانند. امام باقر علیه السلام در این باره فرمودند: «در زمان حکومت مهدی (عج) به همه مردم حکمت و علم میآموزند تا جائی که زنان در خانهها با کتاب خدا و سنت پیامبر قضاوت میکنند. قرآن کریم حضرت مهدی را به آب گوارایی تشبیه میکند و میفرماید: «قل ارایتم ان اصبح ماءکم غورا فمن یاتیکم بماء معین» (8) ؛ اگر آب حیات شما در زمین فرو رود چه کسی آن آب روان را برای شما خواهد آورد؟ که امام باقر علیه السلام در حدیثی زیبا این آب گوارا را به وجود مقدس حضرت مهدی و گسترش علم و معرفت و کمال در میان بندگان خدا تاویل مینمایند و هم چنین میفرمایند: «این آیه در باره امام قائم نازل شده است یعنی کیست که امام شما را آشکار کند که شما را از آسمان و زمین آگاه سازد و از حلال و حرام و آمین خدا مطلع کند.»(9) امید است که خداوند متعال همه ما را از دوستان و یاران آن حضرت در غیبت و ظهورشان مقرر فرماید.
پینوشتها:
1- قرآن کریم، انبیاء 105.2- تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه 105 انبیاء .
3- موعود امام مهدی، کتاب سوم، ص 452 .
4- بحارالانوار، ج 52، ص 39 .
5- غیبت نعمائی، ص 237.
6- نهج البلاغه، 33.
7- بحارالانوار، ج52، ص 236.
8- قرآن کریم، ملک 30.
9- کمال الدین، ج1، ص 325.
امروز چه قدر مدینه بوی غربت و بیکسی میدهد! انگار خاک بیپدری بر سرش ریختهاند. از هر نقطه، صدای ناله میآید. کوچهها، خانهها، دیوارها، پنجرهها همه و همه آرام آرام، مظلومیت کسی را میگریند.
صدای لا اله الا اللّه فرشتگان بلند میشود. صدای قدسیان که همناله با زمینیان، تابوت خورشید پنجم را به سوی بقیع به دوش می کشند.
باز هم بقیع، چه قدر این خاک قداست دارد! چه قدر این نقطه از زمین، مطهّر است! آرامگاه آسمانیان زمینی، مأمن افلاکیان خاک نشین.
وای اگر لب باز کند، چه عقدهها که میگشاید، چه رازها که فاش میکند و چه گنجهای پنهانی که آشکار میسازد!
مولا جان!
در تابوت، آرام خفتهای، و هیچ کس نمیداند که زهر با جگرت چه کرده است!
لب فرو بستهای و کسی از داغ جگر سوزت خبر ندارد.
چشم از زشتیها بستی و اینک میروی، در حالی که دل نگران قرآنی.
میروی و هنوز دلواپس اسلامی که زنده ماندنش را مدیون دلسوزیهای معلّمی چون تو بوده است.
میروی و میدانی که شیعه، هنوز تشنه آموختن است.
ای کاشف قلمروهای نامکشوف معرفت! شاگردانت، این نوآموزان مکتب آسمانیات را به که میسپاری؟
ای شکافنده بینظیر دانشها! تنها سر انگشتان دانش تو، گره از اسرار حقیقت میگشاید.
بمان و درد نادانی بشر را، به کلمهای از دانش الهیات، شفا ده، و طومار نافهمی انسان را مچاله کن که بیحضور تو، انسان در تاریکزار جهل به عصیان میرسد.
صدای لا اله الا اللّه در سکوت تیغ میپیچد، و پیکری مطهر، سوخته از نازیباییها، میهمان بهشت میشود، و هنوز بعد از گذشت سالها، همنوا با عرفات، ضجه میزنیم مظلومیت امام غریب شیعه را...
