در روایتهای شیعه و سنی مدت زمانهای متفاوتی برای حکومت مهدوی ذکر شده که کمترین آنها هفت سال و بیشترین آنها 309 سال (به مقدار توقف اصحاب کهف در غار) است. در اینجا برخی از روایت مرتبط با این موضوع را نقل میکنیم: هفت سال، هشت سال، نه سال، ده سال، نوزده سال، بیست سال، چهل سال و 309 سال مدت زمانهایی هستند که در روایات از آنها به عنوان مدت حکومت قائم(عج) یاد شده است. هر یک از دانشمندان اسلامی نیز یکی از این زمانها را ترجیح داده و در کتابهای خود آوردهاند. روایتهایی که مستند مدتهای یاد شده هستند از نظر تعداد و اعتبار یکسان نیستند، ولی در هر حال برای هر یک از آنها میتوان روایت یا روایتهایی را نقل کرد. در بسیاری از روایاتی که از طریق اهل سنت از پیامبر اعظم(صلیاللهعلیهوآله) نقل شده، مدت زمان حکومت مهدی(عج) هفت یا نه سال ذکر شده است. در یکی از این روایات چنین میخوانیم: «زمین از ظلم و جور پر میشود، آنگاه مردی از خاندان من قیام میکند، او هفت یا نه [سال] حکومت میکند و زمین را از عدل و داد آکنده میسازد».(1) نکته قابل توجه در مورد این دسته از روایات آن است که در بیشتر آنها پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در پاسخ این پرسش که امام مهدی(عج) چند سال حکومت میکند؟ به جای سخن گفتن و بیان عددی مشخص، به وسیله انگشتان دست، زمان حکومت آن حضرت را مشخص میساختند. محدثان اهلسنت هم با توجه به این عمل پیامبر مدت حکومت امام مهدی(عج) را هفت یا نه سال(2) ذکر کردهاند؛ از اینرو این احتمال وجود دارد که مراد پیامبر از عددی که با نشان دادن انگشتانشان بیان میکردند، نه هفت سال بلکه هفت دوره زمانی باشد.(3) «... پس خداوند مردی از عترت و خاندان مرا برمیانگیزد و زمین را از عدل و داد پر میکند، چنان که از ظلم و جور پر شده بود. ساکنان آسمان و زمین از او خشنودند، آسمان چیزی از بارانش را نگه نمیدارد و همه را پی در پی، فرومیفرستد، زمین هیچ روئیدنی را در خود نگه نمیدارد و همه را خارج میسازد. تا آنجا که انتظار میرود مردگان نیز زنده شوند، جهانیان هفت یا هشت، یا نه سال در این وضع زندگی میکنند».(4) نعمانی در آخرین باب کتاب خود، چهار روایت، در زمینه مدت زمان حکومت قائم(عج) نقل کرده که در همه آنها از نوزده سال یا نوزده و چند ماه سخن به بیان آمده است.(5) در یکی از این روایات که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، چنین میخوانیم: «همانا قائم [بر او درود باد] نوزده سال و چند ماه حکومت خواهد کرد».(6) در یکی از روایات این باب، افزون بر نوزده سال از 309 سال هم به عنوان مدت حکومت امام مهدی(عج) یاد شده است، که در ادامه درباره آن سخن خواهیم گفت. برخی روایات، مدت حکومت امام مهدی(عج) را چهل سال ذکر کردهاند. از جمله در روایتی که از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نقل شده، آمده است: «او چهل سال در روی زمین فرمانروایی میکند».(7) امام حسن مجتبی (علیه السلام) نیز از پدر بزرگوارش نقل میکند که فرمود: «خداوند در آخرالزمان مردی را بر میانگیزد... او زمین را از عدل، داد، برابری، نور و برهان پر میکند... او [به مدت] چهل سال بر شرق و غرب عالم فرمانروایی میکند. پس خوشا به حال کسی که زمان او را درک کند و سخن او را بشنود».(8) برخی روایات، ابتدا مدت حکومت قائم(عج) را هفت سال اعلام کردهاند، ولی در ادامه یادآور شدهاند که هر یک سال از حکومت آن حضرت برابر با ده سال از سالهای معمولی است. عبدالکریم خثعمی میگوید، به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: «قائم ـ بر او درود باد ـ چند سال حکومت میکند» و آن حضرت فرمود: «هفت سال، روزها و شبها طولانی میشوند تا آنجا که هر سال از سالهای او با ده سال از سالهای شما برابری میکند، و بدین گونه مدت حکومت او با هفتاد سال از سالهای شما برابر میشود».(9) این موضوع که در عصر امام مهدی(عج)، سالها طولانیتر شده و هر سال با ده سال از سالهای کنونی برابری میکند در روایتهای متعددی بیان شده است. از جمله در روایتی که از امام ششم شیعیان(علیه السلام) نقل شده، آمده است: «خداوند در عهد او به چرخ گردون فرمان میدهد که آرامتر بگردد، تا آنجا که در روزگار او یک روز برابر با ده روز از روزهای شما، یک ماه برابر با ده ماه [از ماههای شما] و هر سال برابر با ده سال از سالهای شما میشود».(10) آخرین گروه از روایات، شامل روایاتی است که مدت زمان حکومت امام مهدی(عج) را به تعداد سالهای اقامت اصحاب کهف در غار، یعنی 309 سال دانستهاند. در یکی ازاین روایات که از امام محمدباقر(علیه السلام) نقل شده، چنین آمده است: «قائم مدت 309 سال حکومت میکند، به تعداد سالهایی که اصحاب کهف در غار خود درنگ کردند. او زمین را از عدل و داد پر میکند. چنان که ستم و بیداد پر شده بود».(11) نعمانی در کتاب خود از جابربن یزید جعفی نقل میکند که امام باقر(علیه السلام) میفرمود: «به خدا سوگند مردی از ما اهل بیت سیصد سال [و سیزده سال] به اضافه نه [سال] حکومت خواهد کرد، گوید: به آن حضرت عرض کردم: [و] این کی خواهد شد؟ فرمود: پس از وفات قائم(عج). به آن حضرت گفتم: قائم (عج) چقدر در عالم خود برپاست تا از دنیا برود؟ فرمود: نوزده سال از روز قیامش تا روز مرگش».(12) پینوشتها: 1. احمدبن حنبل، المسند، ج 3، ص 28 2. این احتمال وجود دارد که کلمه «سبع = هفت» در نسخه برداریهایی که از کتابهای روایی صورت گرفته است، تصحیف و تبدیل به «تسع = نه» شده باشد. 3. ر. ک: معجم احادیث الإمام المهدی(عج)، ج 2، ص 527. 4. بحارالآنوار، ج 51، ص 104، ح 39. 5. ر. ک: کتاب الغیبه، ص 331 ـ 332. 6. همان، ص 332، ح 4. 7. بشارت الاسلام، ص 255؛ الزام الناصب، ص 304. 8. بحارالآنوار، ج 52، ص 280، ج 6. 9. بحارالآنوار، ج 52، ص 337، ح 77. 10. همان، ص 333، ح 61؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 283. 11. بحارالآنوار، ج 52، ص 291، ح 34. 12. کتاب الغیبه، ص 331ـ332 ، ح 3. منبع: ماهنامه موعود شماره 971. مدت زمانهای بیان شده در روایات
الف) روایتهای هفت و نه سال
ب) روایتهای نوزده سال
د) روایتهای هفتاد سال
ه) روایتهای 309 سال
اعتقاد به رجعت یکی از عقاید مسلم و تردید ناپذیر شیعه است، که بر اساس آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام استوار میباشد. باری، خداوند منان بر طبق حکمت بالغه اش، مقرر فرموده که به هنگام پیاده شدن احکام الهی واستقرار یافتن حکومت واحد جهانی، چشم انتظاران آن روزگار مسعود باز گردند واز برکات بی پایان دولت کریمه خاندان وحی برخوردار شوند. هنگامی که مؤمنان خالص برای مشاهده الطاف حق، ودرک لذت زندگی در پناه دولت حق باز میگردند، ستمگران و ملحدان نیز باز میگردند، تا پیش از آخرت قسمتی از واکنش اعمال خود را ببینند و مایه سرور و تشفی خاطر ستمدیدگان گردد. فرمان رجعت همانند فرمان ظهور، از طرف خداوند قادر متعال صادر میشود، و جمعی از بندگان خالص خداوند، که سالها و احیانا قرنها پیش از آنان دیده از جهان فرو بستهاند، باز میگردند و تجلی قدرت خداوند را در دولت کریمه امام مهدی (علیه السلام) میبینند. آیات بی شماری از قرآن کریم، توسط پیشوایان معصوم - علیهم السلام - به عنوان آیات رجعت مطرح شده، که از بررسی آنها وقوع رجعت در میان پیشینیان وامکان آن در آینده به روشنی اثبات میگردد. در اینجا به چند نمونه از آیاتی اشاره میکنیم، که در احادیث اهل بیت عصمت وطهارت به رجعت گروهی از مؤمنان و مشرکان خالص بعد از ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه) تفسیر شده است: 1- "ولئن قتلتم فی سبیل الله..."