فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الّده
پس زنان صالح و درستکار (در قبال همسرانشان) مطیع و متواضع و همچنین در غیاب (همسرانشان) در قبال آن چه خدا برای آنان قرار دادهاست. حفظ کننده خودشان و اسرار و اموال شوهرشان هستند. نساء آیه 34
ازدواج دو نور الهی و دو بنده ی برگزیده ویژگیهایی دارد که مشخص می کند انسانهای متعالی چگونه در زندگی شان رفتار می کنند.
درس هایی که برای زندگی همه ی ما لازم و ضروری است. نسل جوان و خانواده هایشان با اطلاع از نحوه ی ازدواج این دو بزرگوار می توانند در بسیاری از توقعات و آداب و رسوم اشتباه و دست و پاگیرشان بازنگری کرده و زندگی آنها را الگو قرار دهند.
مراسم عروسی آنها ساده و پر از صمیمیت بود. پس از تهیه جهیزیه برای حضرت زهرا (س)، پیامبر(ص) خطبهی عقد علی (ع) و فاطمه (س) را در مسجد در حضور مردم خوانده و پیامبر(ص) از علی (ع) خواست سخن بگوید، حضرت علی (ع) به پا خاست و پس از یاد و سپاس خدا به امر او سخن گفت و رضایت خود را از این ازدواج اعلام نمود.
پیامبر(ص) با خیل فرشتگان با تکبیر عروس را به خانه شوهر بدرقه کرده و فاطمه (س) در راه لباس خود را به فقیر بخشید . علی (ع) ولیمهای به میمنت عروسی با حضرت زهرا (س) تهیه و با کمک پیامبر (ص) مردم را اطعام کردند. 2
درسهای عملی که می تواند به مراسم عروسی جوانان ما رنگ و بویی دیگر بخشد :
* سادگی مراسم و در حد وسع مادی داماد
* ذکر خدا و دوری از هر گونه معصیت و گناه
* زینت و آرایش عروس در حد وسع عروس است .
اما شروع زندگی زیبا اگر بر پایه ی اعتقادات صحیح باشد به همان زیبایی ادامه خواهد یافت ، بانویی که زیور آلات دنیا برایش کم اهمیت است و به وظایف انسانی و شرعی خود عالم است در زندگی شایسته عمل خواهد کرد. شوهرداری حضرت زهرا (س) یک الگوی کامل برای بانوان مسلمان است.حضرت زهرا (س) در مدت نه سال خانهداری، بهترین الگوی شوهرداری را برای بشریت ارائه داد؛ زندگانی نه ساله پربرکت او برای همهی رهروانش بهترین الگو همسرداری است. تا دنیا و آخرت به سعادت واقعی دست یابد. این مقاله در حد بضاعت خود پارهای از زندگانی زناشویی حضرتش را ترسیم کرده، امید است با الگو گرفتن و عمل کردن به آنها در دنیا به آرامش و در آخرت در زمره پیروانش قرار بگیریم و از شفاعت او
برخوردار شویم. آمین ربالعالمین.
اطاعت کردن از شوهر
اطاعت از شوهر از صفات زنان صالحه و درستکار است که قرآن آنها را به صفت اطاعت همراه با تواضع نسبت به شوهر ستوده است (قانتات). 3
مصداق کامل این آیه به شهادت همسر بزرگوارش حضرت علی (ع)، حضرت زهرا اینچنین بوده است:
« (فاطمه) او هیچگاه مرا به خشم نیاورد و در هیچ کاری نافرمانی مرا نکرد و براستی هر وقت به او نگاه میکردم غم و اندوههایم بر طرف میشد». 4
بی تو در سیاره ی ما مهربانی ها کم است بی تو بختم دود اندود است و حالم درهم است روی برگ خاطراتم قطره های شبنم است گریه هم دیگر نمی خواهد که آرامم کند در هجوم بی وفایی، دوستی ها مبهم است هر بهار آمد ز باغ و کوچه ی ما رد نشد عندلیبان غزلخوان را چه کاری با غم است شور و شوقی نیست وقتی نیستی ای مهربان سینه ی بی کینه ام بی تو سرای ماتم است روی ماهت تا به کی پنهان بماند، جلوه کن بی تو در سیاره ی ما مهربانی ها کم است خرّم آن روزی که می آیی و یک لبخند تو بر تمام زخم های کهنه ی ما مرهم است محمد بیدخونی فرض کن حضرت مهدی به تو مهمان گردد ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟ باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟ خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟ لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟ پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت داری آنقدر که یک هدیه برایش ببری؟ حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟ با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟ واقفی برعمل خویش تو بیش از دگران؟ می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟ تهیه و تنظیم از منتظر ظهور