حضرت امام محمد باقر علیه السلام، در هفتم ذیحجه ى سال 114 هجرى در سن پنجاه و هفت سالگى به دست خلیفه ستمگر اموى «هشام بن عبد الملک » مسموم و به شهادت رسید. مرحوم علامه مجلسی (ره) به نقل از کتاب شریف «کافی» نقل می نماید که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: در آن روزهائى که پدرم حضرت باقرالعلوم علیه السلام در بستر بیماری بود، روزى مرا نزد خود فراخواند و فرمود : پسرم! عدّه اى از مردم قریش را دعوت نما تا امروز آن ها را بر مطلبى شاهد و گواه بگیرم . من نیز چنین کردم. وقتی همگى به محضر پدرم حاضر شدند، ایشان خطاب به من فرمود: اى جعفر! هنگامى که من از این دنیا رحلت کردم، خودت مرا غسل بده و کفن نما و بر من نماز بخوان، و پس از آن که مرا به خاک سپردى، قبر مرا به اندازه چهار انگشت از زمین بلندتر گردان و در پایان مقدارى آب روى خاک قبرم بپاش . اى جعفر! از مال من وقفى بکن براى گریه کنندگان که ده سال در موسم حج در منى بر مظلومیت من گریه و زارى نمایند پدرم در پاسخ فرمود: خواستم آن افراد را شاهد و گواه قرار دهم تا بدانند که تو وصی من هستی و بعد از من درباره امامت تو منازعه و مشاجره اى نکنند. (1) همچنین حضرت صادق علیه السلام می فرماید: پدرم به من وصیّت نمود تا بدن مطهّرش را در سه نوع پارچه کفن نمایم، یکى از آن ها، رداء و پارچه اى بود که روزهاى جمعه با آن نماز مى خواند؛ و یکى نیز پیراهنى بود که خود مى پوشید. همچنین فرمود: عمامه بر سرم ببند ولی عمامه را از جامه هاى کفن حساب مکن.(2) در کتاب شریف منتهی الآمال آمده است که مرحوم کلینی به سند موثق از امام صادق علیه السلام نقل نموده است که پدرم فرمود: اى جعفر! از مال من وقفى بکن براى گریه کنندگان که ده سال در موسم حج در منى بر مظلومیت من گریه و زارى نمایند.(3) مرحوم صفار در کتاب «بصائرالدرجات» از امام صادق علیه السلام نقل می نماید که در آخرین لحظات عمر مبارک پدرم امام باقر علیه السلام، نزدیک او رفتم، دیدم مشغول راز و نیاز با پروردگار متعال است، وقتی مناجات و زمزمه اش پایان یافت به من فرمود: فرزندم! امشب وعده الهى فرا مى رسد و من لحظاتى دیگر به سوى او خواهم رفت... ، و در همان شب به درجات أعلى علّیین عروج نمود. (4) ابن شهرآشوب، کفعمی، إربلى و دیگر مورّخین نوشته اند: امام محمّد باقر علیه السلام در اثر زهری که ابراهیم بن ولید به دستور هشام بن عبدالملک ملعون به آن حضرت خورانیده بود، مسموم و به شهادت رسید و پس از انجام غسل و کفن و اقامه نماز بر جنازه پاکش، توسّط فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام، در قبرستان بقیع، در جوار قبر مطهر عموی بزرگوارش، امام حسن مجتبى علیه السلام و پدرگرامی خود، امام زین العابدین علیه السلام، به خاک سپرده شد. (5) پس از شهادت آن امام مظلوم، امام صادق علیه السلام دستور دادند تا چراغ اتاقى را که پدر بزرگوارشان در آن مى زیست روشن نگاه دارند و این چراغ تا زمانی که فرزند ایشان امام کاظم علیه السلام در مدینه بود، همه شب روشن بود تا اینکه او به عراق احضار شد. (6) پی نوشتها: 1. بحارالانوار، ج 46، ص214؛ کافى، ج3، ص166. 2. تهذیب شیخ طوسى، ج1، ص293؛ کافى، ج3، ص144. 3. کافى، ج5، ص117. 4. بصائرالدّرجات، جزء10، باب 9، ح 7؛ بحارالانوار، ج 46، ص 213.. 5. مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص340؛ مصباح کفعمى، ص521؛ کشف الغمّة، ج2، ص 322. 6. کافى، ج3، ص251؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص160؛ وسائل الشیعة، ج2، ص469. قصه غربت
دانش تمامی امامان معصوم علیهم السلام یکسان می باشد چراکه همگی از سر چشمهی وحی سیراب می شوند. آنان آموزگاری نداشتند و در مکتب بشری درس نخوانده بودند. دانش امام باقر علیه السلام نیز همانند دیگر امامان از سر چشمهی وحی بود اما زمینه مراجعات وسیع دانش پژوهان و ابراز علم برای حضرت و فرزند گرامی ایشان امام جعفر صادق علیه السلام بهتر فراهم گشت.
در مناقب ابن شهر آشوب نوشته شده است: گفته اند برای هیچ یک از فرزندان حسن و حسین علیهماالسلام بدین اندازه از علوم، از قبیل تفسیر و کلام و فتوا و احکام و حلال و حرام فراهم نشد که برای امام باقر علیه السلام. محمد بن مسلم نقل کرده است که از آن حضرت سی هزار حدیث پرسش کردم.
شیخ صدوق در علل الشرایع به نقل از عمرو بن شمر آورده است: از جابر جعفی پرسیدم چرا به امام پنجم، باقر می گفتند؟ گفت: «چون علم را می شکافت و اسرار آن را آشکار می کرد» . (1)
چنانکه ابن حجر هَیْثَمی از متعصّبان اهل سنّت درباره امام باقر علیه السلام می نویسد:
لقب باقر برای ابو جعفر محمّد باقر برگرفته از شکافتن زمین و بیرون آوردن گنج های پنهان آن است، بدین جهت که او از گنج های پنهان معارف و حقایق احکام، آن قدر آشکار ساخت که جز بر افراد بی بصیرت و دل های ناپاک پوشیده نیست و از این جاست که وی را شکافنده و جامع دانش و نشر دهنده و بر افرازنده ی علم خویش نامیده اند.