(سوره آل عمران، آیه 157) اگر در راه خدا کشته شوید، و یا بمیرید، رحمت و مغفرت خدا بهتر است از آنچه گرد میآورید. امام باقر (علیه السلام) در پیرامون این آیه از جابر پرسید: ای جابر! آیا میدانی که معنای (سبیل الله) چیست؟ جابر گفت: نه به خدا سوگند، جز اینکه از شما بشنوم. فرمود: (سبیل الله) راه علی و اولاد علی است. هر کس با ولایت وی کشته شود، در راه خدا کشته شده است. و هر کس با ولایت او بمیرد، در راه خدا مرده است. وامام رضا (علیه السلام) نیز در این رابطه فرموده است: (هر مؤمنی در بستر بمیرد در رجعت کشته میشود، و هر مؤمنی کشته شود، در رجعت در بستر خود میمیرد).(2) 2- (ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم به ان لهم الجنه، یقاتلون...). سوره توبه، آیه 111 خداوند از مؤمنان جانها و مالهایشان را خریداری کرد و در برابر، بهشت را از آن آنها ساخت، آنها در راه خدا کارزار کنند و بکشند و کشته شوند. وعده حق خدا در تورات و انجیل و قرآن است. چه کسی از خداوند، به وعده خود وفادارتر است؟ بشارت باد بر شما با این معاملهای که با خدا کردید، واین رستگاری بزرگ است. زراره بن اعین گوید: دوست داشتم از امام باقر (علیه السلام) در مورد (رجعت) سؤال کنم، ولی نمیخواستم به طور مستقیم بپرسم، از این رو پرسش خود را چنین مطرح کردم: جانم به فدایت، به من خبر ده از کسی که کشته میشود، آیا او مرده است؟ فرمود: نه، مرگ مرگ است و قتل قتل. گفتم: بالاخره کسی که کشته میشود میمیرد. حضرت فرمود: ای زراره! گفتار خدا حق است که میان مرگ و قتل فرق میگذارد و می فرماید: (اگر بمیرد و کشته شود) (سوره آل عمران، آیه 144) و در جای دیگری میفرماید: (اگر بمیرد واگر کشته شوید، به سوی خداوند باز میگردید). (سوره آل عمران، آیه 158) و میفرماید: (خداوند از مؤمنان جان ومالشان را در برابر بهشت خریداری کرده است). (سوره توبه، آیه 111) عرض کردم: خدای تبارک و تعالی میفرماید: (هر کس طعم مرگ را خواهد چشید).( سوره انبیاء، آیه 35) آیا کسی که کشته میشود طعم مرگ را نمیچشد؟ فرمود: (کسی که با شمشیر کشته میشود، همانند کسی نیست که در بستر بمیرد. کسی که کشته میشود به ناگزیر باید برگردد تا طعم مرگ را بچشد).(3) آیات بسیار دیگری وجود دارد که برای آگاهی بیشتر، به کتابهای مربوط به رجعت مراجعه شود. اینک با آیاتی از قرآن کریم آشنا میشویم که وقوع رجعت را در میان امتهای پیشین اثبات میکند. هنگامی که وقوع رجعت در میان امتهای پیشین ثابت شود، اثبات امکان و لزوم وقوع آن در امت اسلامی نیز ثابت میشود، زیرا بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است. 1- (ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون).( سوره بقره، آیه 56) آنگاه شما را پس از مرگتان برانگیختیم تا شاید سپاسگزار باشید. این آیه در مورد هفتاد نفر از برگزیدگان قوم حضرت موسی (علیه السلام) است که حضرت موسی آن را از میان قوم خود برگزید وبا خود به طور سینا برد تا بر جریان مکالمهاش با خدا وگرفتن الواح از جانب خدا شاهد باشند، ودر نتیجه بنی اسرائیل صدور الواح را از جانب خدا تکذیب نکنند. چون به (طور) رسیدند ومکالمه حضرت موسی را با خدا مشاهده کردند گفتند: (ای موسی، ما به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه خداوند را آشکارا به ما بنمایانی). هر چه حضرت موسی آنها را از این خواسته جاهلانه منع نمود، آنها بر خواهش خود اصرار ورزیدند تا سرانجام صاعقه آمد وهمه آنها را نابود کرد. حضرت موسی عرضه داشت: بار پروردگارا! اگر این هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوی قوم خود بروم؟ آنها مرا به قتل اینها متهم خواهند کرد. خداوند بر او منت نهاد وآنها را زنده کرد وهمراه حضرت موسی به سوی خانه وکاشانه خود بازگشتند. در مورد سرگذشت این هفتاد نفر هیچ اختلافی نیست، و صریح قرآن است که آنها بر اثر صاعقه جان سپردند، و به درخواست حضرت موسی از نو زنده شدند، که معنای (رجعت) چیزی جز زنده شدن پس از مرگ نیست. چنانکه امیر المؤمنین (علیه السلام) نیز در روایتی به استناد آیات، در مورد مسئله رجعت استدلال نمودهاند.(4) (به یاد آورید هنگامی را که فردی را به قتل رساندید. سپس درباره قاتل او به نزاع پرداختید، وخداوند آنچه را که مخفی میکردید آشکار میسازد. پس گفتیم که قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند) خداوند این گونه مردگان را زنده میکند و آیات خود را به شما نشان میدهد، شاید عقل خود را به کار برید). این آیات پیرامون حادثه قتلی است که در بنی اسرائیل روی داد و به امر خدا گاوی ذبح گردید و قسمتی از بدن گاو به مقتول زده شد و مقتول زنده شد و قاتل خود را معرفی کرد. (5) از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده که شخص مقتول 60 سال داشت، هنگامی که به اذن خدا زنده شد، خدای متعال 70 سال دیگر به او عمر داد و 130 سال عمر نمود. و تا پایان عمر از نشاط و تندرستی و سلامتی حواس برخوردار بود.(6) و نیز داستان معروف اصحاب کهف که در قرآن آمده دلالت بر همین امر دارد. در دعاها وزیارات مأثوره نیز (رجعت) بیان شده است که از جمله آنها این فراز از زیارت جامعه کبیره است: (معترف بکم مؤمن بایابکم، مصدق برجعتکم منتظر لامرکم مرتقب لدولتکم).(7) (به شما ایمان دارم، بازگشت شما را باور دارم، رجعت شما را تصدیق میکنم، امر شما را انتظار میکشم، دولت شما را چشم به راهم).(8) بیش از صد کتاب پیرامون رجعت (کتاب مستقل یا بخشی از یک کتاب) از علما ودانشمندان شیعه نوشته شده است که اهمیت مساله رجعت در نظر شیعه را نشان میدهد. پی نوشتها: 1.تفسیر عیاشی، ج 1، ص 202. 2.بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 53، ص 66. 3.تفسیر عیاشی، ج 2، ص 112. 4.تفسیر صافی، کاشانی، ج 4، ص 77. 5.تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 1، ص 204. 6.تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 129 7. بلدالامین، کفعمی، ص 301. 8.اقتباس از کتاب (رجعت) تالیف محمد خادمی شیرازی. منبع: یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان علیرضا رجالی تهرانی
برخی از دانشمندان، یکی از علایم ظهور امام مهدی(علیه السلام) را وقوع معرکه جنگی در منطقهای به نام "هرّ مجدون" و به تعبیر روایات "قرقیسا" میدانند. این قضیه حتی در کتب اهل کتاب نیز به آن اشاره شده است. (رؤیای یوحنا، 16/16013؛ سفر زکریا، 14/1-5؛ کتاب مقدس ص 843). اهل کتاب از یهود و نصارا این معرکه جنگی را بس عظیم و خطرناک میدانند که در پایان تاریخ بشر اتفاق خواهد افتاد. "هرمجدون" کلمهای است مشتق از "هر" به معنای کوه، "مجدوّ" که اسم وادی یا کوه کوچکی در شمال فلسطین است. اهل کتاب گمان میکنند مساحت معرکه این جنگ از منطقه مجدو، در شمال فلسطین تا ایدوم در جنوب امتداد دارد (حدود دویست مایل)(شبکه معلومات،ص4). آنان معتقدند: در این جنگ لشکری با حدود 400 میلیون نفر شرکت خواهند داشت. (شبکه معلومات ص2). لشکری که از عراق، ایران، لیبی، سودان و قفقاز در جنوب روسیه تشکیل شده است.(مجله الفکر الجدید، شماره 15 و16). دکتر عبد الکریم زبیدی میگوید: "... این حادثه همان حادثه بزرگی است که قبل از ظهور امام مهدی(علیه السلام) تحقق خواهد یافت و در روایات از آن به معرکه "قرقیسیا" یاد شده است. در آن واقعه میلیونها لشکر از آمریکا، اروپا، روسیه، ترکیه، مصر و دولتهای مغرب عربی و لشکریانی از شهرهای شام؛ یعنی، سوریه، اردن، لبنان، فلسین و اسرائیل شرکت خواهند داشت. همگی در منطقهای به نام قرقیسیا از بلاد شام با هم مواجهه خواهند داشت و سفیانی در این هنگام خروج خواهد کرد...".