گلی گم کردهام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
گل من نی بود این و نه آنست
گل من مهدی صاحب زمان است
دلم اندر هوایش میزند پر
شرر افکنده بر جانم چو آذر
خوش آن روزی که با شم یاور او
بمانند گدایان بر در او
خوش آن روزی که من پروانه باشم
فدای آن گل یکدانه باشم
خوش آن روزی که من بر عهد دیرین
نثار او کنم این جان شیرین
الا ای گل کجایی جان فدایت
چه باشد گر که گردم خاک پایت
ز درد انتظارت جان به لب شد
تن فرسودهام در تاب و تب شد
بسی رفتند و مردند از فراقت
ندیدند در جهان آن روی ماهت
"نبوی گرگانی"
محبت در پی معرفت - قسمت اول در این نوشتار پس از بیان ویژگی های محبت, محبّ و محبوب, معرفت به عنوان راه ایجاد محبت معرفی می گردد. نتیجه آن است که اگر بر میزان و کیفیت شناختمان به حضرت صاحب الامر ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ بیفزاییم, قهراً بر محبت و گرایش قلبی ما نسبت به آن وجود شریف, افزوده خواهد شد و در پس آن, آثار حاصل از این محبت, زندگی ما را رنگ مهدوی بخشیده و به ما در طی طریق انتظار نیرو می دهد. محبت محبت حالتی است میان محب و محبوب که سرچشمه آن قلب و درون است, لیکن نمود آن در ظاهر و در افعال و اعمال محب به روشنی پیدا است. محبتی که جلوه عینی پیدا می کند, و به محب جهت می بخشد. محبت, امری طرفینی است. محب می سوزد و محبوب جذب می کند. محبت تمنا می کند و محبوب دامان خویش را برای تمنای محب می گستراند. حال باید دید محبت آدمی به کدام محبوب تعلق می گیرد؟ اینجا است که بحث فطرت و خصایص فطری انسان مطرح می شود. ویژگی فطری انسان انسان فطرتاً کمال جو است. مطلوب انسان هر چه باشد, خصیصه فطری کمال طلبی باعث می شود پس از نیل به آن مطلوب, باز هم قانع نشده و مرتبه ای فوق آن را طلب کند. بر این اساس ما به عنوان یک انسان, همواره در پی یافتن فرد اکمل هستیم و سعی در نزدیک شدن و همانندی با وی داریم. برخی انسانها کمال را در قدرت می دانند, لذا کسی را که از قدرت بیشتری برخوردار است ستاره آمال خویش می سازد و همواره در جهت آشنایی و تقرب به او در تلاشند. برخی دیگر کمال را در علم می دانند و ... با وجود این میل فطری قوی, تشخیص ندادن مصداق حقیقی باعث می شود که انسانها مصادیق بدیل را دنبال کنند و دچار سرخوردگی و پوچی گردند. اما آن مطلوب که کاملترین , زیباترین, پدر قدرترین و مجموعه ای از « ترین ها » است ( البته در امور خیر و نیکو ) چیست؟ یا بهتر بگوییم: کیست؟ اگر سعی در ارضاء حقیقی تمایلات فطری خویش ( همان فطرتی که الهی است ) داشته باشیم, در خواهیم یافت که همه هر آن چه در نهاد ما تب و تاب نیل بدان هست, در امام زمان وجود دارد. انسانِ نِیِ از نیستان جدا مانده ای است, که ناله غم و غربت او تنها پس از نیل به مقام قرب حق, آرام می گیرد و این غرقه ی دریای حیرت , تنها پس از رسیدن به حق است که ساحل امن و امان را درک می کند و کشش فطری او به جواب در خور خویش می رسد. خداوند آفریننده ما, حجتی بر ایمان و در سر راه زندگی مان نهاده که دقیقاً وجودش مطابق با خواستها و نیازهای فطری ماست. اگر طالب جمالیم و صاحبان جمال را دوست می داریم, جلوه ی جمال حق او است که همه ی زیبایی ها را در خود جمع کرده است. همانطوریکه جدّ گرامیش فرمود: المهدیّ طاووس اهل الجنّه[1], وجهه کالقمر الدّریّ[2] کأنّ وجهه الکوکب الدریّ.[3] و همینطور سایر مواردی که مطلوب فطرت سلیم است, نوع کامل و به عبارت بهتر کاملترین آنها, در وجود صاحب الامر هست. به عنوان مثال, درباره ی عدالت خواهی و روش پسندیده ی حضرت در حکومت و ... می توان به روایاتی اشاره نمود: رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: زمین را از عدالت پر می کند تا جایی که مردم به فطرت اولی خود باز می گردند, نه خونی به ناحق ریخته می شود نه خوابیده ای و را بیدار می کنند.