وی سپس به شخصیّت امام در بعد عرفان اشاره می کند و می گوید:
و برای او از استواری و ثبات در مراحل سلوک عرفانی منزلتی است که وصف کنندگان از بیان آن عاجزند و در زمینه ی این سلوک و معارف دارای کلمات فراوانی است که فرصت، مجال طرح آن را نمی دهد. (2)
تشکیل حلقه های درسی سنگین، احتجاجات، مناظرات و مباحثات امام باقر علیه السلام با دانشمندان و مدعیان یکه تازی در میدان علم، همگان را به تواضع در پیشگاه علم آن حضرت وادار کرد.
چنانکه حکم بن عتیبه که در چشم مردمان جایگاه علمی والایی داشت در پیشگاه امام باقر چونان کودکی در برابر آموزگار بود. عبد الله بن عطاء مکی میگفت: هرگز دانشمندان را نزد کسی چنان حقیر و کوچک نیافتم که نزد امام باقر علیه السلام یافتم.(3)
شخصیت آسمانی و شکوه علمی امام باقر علیه السلام چنان خیره کننده بود که محمد بن طلحه شافعی درباره امام علیه السلام می گوید: محمد بن علی، ابو جعفر، باقرالعلوم، شکافنده دانش و جامع و ناشر علم بود. قلبش پاکیزه، علمش بالنده، نفسش طاهر و اخلاقش شریف بود. عمرش را در اطاعت خداوند سپری کرد و به عالی ترین درجات تقوا راه یافت.(4)
همچنین ذهبی دانشمند برجسته ی اهل سنّت می گوید: محمد بن علی از کسانی بود که بین علم و عمل، آقایی و شرف و نیز بین وثاقت و وزانت، جمع کرد و صلاحیت برای خلافت داشت. (5)
پی نوشتها:
1. سیره معصومان سید محسن امین، ج 5.
2. الصّواعق المحرقة، ص 201.
3. الإرشاد شیخ مفید، ص 246.
4. سیرة الائمة اثنی عشر، ج 2، ص 191.
5. سیرة الاعلام النبá ج 4، ص 402.
ورود اسلام به ایران و گرایش ایرانیان به این دین مبین، یکی از مهم ترین حوادث تاریخی، برای ملت ایران است. گرچه اسلام با شتاب خیره کننده ای در ایران پیش رفت؛ ولی حاکمیت عقیدتی اسلام بسیار آرام و ریشه دار صورت پذیرفت و توجه اسلام به حق و عدالت اجتماعی از مهم ترین عوامل گرایش ایرانیان به اسلام بود.
ایرانیان پس از گرایش به اسلام، روح و معنی اسلام را در خاندان اهل بیت علیهم السلام یافتند و با خاطره شیرینی که از حکومت عدل حضرت علی علیه السلام داشتند، تحققّ عدالتِ اجتماعی را در مکتب فرزندان او یافتند. آنان با مشاهده سجایای اخلاقی، علمی، دینی، سادگی و بی آلایشی اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنان، به مکتب تشیّع گرایش پیدا کردند و برخی جزء اصحاب ائمّه اطهارعلیهم السلام شدند که به مرور زمان بر تعداد آنان افزوده شد.(1)
امام محمدباقر علیه السلام با تأسیس اوّلین دانشگاه اهل بیت علیهم السلام، شاگردان و اصحاب بسیاری را تربیت کرد و صدها فارغ التّحصیل در موضوعات گوناگون به جامعه عرضه نمود. شیخ طوسی (ره) در رجال خود، اصحاب و شاگردان امام محمد باقرعلیه السلام را 462 مرد و دو زن دانسته که در میان آنان برخی از نظر اعتبار و وثاقت مورد اتّفاق اهل سنّت و امامیّه اند و برخی از فقیه ترین فقیهان صدر اسلام محسوب می شوند. در این میان عدّه ای از ایرانیان افتخار شاگردی و ملازمت با ایشان را داشتند. گرچه نمی توان نام تمامی اصحاب ایرانی امام باقر علیه السلام را از منابع رجالی و روایی استخراج نمود؛ ولی سعی شده چند تن از یاران ایرانی امام پنجم را به طور مختصر معرّفی و خدمات آنها را ذکر نماییم.
ابو اسماعیل حمّاد بن ابی سلیمان از ایرانیان مقیم کوفه است. پدرش فرمانروای اصفهان بود که در جریان فتح آن شهر در زمان خلیفه دوم به دست ابو موسی اشعری به همراه خانواده اسیر شد و سپس در حضور خلیفه دوم، اسلام آورد. وی از جمله ده موالی بود که معاویه در جریان جنگ صفّین به ابوموسی اشعری بخشید و ابوموسی او را به پسرش ابراهیم داد و ابراهیم او را آزاد کرد و سپس پدر حمّاد در کوفه ساکن گشت. (2)
ابوسلیمان در کوفه به زندگی جدید خود پرداخت و فرزندش را به تحصیل علم و دانش گمارد؛ به طوری که حمّاد در زمره دانش آموختگان مشهور کوفه قرار گرفت.