(مجله الفکر الجدید، 15 و 16). از مجموع روایات استفاده میشود که فرمانده عملیاتی این جنگ از جانب دشمنان اسلام، شخصی به نام سفیانی است. او کسی است که به کمک مراکز جاسوسی یهود و آمریکا، در میان مردم تفرقه انداخته و مردم را بر ضد شیعیان اهل بیت تحریک خواهد کرد و نیز بعد از پناه بردن امام زمان(علیه السلام) به کعبه با عدهای از یاران خود، در صدد مقابله با حضرت بر خواهد آمد که خود او با لشکریانش در منطقهای به نام "بیدا" به زمین فرو خواهند رفت. در همین جنگ است که بنیه یهود از هم پاشیده شده و بسیاری از آنها نابود خواهند شد. بخاری به سندش از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمود: " قیامت برپا نمیشود تا آنکه شما با یهود بجنگید؛ در آن هنگام به حدی از آنان کشته خواهد شد که حتی سنگی که یک یهودی در آن پناه گرفته، میگوید: ای مسلمان! این یهودی است که در کنار من پناه گرفته، او را به قتل برسان".(صحیح بخاری، ج3، ص232). نبرد قرقیسیا: سفیانی پس از سرکوب مخالفان، هدفی جز حمله به عراق ندارد. از این رو، با سپاهی بزرگ به سمت عراق رهسپار میشود. در میانه راه در منطقهای به نام قرقیسیا(شهری در سوریه در محل اتصال رود خابور و فرات)، جنگی هولناک درمیگیرد و بسیاری کشته میشوند. در تعدادی از احادیث پیشوایان دینی از جنگ "قرقیسیا" خبر دادهاند. امام صادق(علیه السلام) در حدیثی فرمودند: "ان لله مائدة [مأدبة] بقرقیسیاء یطلع مطلع من السماء فینادی: یا طیر السماء و یا سباع الارض، هلموا الی الشبع من لحوم الجبارین"؛"برای خداوند ودر قرقیسا سفرهای(غذایی) است. از آسمان ندا دهندهای آشکار میشود و آواز میدهد: ای پرندگان آسمان و ای درندگان زمین، بشتابید برای سیر شدن از گوشت ستمگران!"(نعمانی، الغیبه، ص389، ح63). روایتی دو گروه درگیر این جنگ را فرزندان عباس و مروانی خوانده است، اما چهار حدیث دیگر سفیانی را یکی از طرفهای درگیری میدانند، از جمله حضرت علی(علیه السلام) فرموده است: "یظهر السفیانی علی الشام ثم یکون بینهم وقعة بقرقیسیا حتی تشبع طیر السماء و سباع الارض من جیفهم..."؛ "سفیانی بر شام غلبه میکند. سپس میان آنها در منطقه قرقیسیا جنگی در خواهد گرفت در آن جنگ، آنقدر کشته میشوند که پرندگان آسمان و درندگان زمین از مردارشان سیر میشوند".(عقد الدرر، ص87، باب 4، فصل2). از میان روایات یاد شده، تنها این حدیث امام باقر(علیه السلام) از سند معتبری برخوردار است: "... و یمر جیشه بقرقیسیا فیقتلون بها فیقتل من الجبارین مأة الف ... ؛ ... سپاه سفیانی به قرقیسیا میرسند و در آنجا نبردی در میگیرد و از ستم گران صد هزار نفر کشته میشوند..."(نعمانی، الغیبه،ص392، باب 14، ح67). 1. نبرد قرقیسیا واقع خواهد شد؛ 2. یکی از متخاصمین، سفیانی است؛ 3. دو طرف درگیری اهل باطل اند؛ 4. این نبرد، تلفات انسانی فراوانی بر جای خواهد گذاشت؛ 5. سپاه سفیانی، علی رغم تلفات سنگین، پیروز این نبرد است. روایات به انگیزه این نبرد اشاره نکردهاند؛ اما این احتمال وجود دارد که نبرد یاد شده به دلیل مقاومت حاکمان آن سرزمین، در برابر زیاده خواهیهای سفیانی باشد؛ چرا که سفیانی برای رسیدن به کوفه، تمام مسیر شام تا کوفه را تصرف خواهد کرد. در روایات درباره طرف دیگری که در نبرد قرقیسیا میرزمد، چیزی نیامده است. همچنان که گذشت از روایات یاد شده تنها بر حق نبودن دو گروه متخاصم را میتوان فهمید. در روایت معتبر دیگری امام باقر(علیه السلام) فرموده است: "... کفی بالسفیانی نقمة لکم من عدوکم و هو من العلامات لکم، مع ان الفاسق لو قد خرج لمکثتم شهرین بعد خروجه لم یکن علیکم بأس حتی یقتل خلقا کثیرا دونکم ..."؛ "... سفیانی برای عذاب دشمنان شما بس است و او برای شما یکی از علامات است. وقتی این مرد فاسق قیام کرد، باکی بر شما نیست که یک یا دو ماه درنگ کنید تا این که او تعداد زیادی از غیر شما را بکشد ..." (همان، ص417، باب 18، ح3). این روایت هر چند به نبرد قرقیسیا تصریح نکرده، اما به قرینه سایر روایات، به احتمال فراوان درباره جنگ یاد شده خواهد بود، و بر این اساس، از این روایت فهمیده میشود که: طرف دیگر این نبرد نیز از دشمنان شیعه است. به نظر میآید آنچه قابل پذیرش است، اصل وقوع درگیریها است. اما در رابطه با جزئیات نمیتوان سخن دقیقی گفت. باید توجه داشت که انسان بر اساس قدرت اختیار خود، میتواند امور را تغییر دهد، و قرآن و روایات به این نکته تصریح دارند.بیان اول:
بیان دوم:
یکى از مباحث مهم اعتقادى شیعه، «رجعت»است. برخى این اعتقاد را جزء اعتقادات ضرورى شیعه دانسته، منکرین آن را از دایره تشیع بیرون دانستهاند؛ ولى عدهاى نیز هستند که آن را جزء ضروریات مذهب شیعه ندانستهاند؛ گرچه روایات فراوانى نظر نخست را تأیید کرده است. رجـعـت یـکی از مسائل پیچیده مربوط به دوران ظهور حضرت مهدی (عج) است،بر اساس این عـقـیـده گروهی از مومنین به این جهان بازمی گردند تا ظهور دولت حق را مشاهده کنند و از شـکـوفـایـی آن لذت ببرند، و نیز گروهی از منافقین بازگردانده می شوند تا کیفر دنیوی اعمال ناشایست خویش را بچشند. و روشن است که انبیا و ائمه علیهمالسلام به عنوان اشرف مؤمنان محض در بین رجعت کنندگان خواهند بود. دانشمند معاصر شیعى، علامه مظفر در این باره مىگوید: «عقیده شیعه در رجعت، بر اساس پیروى از اهل بیتعلیهمالسلام چنین است: خداوند عدهاى از کسانى را که در گذشته از دنیا رفتهاند، به همان اندام و صورتى که داشتهاند، زنده کرده و به دنیا برمى گرداند. به برخى از آنان عزت مىدهد وپارهاى را ذلیل و خوار خواهد کرد و حقوق حق پرستان را از باطل پرستان مىگیرد و داد ستمدیدگان را از ستمگران مىستاند و این جریان یکى از رویدادهایى است که پس از قیام مهدى آل محمد به وجود مىآید. کسانى که پس از مردن به این جهان باز مىگردند یا از ایمان بالا برخوردارند یا افرادى در نهایت درجه فساد و آن گاه دوباره مىمیرند». (محمدرضا مظفر، عقاید الامامیه، ترجمه علیرضا مسجدجامعى، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ص294.) بنابراین روایاتی که دربارهی رجعت و بازگشت عدهای از پیامبران و امامان (علیهم السلام) به زمین و حکمرانی آنان بعد از مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سخن گفته و نیز آنجه را که در آیات متعدد تفسیر به رجعت شده است ، به این معناست که بعد از حکومت حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یازده امام دیگر به دنیا باز گشته و حکومت میکنند. برخی روایات میگوید رجعت پیامبر (صلوات الله علیه وآله) بعد از رجعت امامان میباشد و نیز در روایات اولین کسی که از معصومین به دنیا باز میگردد امام حسین (علیه السلام) است و امام صادق (علیه السلام) میفرماید: نخستین کسی که به دنیا باز میگردد حسین بن علی (علیه السلام) است و آنقدر حکومت میکند که در اثر پیری موی ابروانش به روی چشمهایشان فرو میافتد. از روایاتى که به صورت پراکنده به زمان رجعت اشاره کردهاند این نتیجه حاصل مىشود که رجعت از هنگام ظهور حضرت مهدى (عج) آغاز شده تا قبل از قیامت و رستاخیز کبرى ادامه خواهد داشت. امام باقرعلیهالسلام مىفرماید: «ایام الله عزو جل ثلاثة یوم یقوم القائم و یوم الکرة و یوم القیامة؛13 روزهاى خدا سه تاست؛ روزى که قائم(عج) قیام مىکند و روز رجعت و روز قیامت. بنابراین با ظهور امام زمان حکومت عدل تا روز قیامت ادامه مییابد.