[4] ختم نموده است خداوندگار در رخ تو صنعت صورتگری معرفت راه رسیدن به محبّت محبت تابع معرفت و شناخت است و هر چه شناخت بیشتر شود, محبت شدیدتر خواهد بود.[5] راه ایجاد و تعمیق محبت به ولی عصر ـ عج الله تعالی و فرجه الشّریف ـ آن است که انسان به صاحب الزّمان ـ علیه السّلام ـ به عنوان مطلوب کامل خویش معرفت حاصل کند و ابعاد وجودش را بشناسد تا نهایتاًبه این باور برسد که مصداق اکمل هر خیری در وجود حجت عصر است. این شناخت و معرفت دو لایه و یا به تعبیری دو سطح دارد. معرفت در سطح عام که همان جنبه ی عقیدتی است, یعنی شناخت امام مفترض الطاعه و معرفت خاص که شناخت امام است, با لحاظ ویژگی ها و توصیفاتی که در عبارات معصومین و ادعیه و زیارات در خصوص ایشان آمده است. لذا شناخت امام و حجت هر زمانی, همواره مورد تأکید بوده است. نظیر : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه. مشکل امت اسلام پس از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ عدم معرفت به حجت زمان خود بود. امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ نیز از همین ناحیه ضربه خورد و حادثه کربلا هم معلول همین امر بود. کما این که بسیاری از دشواریها و مسائل و مشکلات امروز جامعه ما هم مستقیماً از عدم شناخت ولی زمان نشأت می گیرد. مفتاح و گره گشای دشواریهای ما در مسیر ارتباط با امام زمانمان و بهره مندی بیشتر از وجود ذی جود او, معرفت به او است. یک سؤال اگر بپذیریم که اولاً فطرتاً انسان کمال جو است و ثانیاً وجو ولیّ عصر ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ کامل ترین مطلوب, پس چرا محبوب غالب افراد چیزی جز وجود نازنین امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ است؟ مگر می شود انسان خلاف فطرت و سرشت خویش عمل کند؟ جواب: به دلیل نقص معرفت ! در واقع اگر فردی مصداق واقعی آن کمالات و خیرات درست تشخیص ندهد, به کوی مهدی ـ عج الله تعالی و فرجه الشّریف ـ راه نمی برد و به دامان او عرض نیاز نمی کند. مصادق جایگزین را دنبال می کند. اگر معرفت به امام زیاد شود, قطعاً بر محبت به او نیز افزوده می شود تا جایی که شخص , جز او را شایسته محبت ورزیدن نمی داند, چشم را می خواهد برای دیدن رخسار او, گوش را بخاطر شنیدن کلام او و جانش را برای نثار به پای قدم او. با شناخت امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ جانِ واله و شیدای ما, گمشده خویش را یافته و به امن و امان و طمأنینه می رسد, آنگاه که معرفت به مولا حاصل شود, قدم جای پای او گذاشته می شود و کلام انسان همان خواهد شد که مولای محبوب می پسندد و عمل انسان آن خواهد شد که مولای محبوب می خواهد و ... بزرگان گفته اند عشق آمدنی است, آوردنی نیست. هرگز دل من چون تو یار دگری نگزید بر خاست که بگزیند یار دگرم بودی محبوب منتظران السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب الغوث الرحمه الواسعه وعداً غیر مکذوب.[6] جایگاه محبت محبّت واژه ی زیبایی است که نزد همه ی انسانها و فرهنگها ارزشمند تلقّی می شود و نگاه هر گروهی از انسانها به عالم هستی, اساس تفسیر این واژه است. آنان که نگاه واقع بینانه تری به عالم هستی دارند, ارزش سرمایه ای که فقط یک بار در اختیار آنان قرار گرفته و بدنبالش ابدیّت و جاودانگی است را با همه ی وجودشان درک کرده و در یافته اند که خور و خواب و شهوت و ... هیچ یک ارزش آن را ندارند که با روح انسانی که ثمر آن کمال بی نهایت است, مبادل کنند.آنان معادله روح خویش را فقط کالای محبّت می بینند و لحظه ای محبّت را در روح خود با تمام جهان هستی معادل می شمرند, که سالار شهیدان فرمود: و خسِرت صفقه عبد لم تجعل له من حبّک نصیباً؛ کالای آن بنده که از محبت خود چیزی نصیبش نفرموده ای خسارت برده است.[7] عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آید ناخوانده درس مقصود از این کتاب هستی اما نکته اساسی اینجاست: به که محبت کنیم؟ و برای چه محبّت بورزیم؟ محبوب کیست؟ عده ای دارای همتی پست وهدفی زودگذر هستند و چون کودکان فریفته هر چیز زبونی قرار می گیرند. در شب معراج خداوند به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ خطاب می کند: یا احمد احذَر ان تکونَ مثل الصبیّ اذا نظر الی الاخضر و الاصفر اَحَبَّه و اذا اُعطی شیئاً مِنَ الحلُو و الحامض اغتَرَّ به مانند کودکان و خردسالان مباش که چون چشمشان به سبزی و زردی ( مظاهر دنیوی) بیفتد و یا چیزی به آنها چشانیده شود فریفته می شوند.[8] بــد نـامی حیات دو روزی نـبـود بـیش وانهم کلیم با تو بگویـم چسان گذشت یک روز صرف بست دل شد به این و آن روز دگر به کندن دل زین وآن گذشت اگر انسان بر اساس محبّت قیام کند و دارای همتی بلند باشد, دنبال محبوب حقیقی می رود, ابراهیم خلیل برهان توحیدی را از راه محبت مطرح می کند: « انّی لا احبّ الافلین » چیزی که از بین رفتنی است, شایستگی محبّت ندارد و چون رفتنی است عامل رنج می شود. از این رو تنها انسانهای الهی که فقط به خدا دل بسته اند, امنیت روحی راستین دارند و در قیامت هم از سختیهایش در امانند. عن الصادق ـ علیه السّلام ـ فمن احبّ عزوجلّ احبّه و مَن احبّه الله کانَ مِنَ الامنین.[9] و به این جهت است که هر روز از خداوند رسیدن به این راه را می خواهیم. عن الصادق ـ علیه السّلام ـ اهدنا الصراط المستقیم یعنی ارشدنا الی لزومِ الطریق المودّی الی محبتک.[10] به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست محبت طرفینی است رابطه عاشق و معشوق طرفینی است؛ یحبّهم و یحبّونه, رضی الله عنهم و رضوا عنه, فاذکرونی اذکرکم. اثر این محبّت آن است که هر گامی به سوی محبوب بر می داری او چندین برابر به تو نزدیکتر می شود؛ من تقرّب الیَّ شِبراً تقرّبتُ الیه ذرعا.[11] سید ابن طاووس سالروز بلوغ فرزندش را جشن گرفت و گفت این شادمانی به شکرانه ی آن است که نمردی و سنّ تو به حدی رسید که سخن خدا متوجه تو شود و از امروز تو مخاطب سخن الهی هستی. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . منتخب الاثر, ص 147. [2] . منتخب الأثر, ص 185. [3] . معجم احادیث المهدی, ج1, ش72. [4] . بحار, ج52, ص 280. [5] . المحجه البیضاء, 8 کتاب محبت و شوق. [6] . مفاتیح الجنان, زیارت صاحب الزمان, معروف به زیارت آل یس. [7] . مفاتیح الجنان, دعای عرفه امام حسین ـ علیه السّلام ـ . [8] . ارشاد القلوب, ج1, باب 54, ص 199. [9] . المیزان, ج1, ص 38. [10] . بحار, ج87, ص 19. [11] . بحار, ج87, ص 19. تهیه و تنظیم از منتظر ظهور
ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم مهمان تو و سفره احسان تو بودم یک عمر گذشت و سر و سامان نگرفتم ای کاش فقط بیسر و سامان تو بودم تا چشم گشودم به دلم مهر تو افتاد زآن روز چو آهوی بیابان تو بودم طوفان عجیبی است غم عاشقی تو چون موج اسیر تو و طوفان تو بودم ای گنبد تو عشق ، من خسته دل ای کاش چون کفتر پر بسته ایوان تو بودم یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست ای کاش ز زوار خراسان تو بودم
خاک، بوی قدمهایت را حس کرد و آسمانی شد. قاصدکها، تادورترین سرزمینها را، چرخیدند و مژده آمدنت را به چشمهای تشنه رساندند. خاک، قدم گاه قدمهای ملکوتی تو شد و فرشتهها، زایر همیشگیات تا به هر بهانه، به زیارت چشمان روشنت بیایند و بوی خوشت را برای آسمانها سوغات ببرند. چقدر دوست داشتنی است روزهای آمدنت! کاش میتوانستم هر سال، روز تولدت را در حرم نفس بکشم! شب تولد تو که میشود، حرمت از آسمان پر ستاره نیز پرستارهتر میشود. چقدر آدم اینجاست که در هفت آسمان، غیر از تو ستارهای ندارند. تو امشب به دنیا آمدی تا ستاره همه بیستارهها باشی؛ آری ! حَرَمت، قبله دلهای شکسته است، عالَم، با همه نگرانیها و غمهایش، همین که دلش را به پنجره فولاد تو گره میزند، آرام میگیرد. این را بارها از کبوترهای حرمت شنیدهام. آقا! مرا کبوتر گنبدت کن، سرگردانی ام را سامان ببخش. یا امام رئوف! من به محبت و ولایت تو پناه آوردهام. مرا از هوای دلانگیز ولایت، سرخوش کن. سلام ضامن آهو! دل شکسته من، به پای بوس نگاهت غریب میآید...
زیارتگاها و مزارها از دیرباز در میان ادیان و مذاهب گوناگون از جایگاه ویژه اى برخوردار بوده اند. این اماکن مقدسه همواره با پذیرفتن گروه عظیمى از علاقه مندان، بستر مناسبی براى تبادلات فرهنگى و حتی تحولات سیاسى و اجتماعى به حساب مى آیند. در واقع زیارتگاه ها می توانند در ابعاد مختلف زندگى، حتى به لحاظ روحى و روانى دارای تأثیرگذارى قابل توجهی باشند. در دین مبین اسلام نیز زیارت قبور، توسل کردن و شفاعت خواستن از اهم امور دینى تلقى مى شود. در آموزه های شیعی "زیارت" حضورى روحى و نه صرفا جسمی نزد مزور است که در آن نفسیت قدسى و صفات متعالی مزور بر نفس زائر افاضه می گردد، تا بعد از اضطراب به اطمینان و پس از شقاوت به سعادت و بعد از ناامیدى به امیدوارى برسد. چنانکه شیخ صدوق (ره) می گوید: « زیارت خداى تعالى، زیارت پیامبران و حجت هاى اوست. هر کس آنان را زیارت کند، همانا خداى عزوجل را زیارت کرده است، چنان که هر کس آنان را پیروى کند، همانا خدا را پیروى کرده و هر کس آنان را نافرمانى کند، خدا را نافرمانى کرده است». چراکه امام "عین اللَّه الناظرة" و چشم نظاره گر خداوند است زیارت در لغت از ریشه "زَوْر" و به معنای برگشت از چیزی، و تمایل به چیز دیگری می باشد. براین اساس رفتن به ملاقات اولیای دین، و مشرّف شدن به حضور امامان معصوم علیهم السلام را از آن جهت زیارت گویند که در هنگام زیارت روح و فکر زائر از مادیات و عالم طبیعت بازگشت میکند و به معنویت و روحانیت توجه و تمایل مینماید و زائرِ عارف به مقام مزور ملکوت خداوند را در فضای ملکوتی او مشاهده مینماید. بدیهی است میزان جذبه و عشق زائر، به میزان معرفت و شناخت او از مقام و منزلت مزور نزد حق تعالی بستگی دارد. چه بسا افرادی، فقط جسمشان در زیارتگاه باشد و تماشای ضریح و طلا و نقره، وضع رواقها و صحنها و انبوه جمعیت، آنان را از حقیقت زیارت محروم ساخته و نتوانند با مزور ارتباط روحی و قلبی شایسته ای برقرار نماید. امامان آیینه داران صفات جمال و جلال حق تعالی و عالیترین تجلی گاه اسماء حسنای الهی می باشند. از این رو زندگی و مرگ آنان یکسان است. آنان به اتکای قدرت الهی پیوسته در همه زمانها و مکانها حیات و حضور حیات آفرین دارند. نه مرگ و نه بُعد مسافت نمیتوانند آنان را از به کارگیری ولایت تکوینی و هدایت به امر باز دارند. بنابراین حرکت عاشقانه و عارفانه به سوی حرم امام، چنین پیامی را به دنبال دارد که امام، زائر را از همان لحظهای که قصد زیارت کرده است، میبیند و به حالات و حرکات و گفتارش توجه کامل دارد. پس شایسته است زائر آن چنان باشد که اگر در زمان حیات امام نیز محضرش را درک می کرد همان گونه می بود، در ادب نمودن، گفتگو کردن و حتی معاشرت و رفتارو گفتار خود با دوستان، همراهان و سایر زائران حرم محبوبش؛ چراکه امام "عین اللَّه الناظرة" و چشم نظاره گر خداوند است که از ظاهر و باطن زائر خویش کاملا آگاه است. آنان که سیاحت را در متن سفر قرار دادهاند و زیارت را در حاشیه آن گنجانیده اند، آنان که آداب زیارت ندانسته و در محضر امام ادب نگه نداشتهاند، آلودگانی که توبه نکرده، شرفیاب محضر امام میشوند. اگر چه کرامت امامان که آیینه داران "اکرم الاکرمین" هستند، آنان را دست خالی بر نمیگرداند، لیکن نمیتوانند محضر ملکوتی امام را آنگونه که شایسته است، درک نمایند. آری! حضور در مرقد اولیای الهی امری مطلوب و مورد تأکید شریعت مقدس است، همچانکه امام صادق علیه السلام میفرمایند: « اگر چه سلام از راه دور نیز به پیامبر اکرم (و امامان معصوم علیهم السلام) میرسد، ولی به مدینه بروید (و به حرم امامان مشرف شوید) و آنان را از نزدیک زیارت کنید".( وسائل الشیعه، ج 14، ص 338، کتاب الحج، ابواب المزار، باب 4، حدیث 3.) اما باید توجه داشت که نزدیکی جسمی و حسی به امام و مزار و ضریح او نباید با ایجاد مزاحمت و آزار و اذیت برای سایر زائران که در واقع مهمانان امام هستند، یا اقدام به عملی که با شأن محضر قدسی امام مناسبت ندارد، باعث آزار و اذیّت روح ملکوتی امام گردد و خاطر مبارک آنان را ناراحت نماید، و این نزدیکی ظاهری خود سبب دوری باطنی و روحانی زائر گردد . همانطورکه امام صادق علیه السلام می فرمایند: « هر گاه منزل و وطن یکی از شما به ما دور بود بالاترین مکان منزل را انتخاب کند و در آن جا دو رکعت نماز خوانده و با اشاره به قبور ما سلام دهد ، سلام وی حتماً به ما خواهد رسید». (کامل الزیارات ، ص 286) در اینجا مناسب است داستانی آموزنده را از بیان عالم وارسته و عارف کامل مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره) نقل نماییم. ایشان فرمودند : در منطقه جاسب قم گروهی از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیهم السلام مشرف می شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردی از اهل محل را می بیند که در گرمای روز کوله باری از علف به دوش کشیده و با مشقت بسیار به خانه می رود ، مسافرین مشهد مقدس که او را می بینند زبان به شماتت و سرزنش می گشایند که : پیرمرد ، زحمت دنیا را ول کن نیستی ؟ ، آخر بیا تو هم لااقل یک بار به مشهد مقدس سفر کن و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ می کنند. پیرمرد خسته و پاک دل زبان می گشاید و می گوید : شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید ، جواب گرفتید یا نه؟ می گویند : پیرمرد ، این چه حرفی است که می زنی مگر آقا زنده است که سلام ما را جواب بدهد؟! پیرمرد می گوید: عزیزان، امام که زنده و مرده ندارد، ما را می بیند و سخنان ما را می شنود، زیارت که یک طرفه نمی شود. آنان می گویند : آیا تو این عُرضه را داری؟ وی می گوید : آری، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدس می کند و می گوید :« ألسلام علیک یا امام هشتم » و همه با کمال صراحت می شنوند که به آن پیرمرد، به نام خطاب می شود که : علیکم السلام آقای فلانی»و بدین ترتیب زائرین همگی خجالت کشیده و پشیمان می شوند که چرا سبب دلشکستگی این مرد نورانی شدند. (دفتر آفتاب، سیره و زندگانی حضرت آیت الله العظمی بهجت، ص216 ) در پایان خوانندگان گرامی را جهت آگاهی بیشتر در این زمینه به کتاب ارزشمند "ادب فنای مقربان" اثر حضرت آیت اللَّه جوادی آملی ارجاع می دهیم. ابوالفضل صالح صدر
ابن صباغ مالکی درباره حضرتش مینویسد: «حضرت از مناقبی والا و صفاتی پسندیده برخوردار است. نفس شریفش پاک، هاشمی نسب و از نژاد پاک نبوی است.» بعد از جریان ولایتعهدی، روزی عبدالله بن مطرف بن هامان بر مأمون وارد شد. حضرت رضا(علیه السلام) نیز در مجلس حضور داشت. خلیفه رو به عبدالله کرد و گفت: درباره ابوالحسن علی بن موسی الرضا چه میگویی؟ عبدالله گفت: «چه بگویم درباره کسی که طینت او با آب رسالت سرشته شده و ریشه در گوارای وحی دوانیده است. آیا از چنین ذاتی جز مشک هدایت و عنبر تقوا میتواند ظاهر شود؟ [1]» عیون اخبار الرضا: ابو عباد گفت: حضرت رضا در تابستان روى بوریا در زمستان روى پلاس مىنشست و لباس خشن مىپوشید مگر موقعى که میان جمعیت می رفت که خود را براى آنها مىآراست. عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 179- ابو ذکوان گفت: از ابراهیم بن عباس شنیدم که میگفت: هر چه از حضرت رضا علیه السّلام مىپرسیدند میدانست از زمان او کسى راجع بتاریخ گذشته تا آن روز از حضرت رضا واردتر نبود مأمون او را آزمایش میکرد بسؤالها در هر مورد. جواب آنها را میداد تمام سخن و جواب و مثالى که مىآورد از قرآن استفاده مینمود در هر سه روز یک مرتبه قرآن را ختم میکرد. میفرمود: اگر بخواهم در کمتر از سه روز ختم کنم میتوانم ولى بهر آیهاى- که میرسم در آن دقت میکنم که در باره چه چیز و چه زمانى نازل شده بهمین جهت در هر سه روز یک مرتبه ختم میکنم. عیون اخبار الرضا: ابراهیم بن عباس گفت: هرگز ندیدم حضرت رضا علیه السّلام با سخن خود کسى را برنجاند و هرگز ندیدم سخن کسى را قطع کند تا او صحبت خود را تمام میکرد و هرگز محتاجى را رد نکرد بقدرى که قدرت داشت. هرگز پاهاى خود را مقابل کسى که نشسته بود دراز نمیکرد و نه تکیه میکرد در مقابل کسى که نشسته بود و هرگز غلامان خود را ناسزا نمیگفت: و ندیدم که آب دهان بزمین بیاندازد و نه هرگز در موقع خنده قهقهه نمیزد خنده آن جناب تبسم بود. در خلوت سفرهاش را می گستردند غلامان خود را بر سفره خویش مینشاند حتى دربانها و مهتر چهارپایان را، شبها کم میخوابید و بسیار بیدار بود بیشتر شبها از ابتداى شب تا صبح شب زندهدار بود خیلى روزه میگرفت روزه سه روز در ماه از او فوت نمیشد میفرمود: این سه روز روزه تمام عمر است خیلى کمک میکرد و صدقه میداد در پنهانى بیشتر در شبهاى تاریک چنین کارى را میکرد هر کس بگوید چون او در مقام و شخصیت دیده است باور نکنید. همان محاسن برقى: معمر بن خلاد گفت. هر وقت سفره براى حضرت رضا مى- گستردند قدحى نزدیک آن جناب می گذاشتند از هر غذائى بقدرى برمی داشت و در آن قدح می ریخت بعد دستور می داد بفقراء بدهند؛ بعد این آیه را میخواند: «فلا اقتحم العقبة» سپس می فرمود: خداوند می داند که همه مردم قدرت بنده آزاد کردن ندارند براى آنها راهى براى بهشت گشوده با غذا دادن بفقرا. کافى: حسن بن جهم گفت: خدمت ابو الحسن علی بن موسى الرضا علیه السّلام رسیدم با رنگ سیاه خضاب کرده بود.کافى: محمّد بن ولید کرمانى گفت: بحضرت جواد عرضکردم در باره مشک چه میفرمائید فرمود: پدرم دستور داده بود که مشک را با برگ درخت بان (که درخت معطرى است و از برگش براى بوى خوش استفاده میکنند) مشکى بسازند بهفتصد درهم. فضل بن سهل برایش نوشت که مردم این کار را عیب میدانند. یکبار شخصی که امام را نمیشناخت در حمام از امام خواست تا او را کیسه بکشد،امام علیه السلام پذیرفت و مشغول شد،دیگران امام را بدان شخص معرفی کردند،و او با شرمندگی به عذرخواهی پرداخت ولی امام بی توجه به عذر خواهی او همچنان او را کیسه میکشید و او را دلداری میداد که طوری نشده است. شخصی به امام عرض کرد:به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهتبرتری و شرافت پدران به شما نمیرسد. امام فرمود:تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت. مردی از اهالی بلخ میگوید:در سفر خراسان با امام رضا علیه السلام همراه بودم،روزی سفره گسترده بودند و امام همهی خدمتگزاران و غلامان حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند. من به امام عرض کردم:فدایتان شوم.بهتر است اینان بر سفرهیی جداگانه بنشینند.فرمود: ساکتباش،پروردگار همه یکی است،پدر و مادر همه یکی است،و پاداش هم باعمال است. هنگام ذکر اخبار مربوط به ولایت عهدى آن حضرت خواهیم گفت که یکى از شاعران به نام ابراهیم بن عباس صولى به خدمت آن حضرت آمد و امام به او ده هزار درهم داد که نام خودش بر آن ضرب شده بود. همچنین آن حضرت به ابو نواس سیصد دینار جایزه داد و چون جز آن، مال دیگرى نداشت استر خویش را هم به وى بخشید. و نیز به دعبل خزاعى ششصد دینار جایزه داد و با این وجود از وى معذرت هم خواست. در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که گفت: مردى به ابو الحسن رضا (علیه السلام) برخورد کرد و گفت: به قدر مردانگىات بر من ببخش. امام گفت: به این مقدار ندارم. مرد گفت: به قدر مردانگى خودم ببخش. امام فرمود: این قدر دارم. سپس فرمود: اى غلام دویست دینار به او بده. همچنین در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که امام رضا (علیه السلام) تمام ثروت خود را در روز عرفه تقسیم نمود. پس فضل بن سهل به وى گفت: این ضرر است. امام فرمود: بل سود و بهره است. چیزى را که پاداش و کرامتبدان تعلق مىگیرد ضرر محسوب مکن. متى آته لا طلب حاجة رجعت الى اهلى و وجهى بمائه (1) ششم، فراوانى صدقات: پیش از این از ابراهیم بن عباس صولى نقل کردیم که گفت: امام رضا (علیه السلام) بسیار نکویى مىکرد و در نهان صدقه مىداد و بیشتر این عمل را در شبهاى تاریک به انجام مىرساند [4]. 1.پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی - شخصیت اخلاقی 2.ترجمه موسى خسروى ، جلد دوازدهمین بحار الأنوار، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 3.پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی - اخلاق و رفتار امام رضا علیه السلام 4.سیره معصومان، ج 5، ص 148،سید محسن امین، ترجمه: على حجتى کرمانى سیدروح الله علویزهد امام
علم امام
آداب معاشرت امام
اطعام فقرا
آراستن ظاهر
کرم و سخاوت:
بوی خوش کدام بهار است که شامه زمین را مینوازد؟ هوای پیراهن کدام یوسف است، که دنیا رابه سرمستی فرا خوانده است؟ این همه پروانه شناور در هوای عشق، زاده کدام لبخند است؟ آری! رستاخیز عشق است. زمین، به مهمانی آسمان میرود. اهالی ملکوت، کجاوه هدایت را به دوش گرفتهاند. دسته دسته ستاره، پشت در خانه موسی بن جعفر علیهالسلام صف کشیدهاند تا رضای الهی را در رضای تو بجویند. خورشیدی از دامان «نجمه» طلوع کرده است تا سرنوشت تاریک دنیا را به روشنایی و روز برساند. خوش آمدی ای هشتمین خورشید! تو آمدی تا پرندگان خوش الحان، آشیان گزیده بر شاخسار نگاهت، دنیا را زیر پر و بال سعادت بگیرند. تا در تاریکنای دنیا، آفتاب لبخندت، «شمس الشموس» لحظههای بیکسی انسان باشد. تو در ادامه مهربانی خدا در مقدسترین دقایق موعود، زاده شدی، تا خواب تمام باغستانهای عقیم، از عطر نفسهای تو، به شکوفایی و رویش برسد. شور آمدنت، چه رستاخیزی بر انگیخته در چهار گوشه عالم! درختان صف به صف، شکوه جاودانه آمدنت را به تماشا ایستادهاند و آبشارها، قد کشیدهاند زلالی و سرفرازی نگاهت را. جادهها، شوق رسیدنت را، سراسیمه دویدهاند. بوی تو وزیدن گرفت و تمام گردنهها به سمت مدینه چرخیدند. تمام دشتها پیراهن گل به تن کردند. نزول جاودانه مهربانیات، بر شورهزار غربت و تنهایی زمین، خجسته باد.
السلام علیک یا اباصالح المهدی از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم گفتند غروب جمعه خواهی آمد آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم آقایم بچه که بودم، می شنیدم، آقا، غیبت و ظهور؛ نمی دانستم یعنی چه بزرگتر که شدم معنی آقا را فهمیدم و غیبت را نیز آموختم چیست. اما برایم سؤال بود چرا این همه طولانی، پس کی تمام می شود؟ اصلا چرا غایب شده ای آقا؟ بزرگتر شدم، جواب گرفتم فهمیدم 313 نفر باید باشند تا تو قیام کنی، می دانی چرا می گویم قیام؟ چون همه اش همین را می شنیدم: آقا بیاید جنگی راه می افتد و خیلی آدم کشته می شود، خونریزی می شود، تمام خیابانها را خون می گیرد و... با خودم می گفتم چرا اینجوری؟ پس چرا دعا می کنند تا بیاید؟ بعد فهمیدم، نه آقای من آقای خوبی است، آنهایی که این حرفها را می زنند یا آقا را خوب نمی شناسند و یا نمی خواهند بشناسند و یا اینکه عمداً آقای خوب ما را اینجوری نشان می دهند. آقای ما قیام می کند اما برای برکندن هر چه بدی است و نشاندن نهال عدالت و صلح در همه جهان. و حال فهمیدم ما آدمهای خوبی نیستیم که آقایمان هنوز در پس پرده است فهمیدم، آن مردی که همیشه در کتاب فارسی همیشه در باران می آمد، آقای ما نبود، چون تا آقا نیاید باران نمی بارد تا باران نبارد که دنیا پاک نمی شود حال فهمیدم آقا، یعنی عشقِ من و هزاران مثل من غیبت، یعنی چشم انتظاری و تلاش و نه فقط نشستن و دعا کردن ظهور، یعنی رسیدن به مقصد و دیدن جمال زیبای مهدی فاطمه(سلام الله علیها( ما کم کاری کرده ایم آقا، ما را ببخش