حمّاد پس از کسب علوم مقدّماتی وارد دانشگاه امام باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام شد و به حدّی در کسب دانش پیش رفت که دانشمندان اسلامی از وی به عنوان امام، مجتهد و فقیه یاد کرده اند و او را به کثرت حدیث توصیف نموده اند.
حمّاد پس از خدمات زیادی که در طول عمر خود انجام داد، در سال 120 ق. و در کهولت سن وفات یافت.(3)
داوود بن ابی عذافر قشیری سرخسی، اصالتاً خراسانی و اهل سرخس است. داوود از طریق خیّاطی یا فروش خز، گذران زندگی می کرد و در کنار آن به تحصیل علم و دانش نیز می پرداخت. او از اصحاب ایرانی امام محمد باقرعلیه السلام است.(4) داوود در علم تفسیر از علمای مشهور عصر بود. او تفسیری داشت معروف به تفسیر ابن ابی هند(5) که اثری از آن نمانده است. علاوه بر آن، او فقیهی کامل بود که از دوران جوانی در زمان حسن بصری فتوا می داد. حماد بن زید می گوید: در فقه احدی را برتر از داوود ندیدم.(6) علمای اهل سنّت داوود را از راویان موثّق به شمار می آورند و علاّمه امینی وی را فردی دانسته است که همگان در ثقه بودنش اتّفاق نظر دارند.(7) داوود علاوه بر شهرت علمی، در زهد و تقوا نیز شهره بود. او چهل سال پنهان از دیگران، روزه گرفت؛ بدین ترتیب که به هنگام خروج از خانه، با تظاهر به نداشتن روزه، غذای خود را بر می داشت و به دنبال کسب روزی بیرون می رفت؛ ولی در بین راه، آن را به فقرا می داد و شب هنگام به خانه برمی گشت و افطار می کرد.
مرگ داوود در سال 140 ق. در راه مکّه اتّفاق افتاد.
محمّد بن اسحاق بن یسار بن خیار (ابوعبدالله) از موالیانی است که پدرانش از مسیحیانی بودند که در «نُفیره»، روستایی در حوالی عین التّمر زندگی می کردند و این منطقه، جزء ایران و از نواحی تابعه عصر ساسانی بود. خالد بن ولید پس از فتح این نواحی، یسار جدّ محمّد را همراه چهل تن دیگر به اسارت گرفت و به مدینه برد.
محمد بن اسحاق، محدّث و اوّلین سیره نویسی است که زندگانی پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم را به رشته نگارش در آورده است. شیخ طوسی و برقی او را در شمار اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام نام برده اند(9) و برقی پدرش اسحاق را نیز از اصحاب امام باقرعلیه السلام دانسته است. (10)
شیخ طوسی و کشّی او را از دوستداران و عاشقان اهل بیت علیهم السلام می دانند که در کتابش نیز احادیث بسیاری را در اثبات خلافت علی علیه السلام نقل نموده است؛ از جمله حدیث بلند «الجنان و النوق» را از امام باقرعلیه السلام.
ابن اسحاق، حافظه بسیار قوی داشته و احادیث زیادی را حفظ بوده است و به خاطر حافظه بی مانند، او را«امیرالمحدّثین» خوانده اند. او با نوشتن سیره یا مغازی، سنّت و احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را حفظ و در اختیار مسلمانان قرار داد. وی برای جمع آوری اخبار، به بصره، کوفه، مصر، بغداد، و ری سفرهای طولانی نمود. به جز کتاب مغازی یا سیره، چند کتاب به او منسوب است. از جمله: الفتوح، سیرالعرب، اخبار صفّین و حدیث المعراج و الاسراء.(11)
محمد بن اسحاق عاقبت در سال 151 ق. در بغداد در گذشت و در مقابر خیزران دفن گردید.
پی نوشت ها:
1. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 112.
2. راویان مشترک، ج 1،ص 262.
3. تاریخ خلیفه، ص 275.
4. رجال طوسی، ص 120.
5. فهرست ابن ندیم، ص 36.
6. راویان مشترک، ج 1، ص 300.
7. الغدیر، ج 8،ص 318.
8. سیر الاعلام النبلاء، ج 3، ص 5.
9. رجال طوسی، ص 281 و 311.
10. رجال برقی، ص10 و 20.
11. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 9.
فرآوری: امین
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
پیرزنى که جوان شد
حُبابه والبیّه یکى از زن هاى مؤ منه اى بود، که در زمان حضرت رسول صلى الله علیه و آله همیشه به حضور آن حضرت شرفیاب مى شد و کسب فیض مى نمود. همچنین در زمان امام محمّد باقر علیه السلام نیز چند مرتبه به محضر مبارک آن حضرت شرفیاب گردیده است .
این زن مؤ منه ، پس از گذشت مدّت ها، روزی خدمت امام باقر علیه السلام وارد شد، حضرت به او فرمود: اى حُبابه! مدّتى است که نزد ما نیامده اى ؟
حُبابه اظهار داشت : اى سرورم! کُهولت سنّ و ضعف جسم و سفیدى موى سرم و نیز غم و اندوهى که دارم، مرا از زیارت شما باز داشته است .