پاسخ: اگر چه از ظاهر بعضی روایات و ادعیه معصومین، چنین استنباط شده که آن حضرت دارای همسر و اولاد میباشد. اما همان طور که خواهد آمد، برخی روایات نیز که از درجه اعتبار زیادی برخوردارند، به فرزند نداشتن آن حضرت تصریح دارند. و اما ابتدا به روایاتی که به وسیله آنها میتوان بر فرزند داشتن حضرت مهدی (عجل الله فرجه) استدلال نمود، میپردازیم و آنها را مورد بررسی قرار میدهیم: 1- شیخ طوسی از مفضل بن عمر روایت میکند که امام صادق (علیه السلام) فرمود: (هیچ یک از فرزندان او و دیگران از محل وی اطلاع ندارند، مگر خدایی که اختیار او را در دست دارد).(1) الف) نعمانی، همین جمله را چنین روایت کرده است: (لا یطلع علی موضعه احد من ولی و لا غیره..)..(2) ب) گفته میشود در روایت شیخ طوسی تحریف واقع شده است. زیرا در روایت ضمیر مفرد به جای ضمیر جمع استفاده شده، ومی گوید: (از فرزندان او و دیگری، در حالی که صحیح این بود که بگوید: (از فرزندان او و دیگران). ج) بر فرض که بپذیریم، باز هم چیزی در روایت وجود ندارد که حاکی از زمان و فرزندان امام (علیه السلام) باشد. و شاید پس از چند قرن فرزندانش متولد شوند. 2- روایت (پنج شهر) احمد بن محمد بن یحیی انباری مبنی بر اینکه امام زمان (علیه السلام) فرزندانی دارد که پنج تن از آنان حکومت پنج شهر و پایتخت را عهده دارند. این روایت نیر به یک افسانه میماند، ضمن اینکه سند این داستان بسیار سست و بی اساس است. علامه محقق، شیخ آقا بزرگ تهرانی، در صحت روایت مذکور تشکیک کرده چنین مینویسد: (این داستان در آخر یکی از نسخههای کتاب (تعازی) تألیف محمد بن علی علومی مرقوم بوده است. پس علی بن فتح الله کاشانی، گمان کرده که داستان مرقوم، جزو آن کتاب است، در صورتی که اشتباه کرده و ممکن نیست داستان، جزء آن کتاب باشد، زیرا یحیی بن هبیره وزیر، که این قضیه در منزلش اتفاق افتاده، در تاریخ (560) وفات کرده و مولف کتاب (تعازی) قریب دویست سال بر وی تقدم داشته است. علاوه بر آن، در متن داستان نیز، تناقضاتی دیده میشود، زیرا احمد بن محمد بن یحیی انباری که ناقل داستان است، میگوید: وزیر از ما پیمان گرفت که داستان مذکور را، برای احدی نقل نکنیم، ما هم به عهد خود وفا کردیم و تا زنده بود برای هیچ کس ابراز ننمودیم. بنابراین باید حکایت آن داستان، بعد از تاریخ وفات وزیر یعنی (560) اتفاق افتاده باشد، در صورتی که در متن داستان، عثمان بن عبد الباقی میگوید: احمد بن محمد بن یحیی انباری داستان را در تاریخ (543) برای من حکایت کرد).(3) 3- روایتی که سید بن طاووس نقل کرده است که امام رضا (علیه السلام) در مقام دعا عرض کرد: (اللهم صل علی ولاه عهده والائمه من ولده).(4) این روایت نیز قابل اعتماد نیست، زیرا سند آن ضعیف است. ضمنا بنابر تصریح خود سید بن طاووس، دارای متن دیگری نیز میباشد که به این شکل است: (اللهم صل علی ولاه عهده والائمه من بعده).(5) و همچنین اگر صحت روایت را بپذیریم، باز هم در آن نکته ای که حاکی از زمان ولادت فرزندان امام باشد، وجود ندارد. روایاتی که در بحث پیش آوردیم، نمیتواند ثابت کند که امام زمان (عجل الله فرجه) فرزند داشته باشد. زیرا دلایلی وجود دارد که میرساند امام زمان (عجل الله فرجه) لااقل در حال حاضر فرزند ندارد. از جمله: 1- مسعودی روایت کرده است: (علی بن ابی حمزه، ابن السراج وابن سعید مکاری بر امام رضا (علیه السلام) وارد شدند. علی بن ابی حمزه، به آن حضرت عرض کرد: از پدرانت روایت کرده ایم، تا بدین جا رسید که: (روایت کرده ایم که امام از دنیا نمیرود تا فرزندش را ببیند؟ حضرت فرمود: آیا در این حدیث روایت کرده اید: (الا القائم) عرض کردند: بلی. حضرت فرمود: آری، روایت کرده اید، شما نمیدانید که چرا گفته شده و معنای آن چیست؟ ابن ابی حمزه گفت: این مطلب در حدیث چیست؟ حضرت به او فرمود: وای بر تو، چگونه جرأت کردی با چیزی بر من استدلال کنی که بعضی از آن، با بعضی دیگر در هم آمیخته است. و فرمود: خداوند متعال بزودی فرزندم را به من نشان خواهد داد.(6) 2- از محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری، از پدرش، از علی بن سلیمان بن رشید، از حسن بن علی خزاز نقل کند که گفت: علی بن ابی حمزه بر حضرت رضا (علیه السلام) وارد شد وعرض کرد: آیا شما امام هستی؟ فرمود: آری: عرض کرد: من از جدت، جعفر بن محمد (علیهما السلام) شنیدم که فرمود: امامی وجود ندارد مگر اینکه فرزندی داشته باشد واز خود نسلی بر جای بگذارد. فرمود: ای پیر، فراموش کردی یا خود را به فراموشی زدی؟ جعفر این گونه نگفت، بلکه فرمود: امامی وجود ندارد مگر اینکه فرزندی دارد، جز امامی که حسین (علیه السلام) برای او از قبر بیرون میآید؛ او فرزند ندارد. عرض کرد: فدایت شوم، درست فرمودی. شنیدم که جدت چنین گفت.(7) روایات دیگری که بر فرزند نداشتن امام تصریح دارد، نیز موجود است که میتوان برای آگاهی بیشتر به کتابهای مربوطه مراجعه کرد.(8) به هر تقدیر، اگر چه همسر و فرزند داشتن آن حضرت محتمل است، اما در بررسی اخبار و احادیث وارده، به روایت معتبری که موجب اطمینان باشد، نرسیدیم، و دنبال نمودن این موضوع لزومی هم ندارد. پی نوشتها: 1. لا یطلع علی موضعه احد من ولده ولا غیره، الا المولی الذی یلی امره). (کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 102). 2.کتاب الغیبه، محمد بن ابراهیم نعمانی، باب دهم، ص 250. 3.دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص 207. 4.جمال الاسبوغ، سید بن طاووس، ص 512. 5.همان مأخذ. 6.اثبات الوصیه، مسعودی، ترجمه نجفی، ص 201. 7.کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 134. 8.از جمله کتاب (جزیره خضراء افسانه یا واقعیت) علامه سید مرتضی جعفر عاملی، ترجمه سپهری، ص 221. منبع: یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان علیرضا رجالى تهرانىاستدلال به این روایت از چند جهت صحیح نیست:
اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فى ایّامه الجور و امنت به السبل و اخرجت الارض برکاتها و ردّ کل حق الى اهله و لم یبق اهل دین حتّى یظهر الاسلام و یعترفوا بالایمان.(1) زمانى که حضرت حجة(عج) ظهور کند به عدالت حکم مى کند و کسى نمى تواند به دیگرى جور و ستم روا دارد و راه ها به وسیله او امن مى گردد زمین برکاتش را براى استفاده مردم خارج مى کند و امور را به دست اهلش مى سپارد و هیچ دینى غیر از اسلام باقى نمى ماند و همه به اسلام گرایش پیدا مى کنند. در این حدیث هفت برنامه براى حضرت بیان شده است: 1 و 2- حکومت عادلانه و رفع ظلم و جور: « اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فى ایّامه الجور » نقطه مقابل عدل، ظلم است نه جور، و قسط نقطه مقابل جور است. فرق بین عدل و قسط این است که عدالت یعنى حقّ دیگرى گرفته نشود و قسط این است که بین افراد تبعیض نشود، پس ظلم به نفع خویشتن گرفتن و جور حقّ کسى را به دیگرى دادن است. به عنوان مثال، یک وقت خانه زید را براى خودم مى گیرم، که این ظلم است و یک وقت خانه او را مى گیرم و به دیگرى مى دهم که این جور است. نقطه مقابل این است که خانه زید را نمى گیرم براى خودم که این عدل است و اگر به کسى هم ندهم این قسط است، پس قسط عدم تبعیض و عدل عدم ظلم است. 3- امنیت راه ها: « و امنت به السبل » راه ها به وسیله او امن مى شود. 4- شکوفایى طبیعت: « و اخرجت الارض برکاتها » زمین برکاتش را خارج مى کند چه برکات کشاورزى و چه معادن و چه نیروهاى دیگرى که براى ما مخفى است. 5- سپردن امور به اهل خبره: « و رُدّ کلّ حقّ الى اهله » کارها را به اهلش مى سپارند به خلاف زمان ما که بسیارى از کارها به دست نااهلان است چرا که رابطه ها بر ضابطه ها مقدّم شده است. 6- حاکمیّت دین اسلام: « ولم یبق اهل دین حتّى یظهر الاسلام » هیچ دینى باقى نمى ماند و همه ادیان دین واحد مى شوند و آن همانا اسلام است. 7- گرایش قلبى به اسلام: « و یعترفوا بالایمان » که دو معنى دارد ممکن است یا اشاره به این باشد که همه تابع مکتب اهل بیت مى شوند و یا اشاره به این باشد که علاوه بر این که در ظاهر ایمان دارند در باطن هم مؤمن هستند. فرق بین ایمان و اسلام در روایات آمده است، بعضى از روایات مى گویند اسلام آن چیزى است که اگر شخص آن را اظهار بدارد جانش محفوظ و ذبیحه اش حلال است و ایمان آن چیزى است که مایه نجات او در قیامت است. در بعضى از روایات داریم که اسلام مانند مسجدالحرام و ایمان مانند کعبه است. احتمال دارد که این عبارت اشاره به آیه اى باشد که مى فرماید: قالت الاعراب آمنّا...