حضرت به حُبابه فرمود: جلو بیا.
وقتى حُبابه نزدیک امام محمّد باقر علیه السلام آمد،حضرت دست مبارک خود را روى سر حبابه نهاد و دعائى را زمزمه نمود، که ناگاه گیسوان حُبابه سیاه و چهره اش شاداب و جوان گشت .
حبابه شادمان گردید و حضرت نیز تبسّمى کرد و خوشحال شد.(1)
یکى از اهالى شام که به امام محمّد باقر علیه السلام بسیار علاقه مند بود و هر چند وقت یک بار به ملاقات و زیارت آن حضرت مى آمد، در یکى از زیارت هایش، چند روزى در شهر مدینه منوّره مریض شد و در بستر بیمارى و در شُرف مرگ قرار گرفت. به یکى از دوستان خود گفت :همین که من از دنیا رفتم، به امام باقر علیه السلام بگو تا بر جنازه ام نماز بخواند و در مراسم تدفین من نیز شرکت نماید.
وقتى که مرد شامى وفات یافت، دوستش نزد امام علیه السلام آمد و وصیت او را به حضرت عرض کرد.
حضرت فرمود: در دفن او عجله نکنید تا من بیایم؛ و سپس به سمت شام حرکت کرد. وقتی وارد منزل آن مرد شامی شد، در کنار بسترش نشست و دعائى را زمزمه نمود، سپس او را با نام صدا کرد.ناگهان مرد شامى در حالى که پارچه اى سفید، رویش انداخته بودند، حرکتى کرد و پاسخ حضرت را داد.
بعد از آن، حضرت او را نشانید و دستور داد تا شربتى مخصوص، برایش تهیّه کردند و به او خورانید. وقتی به طور کامل بهبود یافت، به حضرت عرض کرد: أشهد أنّک حجّة اللّه على خلقه ... ، شهادت مى دهم که تو حجّت خداوند بر خلق جهانى و مردم آن چه بخواهند باید در همه امور، به شما رجوع نمایند و هر که به غیر شما مراجعه کند، همانا او گمراه گشته است .
پس از آن، امام باقر علیه السلام فرمود: اکنون جریان بازگشت خود را براى این افراد بازگو کن؟
مرد گفت: هنگامى که روح از بدن من پرواز کرد، مابین زمین و آسمان ندائى رسید، که روح او را به کالبدش بازگردانید، زیرا محمّد بن علىّ علیهماالسلام درخواست حیات دوباره او را نموده است. (2)
جابر بن یزید جُعفى می گوید در یکى از سال ها، به همراه حضرت باقرالعلوم علیه السلام رهسپار مکّه معظّمه شدم .در بین راه، دو پرنده به سمت ما آمدند و بالاى کجاوه امام محمّد باقر علیه السلام نشستند و مشغول سر و صدا شدند، من خواستم آن ها را بگیرم تا همراه خود داشته باشم، ناگهان حضرت با صداى بلند فرمود: اى جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بیت پناه آورده اند.
عرضه داشتم : مولاى من! مشکل و ناراحتى آن ها چیست، که این چنین به شما پناهنده شده اند؟!
حضرت فرمود: آن ها مدّت سه سال است که در این حوالى لانه دارند و هرگاه تخم مى گذارند تا جوجه شود، مارى در اطراف آن ها هست که مى آید و جوجه هاى آن ها را مى خورد.
اکنون پرندگان به ما پناهنده شده تا از خداوند بخواهم که آن مار را به هلاکت رساند؛ و من نیز در حقّ آن مار نفرین کردم و به هلاکت رسید؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.
جابر گوید: سپس به راه خود ادامه دادیم تا نزدیک اذان صبح به بیابانى رسیدیم؛ حضرت پیاده شد و در حالی که مقدارى از شن ها را کنار می زد چنین دعائى را زمزمه مى نمود: خداوندا! ما را سیراب و پاک گردان .
بعد از خواندن نماز، سوار شدیم و به راه خود ادامه دادیم تا آن که صبحگاهان به روستائى رسیدیم، در کنار نخلستانى توقف کردیم. حضرت کنار نخل خرماى خشکیده ای آمد و خطاب به آن فرمود: اى درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاى تو قرار داده، ما را بهره مند ساز.
ناگهان دیدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام علیه السلام خم کرد تا ما به راحتى میوه آن را بر چینیم.
یک مرد عرب بیابان نشین که در همان حوالى بود، وقتى این معجزه را مشاهده کرد، خطاب به حضرت گفت: سحر و جادو کردی؟!
امام علیه السلام در پاسخ به آن مرد به آرامى فرمود:
اى مرد! به ما نسبت ناروا مده، زیرا ما از اهل بیت رسالت هستیم و هیچ کدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نیستیم، بلکه خداوند متعال از اسامى أعظم خود کلماتى را به ما آموخته است که هر موقع هر چه را بخواهیم و اراده کنیم، به وسیله آن کلمات، خداوند متعال را مى خوانیم و تقاضا میکنیم، آن گاه دعاى ما به لطف او مستجاب خواهد شد. (3)
پی نوشتها:
1. بحارالانوار، ج 46، ص 284 به نقل از عیون المعجزات ص 68.