(2) رئوس کارهایى که آن حضرت انجام مى دهد و از روایات استفاده مى شود در چهار محور خلاصه مى شود: 1- اصلاح عقائد: « ما على ظهر الارض بیت حجر و مدر الاّ ادخله الله کلمة الاسلام » (3)در تمام روى زمین خانه هاى سنگى براى ثروتمندان و خانه هاى گِلى فقرا و چادرها باقى نمى ماند جز این که کلمه «لا اله الاّ الله» در آنها خواهد بود و شرک برچیده خواهد شد. 2- تکامل عقول: جهش علمى و عقلانى پیدا مى شود مرحوم علاّمه مجلسى چنین مى فرمایند:(اذا قام قائمنا وضع یده على رئوس العباد (شاید منظور ایشان این باشد که مردم تحت تربیت او قرار مى گیرند) فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم (اندیشه ها و خردهاى آنها کامل مى شود.(4) 3- عدل و داد: در روایات متعدّد آمده است که یملأ الارض عدلا و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً.(5) 4- اصلاح اخلاق: از بین بردن مفاسد اخلاقى و زنده کردن ارزش هاى اسلامى که این را از روایات علائم آخرالزمان استفاده مى کنیم، روایاتى که مى گوید قبل از قیام قائم انحرافات اخلاقى مثل زنا، سرقت، رشوه خوارى، کم فروشى، شراب خوارى، خون بى گناهان را ریختن زیاد مى شود و معنایش این است که مهدى(عج) قیام مى کند تا اینها را از بین ببرد یعنى نظام ارزشى به طور کلّى مختل شده و حضرت مهدى(عج) نظام ارزشى را درست مى کند. حضرت مهدى(عج) داراى لشکر و سپاه و اعوان و انصار است همچنان که در «زیارت آل یس» آمده است: واجعلنى من شیعته و اتباعه و انصاره و یا در بعضى از روایات آمده است که: والمجاهدین بین یدیه، کسانى که مى خواهند از اعوان آن حضرت باشند باید در این چهار محور کار کنند و کسى که هیچ یک از این امور را ندارد و دعا کند که از اعوان او باشد، این دعا دور از اجابت است. اللّهم اجعلنى من اعوانه و انصاره و اتباعه و شیعته و المجاهدین بین یدیه. پی نوشت ها : 1- بحارالانوار، ج 52، ص 338. 2- آیه 14، سوره حجرات. 3- تفسیر قرطبى، ج 12، ص 300. 4- بحارالانوار، ج 52، ص 328. 5- بحارالانوار، ج 14، ص 33.وقتی مهدی(علیه السلام) بیاید
ترجمه:
شرح:
وظایف منتظران نسبت به امام موعود(عج) زیاد است، توجه به این وظایف تا حدود زیادی میتواند امکان شناخت بیشتر از امامان را نیز فراهم کند. انسان منتظر، پیوسته پیوند قلبی با امام زمان خود دارد . و هیچگاه این گوهر ارزنده را از دست نمیدهد. امام صادق(ع) فرمودند : « کسی که در زمان غیبت قائم علیه السلام بر ولایت ما ثابت و استوار بماند، خداوند به او پاداش هزار شهید عطا فرماید. » در حدیث دیگر آمده است که «بر امامت حضرت مهدی علیه السلام کسی استوار نمیماند مگر آن کس که یقین قوی و شناخت صحیح داشته باشد.» باید پیوسته منتظر آن حضرت باشیم، و هر لحظه خود را برای آن واقعه عظیم و بیمانند آماده سازیم. خداوند متعال در قرآن، هدف از خلقت انسان را عبادت میداند و پیامبر اکرم در حدیثی معنای این آیه شریفه را بیان میفرمایند: «برترین عبادتها، انتظار فرج است.ِ» پس انتظار ظهور، رسیدن به بالاترین عبادت و دستیابی به هدف خلقت است. در بیان اهمیت انتظار، امام صادق(ع) میفرمایند: «هرکسی دوست دارد از جمله یاران حضرت قائم علیه السلام باشد، باید در حالی انتظار کشد که پرهیزگاری و اخلاق نیکو داشته باشد.» حضرت مهدی(عج) در پیامی به مردم فرمودهاند: «برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید، که گشایش شما همان است.» دعا برای تعجیل ظهور، نه تنها برای زود تر فرارسیدن آن روز تاریخی راحت انسانها و حاکمیت عدل در تمام جهان اثر دارد، بلکه وسیلهای برای حل مشکلات فردی و اجتماعی انسانها در زمان غیبت نیز خواهد بود. به عبارت دیگر هرکس به حل مشکل خود میاندیشد، برای حل آن مشکل، کوتاهترین راه، دعا برای راحتی و آسایش آن امام موعود است که در نظر اهل معرفت، از جان آنها عزیزتر است. خدای مهربان، آنگاه که کسی را به یاد امام موعود و در حال دعا کردن برای آن بزرگوار ببیند، خواسته آن فرد منتظر را نیز بسیار بهتر از آنچه خودش خواسته است بر میآورد. امام صادق(ع) در مورد دعای عهد ـ که بامداد هر روز خوانده میشود ـ فرمودند : «هرکس چهل روز این دعا را بخواند، از یاوران حضرت مهدی(عج) خواهد بود . و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدای تعالی او را زنده میسازد تا در زمان ظهور، در رکاب آن حضرت جهاد کند.» در حدیث معتبر از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمودند : « هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناسد، به مرگ دوره جاهلیت ( مرگ کفر و نفاق ) از دنیا میرود. » این کلام جاودانه پیامبر یکی از وظایف مهم ما را به ما یاد آور میشود، وظیفهای که نوعاً از آن غفلت داریم . تردید نیست که شناخت امام عصر(عج) فقط به معنای دانستن نام ایشان، نام پدر و مادر و تاریخ تولد ایشان نیست وگرنه هر فرد کافر منافق میتواند این خصوصیات را یاد بگیرد . هرکس به نوعی در جهت حل مشکلات مردم بکوشد قلب مبارک امام زمان(عج)را شاد کرده است . کمک به حل مشکلات مردم ـ به خصوص مشکلات کسانی که با حضرتش آشنا و به یاد ایشان هستند ـ نیازمند امکانات مالی فراوان نیست . مشکلات مختلفی در زندگی انسانها پیش میآید که گاهی با کوچکترین قدمی حل میشود به ویژه در مورد مشکلات خویشاوندان که با احیای سنت حسنه صلهرحم، هم در جهت کاهش گرفتاریها کوشیدهایم، و هم قلب مبارک امام زمان(عج) را که ناظر و شاهد اعمال ما هستند، شاد کردهایم .زندگی آن گاه زیبا میشود که به نیت شاد کردن قلب مبارک آن حضرت ـ که قلب عالم است ـ شادی را در دلهای همه مردم، به ویژه دوست داران و منتظران آن حضرت وارد کنیم . اهتمام به خدمت کردن آن حضرت و اقامه یاد ایشان در تمام ایام ـ به ویژه در ایام میلاد آن بزرگوار ـ از دیگر وظایف ما، به شمار میآید. هر کسی میتواند در حد امکانات خود، نام و یاد آن بزرگوار را ـ لااقل در محیط خانه و خانواده خود ـ زنده سازد. البته اگر بیش از آن نیز در وسع کسی باشد، باید نسبت به آن نیز اقدام کند . برای بیان اهمیت اهتمام به خدمت به امام مهدی(عج) کافی است به حدیث شکوهمندی از حضرت امام صادق(ع)دقت کنیم که فرمودند : «اگر قائم علیه السلام را درک میکردم عمر خود را در خدمت به او صرف میکردم. » در روزگار تراکم اشتغالات روزمره دنیوی گاهی این حقیقت از یاد میرود که ما بر سر سفره احسان حضرت مهدی(عج) نشستهایم و از یاد میبریم که میزبان گرامی ما این حق را به گردن ما دارد که به یاد او باشیم که یاد او خود گرهگشای مشکلات ما در دنیا و آخرت است. به علاوه باید این امانت را که گذشتگان ما با خون دل خوردن به دست ما رساندهاند، ما نیز باید به نسل آینده منتقل کنیم و تربیت نسل مهدوی نسلی که به یاد امام زمان خود باشد اهتمامی ویژه میخواهد. این جهاد عظیم به امکانات فوقالعاده نیاز ندارد، هرکسی در برابر فرزندان خود، در این راه مسؤلیت دارد. منبع : وظایف منتظران، واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران.محبت و ارتباط قلبی با امام زمان(عج)