2. بحارالأنوار، ج46، ص234 به نقل از أمالی شیخ طوسی، ص 261.
3. بحارالانوار، ج46، ص248 به نقل از خرائج مرحوم راوندى ص231.
فرآوری: امین
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
ابولبید بحرانى نقل می کند: در مکّه معظّمه حضور امام محمّد باقر علیه السلام نشسته بودم که شخصى وارد شد و عرض کرد: اى محمّد بن علىّ! تو آن کسى هستى که براى هر چیزى حدّ و شرایطى مى دانى و براى هر کارى مقرّراتى را وضع فرموده اى ؟
حضرت فرمود: بلى، من مى گویم براى هر چیزى خواه کوچک و حقیر باشد یا بزرگ و عظیم، خداوند حکیم براى آن شرایط و حدودى را تعیین کرده است .
و هر کسى از آن تجاوز کند، از حدّ و مرز خداى بزرگ بیرون رفته و کفران کرده است .
آن شخص سؤال کرد: سفره غذا که کنار آن مى نشنیم، داراى چه حدود و شرایطى است ؟
امام علیه السلام فرمود: حدّ و مرز سفره غذا آن است که چون خواستى شروع نمائى ، به نام خدا شروع کنى ، و چون سفره را جمع کنند، شکرش را به جا آورى و آنچه از غذاها اطراف آن ریخته باشد، جمع کنى و تناول نمائى .
آن شخص عرض کرد: حدود ظرف آب چیست ؟
فرمود: این که اگر لبه ظرف آب شکسته باشد، از آن آب نیاشامى زیرا آن قسمت، محلّ تجمّع میکروبهاست؛ و هنگامیکه خواستى ظرف آب را بر دهان بگذارى و بیاشامى، اوّل نام خداى مهربان را بر زبان جارى نما، و پس از آن که آب را آشامیدى ، شکر و سپاس خدا را انجام ده .
و همچنین سعى نمائى آب را یک نفس و یک دفعه نیاشامى ، بلکه سه دفعه ؛ و با سه نفس آب را بیاشام ، که این گونه گواراتر و سودمندتر خواهد بود. (1)
محمّد بن ولید که یکى از دوستان و اصحاب امام محمّد باقر علیه السلام است ، نقل می می کند که روزى به قصد زیارت آن حضرت حرکت کردم. آن روز هوا بسیار گرم بود؛ در بین راه خسته و تشنه و گرسنه شده بودم، مقدارى آب که همراه داشتم آشامیدم و در گوشه اى نشستم .
پس از لحظاتى ، غلامى آمد و طَبَقى ، که در آن غذاهاى متنوّع وجود داشت، به همراه آفتابه اى برایم آورد.
و هنگامى که طَبَق غذا را جلوى من گذاشت، گفت : سرور و مولایم فرموده: پیش از غذا دست هایت را بشوى - و با نام خدا - غذایت را تناول کن .
پس چون مشغول خوردن غذا بودم ، مولایم امام باقر علیه السلام تشریف آورد و من به احترام حضرت، از جاى برخاستم و ایستادم، حضرت فرمود: سر سفره حرکت نکن، بنشین و غذایت را میل نما. به همین جهت نشستم و غذایم را خوردم .
پس از آن ، غلام مشغول جمع آورى ریزه هاى غذا شد که اطراف ظرف غذا ریخته شده بود.
حضرت فرمود: چنانچه در بیابان غذا خوردى ، اضافات آن را جمع نکن و آن ها را در گوشه اى رها نما - تا مورد استفاده جانوران و حیوانات قرار گیرد - ولى اگر در منزل غذا خوردى، آنچه را که اطراف سفره و یا اطراف ظرف غذا مى ریزد، تمام آن را جمع کن و تناول نما، چون که رضایت خداوند متعال در چنین کارى است؛ و نیز سبب توسعه روزى و مانع از فقر و بیچارگى مى باشد، و همچنین شفاى هر دردى در آن ریزه هاى غذا خواهد بود (2)
همچنین مرحوم شیخ صدوق روایت را نقل می کند که روزى امام باقر علیه السلام وارد خلی (مستراح) شد، در کنار آنجا لقمه نانى را دید، آن را برداشت و آن را تمیز کرد و به غلام خود داد و فرمود: آن را نگه دار تا بعد آن را بخورم. پس از آن که حضرت خارج شد و آن لقمه ی نان را از غلام خواست، غلام گفت: یابن رسول الله! من آن را خوردم .
حضرت فرمود: چنانچه کسى تکّه نانى پیدا کند و آن را تمیز نماید و بخورد، بهشت بر او واجب می شود. سپس به آن غلام فرمود: تو آزادی، زیرا من دوست ندارم که مردی از اهل بهشت را در خدمت بگیرم. (3)
همچنین از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:
جمع کردن و تناول نمودن خورده ها و ریزه هاى نان و غذائى که اطراف سفره یا اطراف ظرف مى ریزد موجب جلوگیرى از درد خاصره (استخوان لگن) مى شود. (4)
پی نوشتها:
1. ناسخ التّواریخ، ج 5، ص 100.
2. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 288.
3. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 27.
4. بحارالانوار، ج 59، ص 170.
فرآوری: امین
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
شاید برای شما هم این سوال پیش آمده باشد که ما باید چه کسی را دوست داشته باشیم و چه کسی را نباید ؟ و اساسا ملاک و معیار عشق ورزیدن چیست؟ شاید بشود طور دیگری نیز این سوال را مطرح کرد: باید چه کسی را دوست داشته باشیم که خدا هم ما را دوست داشته باشد تا احساس خوشبختی کنیم؟ پاسخ این پرسش را از کسی می شنویم که کلید تمام سوالات در دست اوست. قالَ الإمامُ ابوجَعْفَر محمّد بنِ علیّ باقرُ العلومِ صَلواتُ اللّه وَ سَلامُهُ عَلَیْه : إذا أرَدْتَ أنْ تَعْلَمَ أنَّ فیکَ خَیْراً، فَانْظُرْ إلى قَلْبِکَ فَإنْ کانَ یُحِبُّ أهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ یُبْغِضُ أهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفیکَ خَیْرٌ؛ وَاللّهُ یُحِبُّک ، وَ إذا کانَ یُبْغِضُ أهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ یُحِبّ أهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فیکَ خَیْرٌ؛ وَ اللّهُ یُبْغِضُکَ، وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ أحَبَّ. (1) «اگر خواستى بدانى که در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه، به قلبت نگاه کن؛ اگر به اهل عبادت و طاعتِ خدا عشق می ورزی و اهل گناه و معصیتِ خدا را دوست ندارى، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد؛ و خداوند نیز تو را دوست دارد. ولى اگر از اهل طاعت و عبادت ناخوشایندی و به اهل گناه علاقه مندى، پس خیر و خوبى در تو وجود ندارد؛ و خداوند هم از تو ناخوشایند است. و هر انسانى با همان کسى که به او عشق و علاقه دارد، محشور مى شود.» امام پنجم در جای دیگری، داستانی را از یکی از پیامبران خدا نقل می کند که می توان از آن، ملاک دوست داشتن دیگران را استفاده کرد: قالَ الإمام باقر علیه السلام : إنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحى إلى شُعَیْبٍ النَّبى صلى الله علیه و آله: إنّى مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِکَ مِائَةَ ألْفٍ، أرْبَعینَ ألْفا مِنْ شِرارِهِمْ وَ سِتّینَ ألْفا من خِیارِهِمْ. فقال: یارَبِّ هؤُلاءِ الاْشْرار،فَما بالُ الاْخْیار؟ فَأوحىَ اللّهُ إلَیْهِ:إنَّهُمْ داهَنُوا آهْلَ الْمَعاصى وَ لَمْ یَغْضِبُوا لِغَضَبی.(2)امام محمدباقر علیه السلام فرمود: خداوند متعال، براى حضرت شعیب علیه السلام وحى فرستاد که من از قوم تو یکصد هزار نفر را عذاب و هلاک مى نمایم که شصت هزار نفر ایشان، اشرار و افراد بد هستند و چهل هزار نفر دیگرشان از خوبان. حضرت شعیب علیه السلام سؤ ال کرد: پروردگارا! اشرار که مستحقّ عذاب هستند ولى خوبان را چرا عذاب مى نمائى ؟! خداوند به او وحى نمود: به جهت آن که این افراد، نسبت به گناهکاران بى تفاوت بوده و بخاطر خشم من، نسبت به آنان خشمگین نمی شدند. همانطورکه می بینید خداوند متعال از ما انسانها می خواهد تا معیار خشم و عشق خود را همان خشم و عشق او قرار دهیم، و به کسی عشق بورزیم که خداوند را دوست دارد، چراکه او اصل همه خوبی هاست، و مسلماٌ هر که خداوند را دوست دارد از کارهای ناپسندی که سبب خشم و غضب او می شود ناخوشایند می شود، و کسانی را که اهل گناه و معصیت الهی باشند، دشمن خود می داند و نسبت به آنان بی تفاوت نخواهد بود. پی نوشتها: 1.اصول کافى، ج 2، ص 103؛ وسائل الشّیعة، ج 16، ص 183. 2.فروع کافی، ج1، ص343؛ وسائل الشّیعة، ج 16، ص 146. ابوالفضل صالح صدر بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