انتظار مداوم ظهور آن حضرت
دعا و درخواست از خالق یکتا برای تعجیل ظهور
شناخت امام عصر(عج)
تلاش در حل مشکلات مردم
تربیت نسلی مهدوی
موعودگرایی در اسلام، بویژه در مکتب تشیع بنیادیترین آموزه دینی است که تنها با پذیرش آن خاتمیت، جاودانگی و جهانی بودن اسلام معنا پیدا میکند، به عبارت دیگر تحقق اهداف تمامی انبیای الهی و بخصوص پیامبر گرامی اسلام(ص) در گرو ظهور منجی آخر الزمان است. و از آنجا که در روایات اسلامی منجی موعود حضرت مهدی(عج) دوازدهمین امام شیعیان معرفی شده است، موعودگرایی در اسلام تحت عنوان « مهدویت» شناخته میشود. درآیات نورانی قرآن کریم بارها و با قاطعیت وعده غلبه اسلام ـ به عنوان آخرین و کاملترین ادیان ـ بر سایر ادیان داده شده است، مثل این آیه که چند بار در قرآن تکرار شده است:«هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله» او کسی است که رسولش را با هدایت و آئین حق فرستاد، تا آنرا بر همه آئینها غالب گرداند. هم چنین آیاتی هست که حکایت از حکومت صالحان بر زمین و پیشوایی مستضعفین دارد: « و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون» در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند شد. پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) که مفسران کلام وحی هستند در روایات گسترده و متواترکه در جوامع روایی شیعه و سنی نقل شده است، از ظهور مهدی موعود(عج) به عنوان مجری احکام الهی، بنیانگذار حکومت جهانی اسلام و عدالت گستر جهانی با تأکید فراوان خبر داده، سیمای ظاهری، ویژگیهای شخصیتی و نسبی ایشان را به تفصیل بیان کردهاند. در روایات زیادی آمده است که منجی بشریت در آخر الزمان یازدهمین امام معصوم از نسل امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س)، نهمین امام بعد از امام حسین(ع) و از نسل او و فرزند بلافصل امام حسن عسکری(ع) است. نمونه برجسته روایات که بشارت به ظهور را در کمال قاطعیت بیان میکند این فرمایش پیامبر اسلام(ص) است که میفرماید:« اگر از(عمر) دنیا به جز یک روز باقی نماند خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد کرد، تا مردی از امت من که هم اسم و …است قیام کند و دنیا را پر از قسط وعدل نماید همان طور که پر از جور و ظلم شده بود. در اسلام نیز برای ظهور مهدی موعود(عج) و رسیدن به آستانه ظهور نشانههایی بیان شده است، که به دو بخش حتمی و غیر حتمی تقسیم میشوند: علائم حتمی ظهور که به معنای قطعی بودن ظهور در صورت مشاهده آنهاست، در روایتی از امام صادق(ع) پنج امر معرفی شده است:« قبل از قیام قائم ( پنج چیز واقع میشود)؛ یمانی، سفیانی، صدای آسمانی، نشست زمین در بیداء و کشته شدن نفس زکیه.» و دیگری صدای آسمانی، صدای که در سراسر جهان پخش میشود و هر ملتی را به زبان خودشان به خودداری از ظلم و کفر و درگیری و پیروی از امام مهدی(عج) دعوت میکند. علایم و نشانههای غیر حتمی امور از قبیل ماه و خورشید گرفتگی، کثرت مرگ و میر، گرانی و قحطی و ... جزو آن معرفی شده است. یکی از مباحثی که در روایات مربوط به «مهدویت» مطرح شده است، قرار داد صلح امام عصر(عج) در ابتدای ظهور با غربیهاست. لازم است بدانیم که مسلمانان براساس روایات معتبر اعتقاد به فرود آمدن حضرت مسیح(ع) در عصر ظهور، اقتدای وی به مهدی(عج) و همکاری و همگامی ایشان با امام زمان(عج) دارند. هدف از این صلح هم ایجاد فرصت برای عیسی مسیح است، تا بتواند مسیحیان و حتی یهودیان را هدایت و متقاعد به پذیرش حکومت جهانی امام عصر(عج) نماید. مطابق بیان روایات این صلح شباهت زیادی به صلح حدیبیه دارد، زیرا غربیها اقدام به پیمانشکنی کرده با اعزام نیروی فراوان به منطقه، جنگ و آشوب به راه میاندازند و این اقدام باعث میشود که نبرد بزرگی رخ دهد و سرانجام غربیها شکست بخورند و پیروزی مهمی ـ همانند فتح مکه بعد از پیمانشکنی قریشیان ـ نصیب حکومت جهانی اسلام گردد. موعودگرایی در حقیقت بشریت را به ظهور یک منجی فرامیخواند که او همان مهدی موعود(عج) است، اعتقاد به ظهور این منجی و ایمان به آموزههای آن نه تنها صلح و امنیت را نفی نمیکند که به طور جد خواستارآن هست . منبع : کتاب موعود ، محمد قاسم عرفانیموعودگرایی اسلامی راهی به سوی صلح جهانی
نوید پیروزی اسلام و ظهور منجی
نشانههای ظهور
ظهور «سفیانی» همانند ظهور «دجّال» نیز در بسیاری از منابع حدیث شیعه و اهل تسنّن به عنوان یکی از نشانه های ظهور مصلح بزرگ جهانی، و یا به عنوان یکی از حوادث آخر زمان، آمده است. [1] گرچه از بعضی روایات بر می آید که «سفیانی» شخص معیّنی از آل ابوسفیان و فرزندان او است; ولی از پاره ای دیگر استفاده می شود که سفیانی منحصر به یک فرد نبوده بلکه اشاره به صفات و برنامه های مشخصی است که در طول تاریخ افراد زیادی مظهر آن بوده اند. از جمله در روایتی از امام علی بن الحسین(علیه السلام) نقل شده: «امر السّفیانی حتم من اللّه ولایکون قائم الاّ بسفیانی» [2]؛ ظهور سفیانی از مسائل حتمی و مسلّم است: و در برابر هر قیام کننده ای یک سفیانی وجود دارد!» از این حدیث بخوبی روشن می شود که سفیانی جنبه «توصیفی» دارد نه «شخصی» و اوصاف او همان برنامه ها و ویژگیهای او است و نیز استفاده می شود که در برابر هر مرد انقلابی و مصلح راستین یک (یا چند) سفیانی قد علم خواهد کرد. در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «انا و آل ابی سفیان اهل بیتین تعادینا فی الله: قلنا صدق الله و قالوا کذب الله: قاتل ابوسفیان رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) و قاتل معاویة علی بن ابی طالب(علیه السلام) و قاتل یزید بن معاویة الحسین بن علی(علیه السلام) و السّفیانی یقاتل القائم[3]؛ ما و خاندان ابوسفیان دو خاندانیم که در مورد برنامه های الهی با هم مخالفت داریم: ما گفته های پروردگار را تصدیق کرده ایم و آنها تکذیب کردند. ابوسفیان با رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) مبارزه کرد; و معاویه با علی بن ابیطالب(علیه السلام); و یزید با حسین بن علی(علیه السلام); و سفیانی با امام قائم مبارزه خواهد کرد.» . مخالفت سرسختانه سفیانی با اسلام ـ چنان که گفتیم ـ به همین دلیل بود که اسلام تمام پایه هایی را که شخصیّت جهنمی او بر آن قرار داشت ویران می کرد; لذا از هیچگونه تلاش و کوشش برای خفه کردن انقلاب اسلام فرو گذار نکرد. امّا سرانجام در جریان فتح مکّه آخرین سنگر قدرتش فرو ریخت و برای همیشه به کنار رفت و گوشه نشین شد; هر چند دست از تحریکات پنهانی برنداشت 1ـ سرمایه داری بود که از طریق غارتگری و غصب حقوق دیگران و ربا خواری و مانند آن به نوایی رسیده بود. 2ـ قدرتمندی بود که از طرق شیطانی کسب نفوذ و قدرت نموده، نقش رهبری احزاب جاهلی را در مکّه و اطراف آن برعهده داشت; و همه شخصیّتش در این دو خلاصه می شد. پیش از ظهور اسلام برای خود ریاست و حکومتی قابل ملاحظه داشت، امّا پس از ظهور اسلام همه ارکان قدرتش متزلزل گردید، چرا که اسلام دشمن سرسخت همانها بود که قدرت شیطانی ابوسفیانها بر آن قرار داشت; و جای تعجّب نیست که او دشمن شماره یک اسلام شد. 3ـ او مظهر نظام ظالمانه جامعه طبقاتی مکه به شمار می رفت و حمایت بی دریغش از بت و بت پرستی نیز به همین خاطر بود; زیرا بتها بهترین وسیله برای «نفاق افکندن و حکومت کردن» و «تحمیق و تخدیر توده های به زنجیر کشده» و در نتیجه تحکیم پایه های قدرت ابوسفیانها بودند. مخالفت سرسختانه سفیانی با اسلام ـ چنان که گفتیم ـ به همین دلیل بود که اسلام تمام پایه هایی را که شخصیّت جهنمی او بر آن قرار داشت ویران می کرد; لذا از هیچگونه تلاش و کوشش برای خفه کردن انقلاب اسلام فرو گذار نکرد. امّا سرانجام در جریان فتح مکّه آخرین سنگر قدرتش فرو ریخت و برای همیشه به کنار رفت و گوشه نشین شد; هر چند دست از تحریکات پنهانی برنداشت. او تمام این صفات را ـ از طریق تربیت و توارث ـ به فرزندش معاویه و از او به نوه اش یزید منتقل ساخت، و آن دو نیز برنامه های پدر را ـ منتها در شکل دیگر ـ تعقیب کردند هر چند سرانجام با ناکامی مواجه گشتند. ابوسفیان یک مرد به تمام معنی ارتجاعی بود که از جنبش انقلابی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)سخت بیمناک بود; چرا که اسلام طرحی همه جانبه برای دگرگون ساختن آن جامعه عقب افتاده، و به تمام معنی فاسد داشت; طرحی که با اجرای آن محلّی برای زالوهایی همچون ابوسفیان و دار و دسته اش باقی نمی ماند. و از این جا می توانیم درک کنیم چرا فرزندان و اعقاب او کوشش داشتند رشته های اسلام را پاره کنند و مردم را به آئینهای جاهلی باز گردانند، هر چند در زیر چرخهای آن سرانجام خرد شدند; ولی به هر حال، ضربه های سنگینی بر پیشرفت اسلام و مسلمین وارد ساختند. در برابر قیام مصلح بزرگ جهانی «مهدی» نیز «سفیانی» یا سفیانیها قرار خواهند داشت که با قدرت جهنّمی شان سعی دارند در مسیر انقلاب راستین مهدی وقفه ایجاد کنند; زمان را به عقب برگردانند یا لااقل متوقّف سازند; از بیداری و برچیده شدن نظامهای ظالمانه طبقاتی به نفع استثمار کنندگان جلوگیری کنند. تفاوتی که «سفیانی» با «دجّال» دارد شاید بیشتر در این است که دجّال از طریق حیله و تزویر و فریب، برنامه های شیطانی خود را پیاده می کند، امّا سفیانی از طریق استفاده از قدرت تخریبی وسیع خود این کار را انجام می دهد; همانگونه که در اخبار آمده است که او نقاط آبادی از روی زمین را زیر پرچم خود قرار خواهد داد. [4] که نظیر آن را در حکومت ابوسفیان و معاویه و یزید در تاریخ خوانده ایم. هیچ مانعی ندارد که سفیانی آخر الزمان که در برابر مصلح بزرگ جهانی «مهدی» قیام می کند از نواده های ابوسفیان باشد و شجره نامه و نسبش به او منتهی گردد، همانطور که در اخبار آمده است; ولی مهمتر از مسأله نسب این است که برنامه های او و صفات و مشخّصات و تلاشها و کوششهایش همه مانند ابوسفیان است و روشی همسان او دارد. این «سفیانی» مانند همه ابوسفیانها و همه سفیانی های دیگر، سرانجام در برابر جنبش انقلاب جهانی مهدی (علیه السلام) به زانو در خواهد آمد و تلاشها و کوششها و نقشه هایش نقش بر آب خواهد شد. از همه مهمتر آن است که باید مردم «دجّالها» و «سفیانی ها» را بشناسانند. این سفیانی ها گذشته از نشانه هایی که قبلا گفتیم نشانه دیگری نیز دارند که نمونه اش در تاریخ اسلام به روشنی دیده می شود، و آن این که: صلحا و شایستگان را از صحنه اجتماع کنار می زنند و افراد ناصالح و مطرود را به جای آنها قرار می دهند. تفاوتی که «سفیانی» با «دجّال» دارد شاید بیشتر در این است که دجّال از طریق حیله و تزویر و فریب، برنامه های شیطانی خود را پیاده می کند، امّا سفیانی از طریق استفاده از قدرت تخریبی وسیع خود این کار را انجام می دهد; همانگونه که در اخبار آمده است که او نقاط آبادی از روی زمین را زیر پرچم خود قرار خواهد داد «بیت المال» را ـ چنانکه در حکومت دودمان ابوسفیان آمده ـ میان حواشی و طرفداران خود تقسیم می کنند; طرفدار انواع تبعیضها، تحمیق ها و پراکندگیها هستند و با این مشخّصات می توان آنها را شناخت و شناساند. «دجّالها» صفوف ضدّ انقلابی مرموز را تشکیل می دهند، و «سفیانی ها» صفوف ضدّ انقلابی آشکارا، و هر دو، در واقع یک موضع دارند در دو چهره مختلف، و تا صفوف آنها در هم شکسته نشود تضمینی برای «پیشرفت» و «بقای» انقلاب نیست. میان شیعه معروف است که او از اولاد عنبسه پسر ابوسفیان است و شاید از این رو آن را عیینه دانسته اند که کلمه عیینه در روایت با عنبسه اشتباه شده است. و در روایتی دیگر که شیخ طوسی آن را روایت کرده است وی را از فرزندان عتبه پسر ابوسفیان یاد می کند. فرزندان ابوسفیان پنج نفرند: عتبه، معاویه، یزید، عنبسه و حنظله. [5] ولی در یکی از نامه های امیرمؤ منان(علیه السلام) به معاویه، بطور صریح آمده است که سفیانی از فرزندان معاویه است. «ای معاویه، مردی از فرزندان تو، بدخوی و ملعون و سبک مغز و ستمکار و واژگون دل و سختگیر و عصبانی است. خداوند رحمت و مهر را از قلب او برده است دائی های او همچون سگ خون آشام اند. گوئیا من، هم اینک او را می بینم اگر می خواستم او را نام می بردم و توصیف می کردم که او پسری چند ساله است، لشکری به سوی مدینه گسیل می دارد. آنها وارد مدینه می شوند و بیش از اندازه دست به کشتار و فحشاء می زنند در این حال مردی پاک و پرهیزکار از آنها فرار می کند، کسی که زمین را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت همانگونه که از ظلم و ستم لبریز شده است و من نام او را می دانم و می دانم که در آن روز چند سال دارد و نشانه اش چیست.» از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «او از فرزندان خالد پسر یزید پسر ابوسفیان است». [6] و ممکن است جدش عنبسه یا عتبه یا عیینه یا یزید از نسل معاویه پسر ابوسفیان باشد که در این صورت اشتباه، برطرف می شود. از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «اگر سفیانی را مشاهده کنی، در واقع پلیدترین مردم را دیده ای. وی دارای رنگی بور و سرخ و کبود است، هرگز سر به بندگی خدا فرو نیاورده مکه و مدینه را ندیده است می گوید: پروردگارا انتقام من با آتش است.» [7] موارد فوق نشانه هایی از سفیانی بود. پی نوشت ها: (1) بحارالانوار/ ج 53/ص 182، 190، 192، 206، 208، 209 (2) بحارالانوار/ ج 52/ص182 (3) بحارالانوار/ ج 52/ص 190 (4) بحارالانوار/ ج 52/ ص26 (5) بحارالانوار/ ج 52/ص212 (6) نسخه خطی ابن حماد/ ص75 (7) بحارالانوار/ج52/ص 354
هنگامی که سخن از «دجّال» به میان می آید، معمولا طبق یک سابقه ذهنی عامیانه، فقط ذهنها متوجّه شخص معیّن یک چشمی می شود که با جثّه افسانه ای و مرکب افسانه ای تر، با برنامه ای مخصوص به خود پیش از آن انقلاب بزرگ مهدی ظهور خواهد کرد. ولی همانگونه که از ریشه لغت دجّال از یک سو [1] و از منابع حدیث از سوی دیگر استفاده می شود، دجّال منحصر به یک فرد نیست بلکه عنوانی است کلّی برای افراد پر تزویر و حیله گر; و پر مکر و فریب و حقّه باز که برای کشیدن توده های مردم به دنبال خود از هر وسیله ای استفاده می کنند، و بر سر راه هر انقلاب سازنده ای که در ابعاد مختلف صورت می گیرد ظاهر می شوند. در حدیث معروفی که از صحیح «ترمذی» نقل شده می خوانیم که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)فرمود: «انه لم یکن نبی بعد نوح الا انذر قومه الدجال و انی انذر کموه[2]؛ هر پیامبری بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال بر حذر داشت، من نیز شما را بر حذر می دارم!» مسلّماً انبیای پیشین به مردم عصر خود نسبت به فتنه دجّالی که در آخر زمان آشکار می شود و هزاران سال با آنها فاصله دارد هشدار نمی دادند. بخصوص که در پایان حدیث می خوانیم: «فوصفه لنا رسول اللّه فقال لعله سیدرکه بعض من رآنی او سمع کلامی; سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) صفات او را برای ما بیان کرد و گفت شاید پاره ای از آنها که مرا دیده اند یا سخن مرا شنیده اند عصر او را درک کنند!» به احتمال قوی ذیل حدیث اشاره به طاغیان و فریبکاران خطرناکی همچون بنی امیّه و افرادی همانند معاویه است که در لباس «خال المؤمنین» و عنوان «کاتب وحی» به مکر و فریب و تزویر و بیرون راندن مردم از صراط مستقیم به سوی آداب و سنن جاهلی، و زنده کردن نظام طبقاتی و حکومت استبدادی و خودکامه، و روی کار آوردن ناصالحان چاپلوس، و جنایتکاران بی باک، و کنار زدن صلحا و فضلا و مردان لایق، پرداختند. و نیز در حدیث دیگری در همان کتاب می خوانیم: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در مورد دجّال فرمود: «ما من نبی الاوقد انذر قومه و لکن ساقول فیه قولا لم یقله نبی لقومه تعلمون انه اعور...; هیچ پیامبری نبود مگر این که قوم خود را از فتنه دجّال بر حذر داشت، ولی من جمله ای درباره او می گویم که هیچ پیامبری به قوم خود نگفته، من می گویم او یک چشمی است!» تکیه روی زمان «نوح» در بعضی از این احادیث، شاید به خاطر اشاره به دورترین زمان باشد; یا عدم وجود دجّالها در زمانهای پیش از نوح به سبب این باشد که نخستین آئین و شریعت را نوح آورد، و یا به خاطر عدم نفوذ حیله ها و تزویرها در جوامع انسانی پیشین بوده است. جالب توجّه این که در پاره ای از احادیث آمده است که پیش از ظهور مهدی(علیه السلام) 30 دجال ظهور خواهد کرد! [3] حتّی در اناجیل نیز اشاره به ظهور دجّال شده است. در رساله دوّم یوحنا (باب 1، جمله 6 و 7) می خوانیم: «شنیده اید که دجّال می آید الحال هم دجّالان بسیار ظاهر شده اند.» و این عبارت نیز تعدّد دجّالها را تاکید می کند. در حدیث دیگری می خوانیم: «قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) لا تقوم السّاعة حتی یخرج نحو من ستّین کذّاباً کلّهم یقولون انا نبی![4]؛ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: رستاخیز بر پا نمی شود مگر آن که شصت نفر دروغگو ظهور خواهند کرد که همه ادّعای نبوّت می کنند!» گرچه در این روایت عنوان دجّال به میان نیامده، ولی اجمالاً از آن بر می آید که مدّعیان دروغین و فریبکار در آخرالزمان محدود به یک یا چند نفر نخواهد بود. اینها دجّالانی هستند که همه پیامبران، امّت خویش را از آنها بر حذر داشتند و نسبت به نقشه های فریبنده آنها هشدار دادند. منتها پیش از ظهور مهدی و آن انقلاب عظیم و وسیع و راستین، هر قدر زمینه های فکری و روانی و اجتماعی در سطح جهانی آماده تر می گردد، فعالیت این دجّالان که یکی از بعد از دیگری ظهور می کنند افزایش می یابد; تا در پیشرفت زمینه های انقلابی وقفه ایجاد نمایند و به هزار حیله و فن برای منحرف ساختن افکار دست زنند. البتّه هیچ مانعی ندارد که یک دجّال بزرگ در رأس همه آنها باشد. و امّا نشانه هایی که در بعضی از روایات برای او ذکر شده بی شباهت به تعبیرات سمبولیک و اشاره و کنایه نیست: مثلا، از روایتی که مرحوم علاّمه مجلسی در بحار الانوار از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نقل کرده چنین استفاده می شود که او دارای صفات زیر است: 1ـ او یک چشم بیشتر ندارد که در میان پیشانی اش همچون ستاره صبح می درخشد! امّا همین چشم خون آلود است، گویی با خون ترکیب شده! 2ـ او الاغ (مرکب) سفید تندروی دارد که هر گام او یک میل است و بسرعت زمین را طی می کند! 3ـ او دعوی خدائی می کند و هنگامی که دوستان خود را به گرد خویش می خواند صدای او را تمام جهانیان می شنوند! 4ـ او در دریاها فرو می رود و خورشید با او حرکت می کند، در پیش روی او کوهی از دود و پشت سرش کوه سفیدی قرار دارد که مردم آن را مواد غذایی می بینند. 5ـ به هنگام ظهور او، مردم گرفتار قحطی و کمبود مواد غذایی هستند... [5] شکی نیست که ما مجاز نیستیم به هر مفهومی از مفاهیم مذهبی که در قرآن یا منابع حدیث وارد شده شکل سمبولک بدهیم، چه اینکه این کار همان تفسیر به رأی است که در اسلام بشدّت ممنوع شده و عقل و منطق هم آن را مردود می شمرد، ولی با این حال جمود بر مفهوم نخستین الفاظ در آنجا که قرائن عقلی یا نقلی در کار است آن هم صحیح نیست و موجب دور افتادن از مقصود و مفهوم اصلی سخن است. و اتفاقاً درباره حوادث آخر زمان نیز این گونه مفاهیم کنائی بی سابقه نیست; و تعجبی ندارد که دجّالی که با صفات بالا مشخص شده نیز جنبه سمبولیک داشته باشد. حتماً می پرسید چگونه می توان آن را تفسیر کرد؟ در پاسخ این سؤال می گویم بعید نیست دجّال با آن صفاتی که گفته شد اشاره به فریبکاران و رهبران مادّی ستمگر در دنیای ماشینی باشد; زیرا: اولا، آنها یک چشم دارند و آن چشم اقتصاد و زندگی مادّی است; آنها فقط به یک(بعد) می نگرند و آن بعد منافع مادّی ملّت خویش است; و به هزار گونه نیرنگ و تزویر و سیاستهای استعماری برای رسیدن به این هدف متوسّل می شوند; آنها دجّالانی هستند فریبکار که چشم معنوی و انسانی را از دست داده اند. اما همین یک چشم مادی آنها بسیار خیره کننده و پرفروغ است در صنایع به پیروزی های درخشانی نائل شده اند، و از اقطار زمین نیز گذشته اند. ثانیاً، مرکب هایی در اختیار دارند که بسیار تند و سریع السّیر است و کره زمین را در مدّت کوتاهی دور می زند با سرعت هایی حتی مافوق سرعت صوت! رابعاً، با زیر دریایی های مجهّز به زیر دریاها می روند، وسائل سریع السّیرشان با مسیر شمس حرکت می کند (بلکه گاهی از مسیر آن نیز جلو می افتد). در پیش روی کارخانه های عظیمش، کوهی از دود، و به دنبال سرش کوهی از فرآورده های صنعتی و مواد غذایی(که مردم آن را مواد غذایی سالم فکر می کنند در حالی که ارزش غذایی چندانی ندارند و غالباً خوراکهای ناسالمی هستند) مشاهده می شود. خامساً، مردم به عللی ـ از قبیل خشکسالی و یا استثمار و استعمار و تبعیضات مختلف و سرمایه گذاریهای کمرشکن در مورد تسلیحات و هزینه طاقتفرسای جنگها، و ویرانی های حاصل از آن که همگی معلول زندگی یک بعدی مادّی است ـ گرفتار کمبود مواد غذایی می شوند و مخصوصاً گروهی از گرسنگی می میرند و از میان می روند، و دجّال که عامل اصلی این نابسامانی هاست از این وضع بهره برداری کرده به عنوان کمک به گرسنگان و محرومان جامعه برای تحکیم پایه های استعمار خود کوشش و تلاش می کند. در پاره ای از روایات نیز نقل شده که هر موئی از مرکب عجیب دجّال سازِ مخصوص و نوای تازه ای سر می دهد که انطباق آن بر این همه وسایل سرگرم کننده ناسالم دنیای ماشینی یک بعدی که در تمام خانه ها و لانه و شهر و بیابان و ساحل دریایش نفوذ کرده کاملا قابل تصوّر است. به هر صورت، مهم آن است که عناصر انقلابی یعنی سربازان راستین مصلح بزرگ مهدی موعود(علیه السلام) همچون بسیاری از مردم ساده لوح و ظاهر بین، فریب دجّال صفتان را نخورند و برای پیاده کردن طرح انقلابی خود بر اساس ایمان و حق و عدالت از هیچ فرصتی غفلت نکنند. البته آنچه در بالا گفتیم یک تفسیر احتمالی برای دجّال بود که قرائن مختلفی آن را تأیید می کند. ولی قبول یا عدم قبول این تفسیر به اصل موضوع صدمه نمی زند که مسأله دجّال، با این صفات جنبه کنایه دارد نه این که انسانی باشد با چنان مرکب و چنان صفات و مزایا! پی نوشت ها: (1) دجال، از ماده "دجل" به معنی دروغگویی و حقه بازی است (2) سنن ترمذی، باب ما جاء فی الدجال ، ص42 (3) سنن ابی داوود (4) بحارالانوار، ج52، ص209 (5) اقتباس از حدیث صعصة بن صوحان / بحار الانوار، ج52، ص192 (6) بحارالانوار، ج52، ص194 (7) بحارالانوار، ج52، ص195