در مکتب انسان ساز اهل بیت علیهم السلام، « خانواده »، از جایگاه ویژه ای برخوردار است بطوریکه از منظر این آموزگاران حقیقی بشر، محبت نمودن و عشق ورزیدن به همسر و فرزندان در اوج ارزشهاى الهى قرار دارد. این در حالی است که بسیاری از مکاتب بشری، نسبت به این امر مهم، جانب اعتدال را رعایت نکرده اند و در دام افراط و تفریط گرفتار شده اند. دسته ای چنان دلبسته همسر و فرزند خویش گردیده اند که تمام ارزشهاى الهی و قوانین اجتماعى را به پای آن فدا مى کنند، و عده ای نیز آنچنان اسیر جهالت و جمود گشتهاند که توحید و عشق به حق را مستلزم بى مهرى نسبت به غیر او پنداشته اند. اینان محبت وعلاقه به خانواده را امری ناپسند می دانند و در فراقعزیزانشان، حتى از قطره اشکی نیز دریغ می کنند. و حال اینکه عشق ورزیدن به خانواده، در سراسر زندگی اولیای الهی، تجلی باشکوهی پیدا کرده است. چنانکه در حدیثی نورانی از حضرت امام محمد باقر علیه السلام می خوانیم: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ، أَشَدُّکُمْ إِکْرَاماً لِحَلَائِلِهِم ؛ گرامى ترین شما، کسى است که بیشتر به همسر خود احترام بگذارد. (1) برای درک اهمیت این موضوع نگاهی گذرا به روش و سیره پیشوای پنجمِ شیعه، حضرت باقرالعلوم علیه السلام خواهیم داشت. حسن بصرى می گوید: روزى به همراه یکى از دوستانم که از اهالی بصره بود، به محضر مبارک امام محمّد باقر علیه السلام شرف حضور یافتیم. برخلاف تصور خویش، آن حضرت را در اتاقى آراسته و مزیّن و در حالی که بر دوش خود پارچهاى به رنگ گلهاى سرخ اندخته بود، مشاهده کردیم. ایشان محاسن مبارکشان را قدرى کوتاه کرده و بر چشمانشان سرمه کشیده بود. (که در آن عصر در میان مردان رواج داشته است) چون فردا شد، با همان دوستم به خانه امام رفتیم، ولى این بار به اتاقى وارد شدیم که در آن، جز یک حصیر، هیچ امکاناتى نبود و امام پیراهنى خشن بر تن داشت. پس از آن که در حضور ایشان نشستیم ، امام به دوست من رو کرد و فرمود: اى برادر بصرى! اتاقى که دیروز مرا در آن دیدی، با تمام لوازم آن، برای همسرم بود. دیروز او خودش را براى من آراسته بود و من نیز نباید بىتفاوت به او می بودم، بلکه مىبایست خودم را براى او می آراستم. امیدوارم از آنچه دیروز مشاهده کردى، به قلبت گمان بد راه نداده باشى. دوست من عرض کرد: به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولى اکنون خداوند آن بد گمانى را از قلبم زدود و حقیقت را دریافتم.(2) این بیان، مىنمایاند که علیرغم اینکه امام در قلمرو امور فردى خود، از تجمل پرهیز می نماید ولى در بُعد اجتماعى و زندگى خانوادگى، عواطف همسر و نیازهاى روحى خانواده خویش را در نظر می گیرد و نه تنها از تجمل حلال دوری نمی گزیند بلکه گاه آن را لازم و ضروری مىداند. همچنین در روایتی دیگر از حکم بن عتیبه نقل شده است که: روزی به منزل امام باقر علیه السلام رفتم. ایشان را در حالى مشاهده کردم که اتاقش آراسته و لباسش رنگین بود، من همچنان به اتاق و لباس آن حضرت خیره شده بودم که امام فرمود: اى حکم نظرت درباره آنچه مىبینى چیست؟ عرض کردم: درباره عمل شما چگونه مىتوانم داورى کنم (شما امام هستید و جز کار شایسته انجام نمىدهید)، ولى در میان ما، تنها جوانان کم سن و سال به این صورت لباس مىپوشند! امام فرمود: اى حکم! مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِه (أعراف/32)، چه کسى زینتهاى خدادادى را ممنوع ساخته است! ولى خوب است بدانى که این اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج کردهام و تو مىدانى که اتاق ویژه خود من چگونه اتاقى است. (3) امام باقرعلیه السلام فرمود: ما دوست داریم که عزیزانمان سالم و بى رنج و درد باشند، ولى زمانى که امر خداوند سر رسید و تقدیر الهی محقق شد، خواست خداوند را مىپذیریم و در برابر مشیت او تسلیم و راضى هستیم. (4) از این روایت شریف می توان به روشنی دریافت که برخوردارى از روحیه تسلیم و رضا به معناى کنار نهادن احساسات وعواطف انسانی و نادیده گرفتن منزلت همسر وفرزندان نمی باشد، بلکه ابراز عواطف و محبت ورزیدن به خانواده در جاى خود بایسته است، چراکه ریشه در فطرت پاک بشر دارد. پی نوشتها: 1. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص506؛ وسائل الشیعة، ج21، ص311. 2. کافى، ج 6، ص 448؛ بحارالا نوار، ج 46، ص 293. 3. کافى، ج 6، ص 446؛ بحارالا نوار، ج 46، ص 292. 4. کافی ج3، ص226؛ وسائل الشیعة، ج3، ص276. ابوالفضل صالح صدر بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان