این ماه برای سالک الی الله بسیار با ارزش است. از مقام این ماه همین بس که ماه رسول خدا صلوات الله علیه بوده و حضرتش صلی الله علیه و آ له و سلم فرمودند: «شعبان ماه من است، خداوند کسی را که مرا در ماهم یاری کند، بیامرزد.»
کسی که از این دعوت بزرگ آگاه شود، باید بکوشد که از دعوت شدگان این دعوت گردد. این جانشین و برادر او امیرالمؤمنین علیهالسلام است که میفرماید: «از زمانی که ندای منادی رسول خدا صلوات الله علیه را که برای روزه این ماه ندا میکرد شنیدم، هیچگاه روزه این ماه را از دست نداده و در تمام عمرم آن را از دست نخواهم داد؛ اگر خدا بخواهد.»
یکی از اعمال این ماه عزیز خواندن صلواتی است که به صلوات شعبانیه معروف میباشد.
محتوای صلوات شعبانیه
این صلوات شامل برکات ماه و کارهایی که باید برای رسیدن به این برکات انجام دهیم میباشد.
این دعا با صلواتهایی شروع میشود که توجه به شئون نبی اکرم صلی الله علیه و آ له و ائمه معصومین علیهم السلام میباشد؛
«وَ جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا».
یکی از اعمال این ماه هم کثرت صلوات است. باطن صلوات تعظیم در برابر نبی اکرم (صلی الله علیه و آ له) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و شئون ایشان است که این تعظیم طریق سجده در مقابل خدای متعال میباشد.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یأمن من رکبها و یغرق من ترکها»
انسان سالک میبایست در این دنیا حالت غریق داشته باشد که در روایات هم تأکید شده است در غیر این صورت انسان مبتلای به شرک میشود.
حالت غریق چگونه حالتی است؟
حالت غریق یعنی کسی که در اوج نیاز، از همه تکیه گاهها منقطع گردیده است. این توجه مقدمه درک حضور خداوند و رسیدن به مقام اخلاص است: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون» (عنکبوت:65)
انسان تا مضطر نشود و حالت غریق پیدا نکند، متکی به خدا نمیشود و تا متکی نشود در سلوک خود به نتیجه نمیرسد؛ یعنی حتی به ریاضات و عقل و عبادات خود نباید تکیه کند. وقتی این حالت در انسان شکل گرفت کشتی نجات او اهل بیت علیهم السلام خواهند بود.
باطن این ماه از شئون نبی اکرم (صلی الله علیه و آ له) و شفاعت ایشان است. خداوند این ماه را محفوف به رحمت و رضوان خودش قرار داده و اگر انسان اهل سیر در این ماه شد پایانش رضوان الهی است
شرط نجات چیست؟
شرط نجات، رسیدن به حالت غریق است چرا که تا احساس نیاز نکند و خود را مستغنی نداند این دستگیری اتفاق نمیافتد. عبور از همه فتنهها و ابتلائات نیز با تکیه بر این تکیه گاه ممکن است.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد الکهف الحصین و غیاث المضطر المستکین و ملجإ الهاربین و عصمة المعتصمین»
«وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْف؛ (الکهف:16) انسان وقتی از بتها کناره گرفت و احساس غربت به او دست داد و جز خدا را نخواست، به کهف حصین پناه میآورد.»
اینکه سر حضرت سیدالشهدا (علیهم السلام) بر سر نیزه این آیه را میخواندند: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبا (الکهف:9) اشاره به این حقیقت دارد که واقعاً اصحاب کهف آیات عجیب خداوند نبوده اند بلکه اصحاب سیدالشهدا آیات عجیب بودهاند که در این فتنه به کهف حصین یعنی سیدالشهدا پناه آوردهاند.
غیاث المضطر المستکین: غوثی که خداوند برای دستگیری مضطرین قرار داده است ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند. این اضطرار و اعتزال از مراحل متکامل سیر و سلوک معنوی انسان مؤمن است که ترکیبی از خوف و عجز است. این حالت را باید در همه احوال زندگی داشته باشیم چرا که حقیقتاً فقیر هستیم. کسی که ملتفت به این فقر مستمر خودش نیست دنبال پناهگاهی هم نیست.
ملجاء الهاربین: اگر برای انسان هرب حاصل شد از شیطان و اهوای نفس خود به این ملجاء میرسد.
عصمه المعتصمین: انسان باید در همه امور خود اهل اعتصام و توکل باشد حتی در خودسازی و سلوک خود.
مشکل اساسی نرسیدن به اضطرار واقعی است!
بنابراین مشکل ما در این است که به حالت اضطرار و هارب و مستکین و معتصمین نرسیدهایم که اگر برسیم معصومین (علیهم السلام) را به عنوان کهف و غیاث و ملجاء و عصمت خواهیم یافت.
باطن ماه شعبان را درک کنیم!
این صلواتها مقدمه این نکته پایانی صلواتها است: «هذا شهرُ نبیک سیدُ رسلک شعبان الذی حففته بالرحمه و الرضوان الذی کان رسول الله صلی الله علیه واله و سلم یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایامه بخوعاً لک فی اکرامه و اعزامه الی محل همامه»
باطن این ماه از شئون نبی اکرم (صلی الله علیه و آ له) و شفاعت ایشان است. خداوند این ماه را محفوف به رحمت و رضوان خودش قرار داده و اگر انسان اهل سیر در این ماه شد پایانش رضوان الهی است.
رضوان چه مقامی است!
رضوان؛ مقامی فوق همه مقامات بهشت است : «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر» (التوبة:72) و باید دانست که این مقام رضوان بدون شفاعت و دستگیری اهل بیت (علیهم السلام) بدست نمیآید : «بکم یسلک الی الرضوان»
چه کنیم تا به رحمت و رضوان این ماه برسیم؟
«اللهم فاعنا علی الاستنان بسنته فیه و نیل شفاعت لدیه»
ما باید تمسک کنیم به سنت حضرت و مُستَن به این سنت بشویم که در سایه این تمسک به شفاعت حضرت برسیم و این استنان به سنت باعث میشود که خود را در معرض رحمت این ماه قرار دهیم.
چه شفاعتی را در خواست میکنیم!؟
«اللهم اجعله لی شفیعاً مشفعا» شفیعی است که شفاعتش مقبول است، «وطریقاً الیک مهیئا و اجعلنی له مُتبعا حتی القاک یوم القیامة راضیاً و عن ذنوبی قاضیاً قد اوجبت لی منک رحمةً و الرضوان».
طریق و واسطه همه عالم نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) است و تبعیت، لازمه این سیر و سلوک است.
یوم القیامه راضیاً: اشاره به همان مقام رضوان است.
عن ذنوبی قاضیاًو ... : مقام شفاعت حضرت که به وسیله آن به رحمت و رضوانی که محفوف به این ماه است میرسیم.
«و انزلتنی دار القرار و محل الا خیار»
اخیار دستهای هستند که به صورت مستقیم برخوردار از نور حضرات هستند؛ انتم نور الا خیار.
آمده است که در هر روز شعبان در وقت زوال [وقت ظهر شرعی] و در شب نیمه آن این صلوات را که از حضرت زینالعابدین علیهالسلام روایت شده خوانده شود .
اینک با هم این صلوات را زمزمه می کنیم :
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ
وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ
وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِکَةِ
وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَیْتِ الْوَحْیِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
الْفُلْکِ الْجَارِیَةِ
فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ
یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَهَا
وَ یَغْرَقُ مَنْ ترکها
الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ
وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ
وَ اللازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
الْکَهْفِ الْحَصِینِ
وَ غِیَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکِینِ
وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِینَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِینَ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
صَلاةً کَثِیرَةً تَکُونُ لَهُمْ رِضًی
وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاء
بِحَوْلٍ مِنْکَ وَ قُوَّةٍ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
الطَّیِّبِینَ الْأَبْرَارِ الْأَخْیَارِ
الَّذِینَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ
وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وِلایَتَهُمْ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ اعْمُرْ قَلْبِی بِطَاعَتِکَ وَ لا تُخْزِنِی بِمَعْصِیَتِکَ
وَ ارْزُقْنِی مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ
بِمَا وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ
وَ نَشَرْتَ عَلَیَّ مِنْ عَدْلِکَ
وَ أَحْیَیْتَنِی تَحْتَ ظِلِّکَ
وَ هَذَا شَهْرُ نَبِیِّکَ
سَیِّدِ رُسُلِکَ
شَعْبَانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ
الَّذِی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و[سَلَّمَ
یَدْأَبُ فِی صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ
فِی لَیَالِیهِ وَ أَیَّامِهِ
بُخُوعا لَکَ فِی إِکْرَامِهِ
وَ إِعْظَامِهِ إِلَی مَحَلِّ حِمَامِهِ
اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَی الاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِیهِ
وَ نَیْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَیْهِ
اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعا
وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعا
وَ اجْعَلْنِی لَهُ مُتَّبِعا
حَتَّی أَلْقَاکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَنِّی رَاضِیا
وَ عَنْ ذُنُوبِی غَاضِیا
قَدْ أَوْجَبْتَ لِی مِنْکَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَانَ
وَ أَنْزَلْتَنِی دَارَ الْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْیَارِ | خدایا! بر محمّد و خاندان محمد درود فرست
درخت نبوت
و جایگاه رسالت
و محل آمد و شد فرشتگان
و معدن دانش، و خانواده وحی
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست
کشتی روان
در اقیانوسهای عمیق
هرکه به آن توسّل جوید ایمنی یابد
و هرکه آن را رها کند غرق شود
پیش افتاده از آنها از دین خارج است
و عقب مانده از آنان نابود است
و همراه آنان ملحق به حق است.
خدایا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست
پناهگاه محکم
و فریادرس بیچارگان درمانده
و پناه گریختگان،و دستاویز استوار برای چنگاندازان
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست
درودی که برای آنان موجب خشنودی
وبرای ما مایه اداکردن وبجا آوردن حق محمّدوخاندان محمّد باشد
به حول و نیرویتی پروردگار جهانیان
خدایا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست
آن پاکان و نیکان و خوبان
که حقوقشان را بر همه واجب کردی
و پیروی و و لایتشان را بر همگان فرض نمودی
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست
و دلم را با طاعتت آباد کن،و به نافرمانی از خود رسوایم مساز
و همیاری با آنکه رزقت را بر او تنگ گرفتی
به مده آنچه از فضلت بر من وسعت دادی
و از عدلت بر من گستردی
و مرا در سایه رحمتت زنده داشتی روزی من فرما
این است ماه پیامبرت
آن سرور فرستادگان
شعبانی که آن را به رحمت و رضوانت پوشاندی
ماهی که رسول خدا(درود خدا بر او و خاندانش باد)
در روزهداری و بپاداری عبادت
در شبها و روزهایش
تنها برای فروتنی دربرابرت و گرامی داشت ماه شعبان
تا هنگام مرگ،با تمام توان کوشش میکرد
خدایا!ما را در این ماه به پیروی از روشش
و رسیدن به شفاعتش یاری فرما
خدایا!او را برا من شفیعی با شفاعت پذیرفته
و راهی روشن به سویت قرار ده
و ما را پیرو او گردان
تا آنگاه که تو را در قیامت دیدار کنم،درحالیکه از من خشنود باشی
و از گناهانم چشمپوشی
و رحمت و رضوانت را بر من واجب نموده
و مرا در بهشت و جایگاه خوبان درآورده باشی. |
منابع :
بیانات استاد میرباقری
کتاب المراقبات نوشته عالم عامل و عارف کامل مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(ره)
چرا در متون دینى ما بر اهمیت و فضیلت سجده بر تربت امام حسین علیهالسلام تأکید زیادى شده است؟
نماز، یکى از مهمترین اعمال عبادى و پایهاى محکم براى خیمه شریعت اسلام به شمار مىآید. این عمل، بر ارکانى استوار مىباشد که یکى از آنها «سجده» است. سجده در هر نماز واجب و مستحب، باید گزارده شود؛ اما این که سجده کردن بر چه چیزهایى درست است، باید گفت که همه مذاهب اسلامى سجده کردن بر زمین و خاک را صحیح مىدانند؛ بلکه طبق روایات رسیده از پیامبر صلىاللهعلیهوآله سجده بر خاک فضیلت بیشترى دارد.
در روایات اسلامى برگذاشتن پیشانى - به هنگامى نماز - بر خاک امر شده است و این امر، اگر واجب بودن این عمل را ثبات نکند، بىشک بر فضیلت و مطلوب بودن آن دلالت دارد. از شخصى به نام «ابوصالح» چنین نقل شده است: «روزى نزد «ام سلمه» رفتم؛ پس، یکى از برادرزادههایش وارد شد و شروع به خواندن نماز کرد؛ چون خواست به سجده رود، خاک را فوت کرد. ام سلمه گفت: اى فرزند برادر! خاک را فوت نکن؛ من شنیدم رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به غلامش «یسار» که او نیز هنگام سجده کردن چنین کرد، فرمود: براى خدا، پیشانىات را بر خاک گذار».1
این تربت مقدس و ممتاز
حال که سجده کردن بر خاک برترى دارد، مىپردازیم به مسئله سجده بر تربت امام حسین علیهالسلام. سرزمین کربلا همچون سرزمین مکه و مدینه، از تقدس و عظمت بالایى برخوردار است. در این باره، در کتابهاى اهل سنت، روایات فراوانى نقل شده است؛ مثلاً این حدیث که مىگوید: روزى امیرمؤمنان علیهالسلام از سرزمین کربلا عبور کرد و مقدارى از خاک آن را برداشت؛ بویید و گریست و فرمود: «هفتاد هزار نفر از این مکان محشور مىشوند و بدون حسابرسى وارد بهشت مىگردند»2 یا این روایات که از ام سلمه نقل شده است؛ «یک شب پیامبر صلىاللهعلیهوآله در حالى که مضطرب بود، به بستر رفت و خوابید. آن گاه با اضطراب و نگرانى بیدار شد و دردستش خاک خون آلود بود که آن را مىبوسید.
گفتم: این خاک چیست، اى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داد که این ـ و به حسین علیهالسلام اشاره کرد ـ در سرزمین عراق کشته مىشود. من به او گفتم: خاک آن زمین را که قتلگاه اوست، به من نشان بده و این همان خاک است».3
هفتاد هزار نفر از این مکان محشور مىشوند و بدون حسابرسى وارد بهشت مىگردند
آرى، این سخنان در تقدیس خاک سرزمینى است که نواده معصوم پیامبر صلىاللهعلیهوآله و گُل خوشبوى او، یعنى امام حسین علیهالسلام، در آن به شهادت رسیده است.
حال اگر کسى این خاک مطهر را مُهر نماز خود قرار دهد و بر آن سجده کند، آیا جاى آن هست که او را سرزنش کنیم و بر او عیب بگیریم و سجده و نمازش را نادرست بدانیم؟
این همه اصرار براى چیست؟
راستى چرا در متون دینى ما این همه بر اهمیت و ارزش تربت امام حسین علیهالسلام و فضیلت سجده کردن بر آن تأکید شده است؟ تفاوت این خاک با خاکهاى دیگر در چیست و چه رازى در این خاک نهفته ا ست که سجده کردن بر آن
حجابهاى هفتگانه میان بنده و پروردگارش را مىدرد 4 و شفاى دردهاى جسم و جان انسان است و آن را «دواى بزرگتر»5 گفتهاند؟ براى روشن شدن مطلب و پىبردن به سرّ این سفارش مهم دینى، توجه به دو نکته زیر ضرورى است:
1. هر انسان نمازگزارى مىتواند براى مطمئن بودن از طهارت سجدهگاه خود، مقدارى خاک را که از پاکى آن مطمئن است، با خود بردارد و هنگام نماز از آن استفاده نماید. این کار، در میان مسلمانان آغاز اسلام نیز انجام مىشده و منعى نداشته است. مىگویند «مسروق بن اجدع»، از راویان بزرگ اهل سنت، پارهاى خشت به همراه بر مىداشت و در سفرهایش، به هنگام نماز بر آن سجده مىکرد.
2. در نگاه ابتدایى، همه مکانها و زمانها مانند هم هستند و میان آنها تفاوتى نیست؛ اما همین مکانها و زمانها، وقتى با مقدسات یا با امور، اشخاص و وقایع مهم تاریخى نسبتى مىیابند، داراى ویژگىها و مزایایى مىشوند و از دیگر مکانها و اوقات متمایز مىگردند. کعبه یک چهار دیوارى، مانند دیگر ساختمانهاى دستساز بشرى است؛ با این تفاوت که با خداوند رابطه و نسبتى یافته و «خانه خدا» نام گرفته است و همین کافى است که ما آن را داراى شأن و مرتبهاى خاص، با احکام و آیینهاى ویژه بدانیم که همه مسلمانان باید آنها را رعایت کنند و به جاى آورند. دیگر مکانهاى مقدس و تاریخى و روزهاى مربوط به وقایع و رویدادها نیز چنین هستند و هر یک از جهتى اهمیت و اعتبار مىیابند و در ذهنها و زبانها ماندگار مىشوند.
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و سلم فرمود: جبرئیل به من خبر داد که این، و به حسین علیهالسلام اشاره کرد ـ در سرزمین عراق کشته مىشود. من به او گفتم: خاک آن زمین را که قتلگاه اوست، به من نشان بده و این همان خاک است»
پس از این دو نکته، اکنون مىپرسیم: چه چیز پیامبر صلىاللهعلیهوآله را بر آن داشت که بر فرزندزادهاش بگرید و سوگوارى کند و تربت کربلا را ببوید و ببوسد؟ چه چیز باعث شد که على علیهالسلام هنگام عبور از کربلا، مشتى از خاک آنجا را ببوید و آن گاه آن قدر بگرید که زمین از اشکهاى چشم آن حضرت خیس شود؟ این جا است که هر انسان آزادهاى با اندکى تأمل به سرّ تربت مقدس کربلا و انتساب آن به خداى تعالى پى مىبرد و این که آن خاک از حرمتى بزرگ برخوردار است.
بىشک، سجده بر تربتى که چنین عظمت و تقدسى دارد و از ذره ذره آن نداى تقرب به خداوند به گوش مىرسد و راز بزرگى و جلال و جبروت الهى در آن نهفته است و رموز عبودیت و خضوع، به آشکارترین صورت در آن تجلى یافته، سزاوارتر است و مىسزد که هر انسان مسلمانى در هنگام سجده، پیشانى بر خاکى بگذارد که آمیخته با «خون خدا»ست و مشام عاشقان فضیلت و آزادگى را مىنوازد و بوى دلانگیز توحید و شهادت در راه آن را در فضاى اعصار و قرون پراکنده مىسازد و براى همیشه الهامبخش حریت و رادمردى و فداکارى در راه خداست.
فرجام سخن این که سجده کردن بر تربت امام حسین علیهالسلام اگرچه مورد توصیه و سفارش فراوان است، اما در نزد شیعه از واجبات به شمار نمىآید و میان آن و دیگر خاکها در جواز سجده فرقى نیست و برخلاف آن چه بعضى از جاهلان و بىخبرانِ از آرا و اندیشههاى شیعه گمان کردهاند، چه بسا شیعیان در سفر و حضر از مُهر نمازهایى غیر از تربت امام حسین علیهالسلام و از دیگر چیزهایى که سجده بر آنها درست است، استفاده مىکنند؛ ولى با این همه معتقدند که سجده بر آن تربت پاک و شریف، فضیلت بیشترى دارد و براى خشوع و خضوع بیشتر در برابر پروردگار یکتا، مناسبتر است.
پ1. کنزالعمال، ج 7، ص 465؛ مسنَد احمد، ج 6، ص 301.
2. مجمع الزوائد، ج 9، ص 191.
3. مستدرک الحاکم، ج 4، ص 398؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 15.
4. امام صادق علیهالسلام فرمود: «سجده بر تربت حسین علیهالسلام، حجابهاى هفتگانه را مىدَرد»؛ بحارالانوار، ج 82، ص 153و334.
5. همچنین آن حضرت فرمود: «خاک قبر حسین علیهالسلام شفاى هر دردى است و آن بزرگترین شفاست»؛ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 599.
بخشنده و بزرگوار
1 - روزى یک اعرابى نزد امام حسین آمد و عرض کرد: اى فرزندرسول خداصلىاللهعلیهوآله من پرداخت دیهاى کامل را ضمانت کردهام امّا از اداى آن ناتوانم. با خود گفتم که از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا مىکنم و از خاندان رسول اللَّه کسى را بزرگوارتر و بخشندهتر نیافتم.
پس امام حسین به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مىکنم اگر یکى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن دیه را به تو مىدهم و اگر دو پرسش را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مىپردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ گفتى تمام مالى را که مىخواهى به تو مىدهم".
اعرابى عرض کرد: آیا کسى مانند تو که اهل علم و شرف است از چون منى مىخواهد بپرسد؟
حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهشنیدم که مىفرمود.معروف به اندازه معرفت است".
اعرابى عرض کرد: آنچه مىخواهى بپرس اگر پاسخ دادم (که هیچ)و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.
امام علیه السلام پرسید: "برترین اعمال چیست؟"
اعرابى گفت: ایمان به خدا.
حضرت سؤال کرد: "راه رهایى از نیستى و نابودى چیست؟"
اعراى گفت: اعتماد به خداوند.
امام حسین پرسید: "زینت دهنده انسان چیست؟"
اعرابى گفت: علم همراه با حلم.
امام پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.
حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".
حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: در این صورت صاعقهاى از آسمان بر او فرود آید و بسوزاندش که او سزاوار آن است.
آنحضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار رامىخواند: - چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنکه از بین برود، بر مردم ببخش
آنگاه امام حسین علیه السلام خندید و کیسهاى که در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشترى خود را که نگین آن به دویست درهم مىارزید، بدو بخشید و فرمود: "اى اعرابى این طلا را به طلبکارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."
اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است که رسالتش را در کجا نهد."(1)
2 - انس بن مالک گوید: پیش امام حسینعلیه السلام بودم که کنیز آنحضرتداخل شد و در حالى که دستهاى گل براى آن حضرت آورده بود، به وى سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد کردم".
عرض کردم: او به شما با دستهاى گل سلام کرد. این امر براى آن کنیز چندان مهم نبود که آزادش کردى؟!
فرمود: "خداوند ما را چنین ادب آموخته است. او فرمود: "چون بهشما تحیّت فرستادند شما نیز تحیّتى بهتر از آن یا همانند آن بفرستید".بهتر از تحیّت این زن، آزاد کردنش بود".(2)
یاور ضعیفان
این صفت در حقیقت به مثابه شاخهاى از صفات پسندیده بخشش و کرم آنحضرت است. زیرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاک و والابرسد نسبت به دیگران مهر مىورزد همچنان که ابر بر زمین و خورشید بردیگر ستارگان مهربانى و محبّت مىبخشد.
1 - پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن حضرت زخمى عمیق مشاهدهکردند. به نظر مىرسید که این زخم در اثر ضربت چند شمشیر بر شانه آن حضرت پیدا شده است. کسانى که این زخم را دیدند دریافتند که این، زخمى عادى نیست. از امام سجادعلیه السلام در این باره پرسش کردند. آنحضرت پاسخ داد: "این زخم در اثر حمل توبرهاى بود که حسینعلیه السلام آن را بردوش مىگرفت و به منزل بیوه زنان و یتیمان و بیچارگان مىبرد".(3)
3 - آنحضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار رامىخواند:
- چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنکه از بین برود، بر مردم ببخش.
- پس بخشش، نابود کننده آن نعمت هاى رسیده نیست و بخل نمىتواند آن نعمتهاى از دست رفته را نگاه دارد.
در حقیقت او پیش از آنکه گوینده خصال نیک باشد، عامل بدان هابود. داستان زیر از همین ویژگى امام حسینعلیه السلام حکایت مىکند.
شجاعت و دلاورى
ما شیعیان بر این باوریم که ائمه معصوم علیهم السلام به قلّه همه کمالات انسانى رسیده و در رسیدن به هر کمالى از همگان گوى سبقت ربوده بودند.امّا شرایط خاصّ اجتماعى که هر یک از ائمه علیهم السلام در آن به سر مىبردهاند، موجب مىشده تا صفتى مخصوص به همان اوضاع و شرایط در آن نمود بیشترى پیدا کند.
بنابر این مىتوان گفت که هر کدام از آنان صفتى متفاوتاز دیگرى داشتهاند. صفت برجسته امام حسینعلیه السلام، که وى را از دیگر ائمه متمایز ساخته، همانا شجاعت و دلاورى آنحضرت است.
هر گاه انسان واقعه کربلا را با آن صحنههاى شگفت انگیز به خاطرمىآورد صحنههایى که در آنها خون با اشک و بردبارى با مروّت و همدلىبا فداکارى آمیخته بود، چهره قهرمان یکى از دلیر مردان این میدان یعنىحسین بن علىعلیه السلام در شکوهمندترین و درخشانترین شکل خود نمایانمىشود به گونهاى که اگر از تواناییهاى جنگى آن حضرت که آن را دست بهدست و سینه به سینه از پدران خویش به ارث برده بود آگاهى نداشتیم و یاآنکه در این باره مدارک و اسناد قطعى تاریخى در دست نداشتیم و اگر براین باور و اعتقاد نبودیم که رهبران معنوى مىبایست آیت خلقت و معجزه خداوند باشند، چه بسا در بسیارى از حقایق ثابتى که عقل و اندیشه و ضمیر ما در برابر آنها سر تعظیم فرود آورده، گرفتار گمان و تردید مىشدیم.
امام حسینعلیه السلام در واقعه عاشورا در هر مناسبتى به میدان نبرد گام مىنهاد و در میان تاخت و تاز اسبان براى یافتن جسد صحابى یا هاشمىکه شهید شده بود به جستجوى مىپرداخت. و چه بسا تا رسیدن بر سر جسد یاران خود درگیریهاى بس خونین میان او و دشمنانش در مىگرفت.
هر یک از این درگیریها و نبردها، خود یورشى بى همتا و دشوارمحسوب مىشد. مصیبت، خود از نیروى انسان و اراده او مىکاهد. گرسنگى وتشنگى او را فرسوده و ضعیف مىکند و توان او را کاهش مىدهدو گرماى شدید خود عامل دیگرى است که تلاش بیشترى از وى مىطلبد.
شکیبایى آن است که انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بىگمان امام در روز عاشورا در دشوارترین وسختترین حالتى بوده که انسان در برابر ظلم و ستم پایدارى کرده است. امّا با این همه آنحضرت شکیبایى ورزید، آن گونه که حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دلیرانه و قدرت اراده و عزم پولادین وى به شگفت آمدند
تمام این موارد، در روز عاشورا براى امام حسین به وجود آمده بود. امّابا این حال او نیم زرهى در برکرده بود و با یورشهاى شجاعانه خویش بردشمن درنده خوى مىتاخت. همچون صاعقهاى بود که چون فرود مىآمد،دلاوران سپاه دشمن را مانند برگ درخت، در اطراف خود به خاکوخون مىنشاند.
یکى از کسانى که در صحنه عاشورا حضور داشت، مىگفت:
"هیچ کس را دلیرتر از حسین ندیدم. چون یورش مىآورد، دشمنان مانند حیوان ضعیفى که از پیش روى شیر مىگریزد، از مقابل او مىگریختند. بعلاوه اینکه فصیحتر از ایشان کسى وجود نداشت".
عقاد در این باره مىنویسد: "در میان نوع انسان هیچ کس دلدارتر ازحسینعلیه السلام در روز عاشورا یافت نمىشود."(4)
بردبار حکیم:
1 - شکیبایى آن است که انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بىگمان امام در روز عاشورا در دشوارترین وسختترین حالتى بوده که انسان در برابر ظلم و ستم پایدارى کرده است. امّا با این همه آنحضرت شکیبایى ورزید، آن گونه که حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دلیرانه و قدرت اراده و عزم پولادین وى به شگفت آمدند.
2 - یکى از خادمان آنحضرت مرتکب عملى شد که بر وى مجازات لازم بود. امام دستور داد او را حد بزنند. خادم گفت: مولاى من(وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ )(و آنهایى که خشم و غضب خود فرو نشانند) امام فرمود: رهایش کنید. خادم گفت: (وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ) (و از بدى مردم در گذرند) امام فرمود: از تو گذشتم. خادم گفت:
(وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ)(و خداوند نیکو کاران را دوست مىدارد) امام فرمود: "تو در راه خدا آزادى و دو برابر مبلغى که پیش از این به تو مىدادم، به تو خواهم داد".(5)
پی نوشت ها:
1 - اعیان الشیعه - سیّد محسن امین، ص40 - 29.
2 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد.
3 - اعیان الشیعة، ج4، ص132.
4 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد، ص46.
5 - الفصول المهمّة، ص159.
منبع: هدایتگران راه نور؛ زندگانى امام حسین علیه السلام
آیة الله سید محمد تقى مدرسى؛ مترجم : محمد صادق شریعت
شاید در همان لحظاتی که بر روی نیمکت پارک به تماشای بازی نوههایمان نشسته بودیم و به آیندهای که در پیشروی آنها قرار خواهد داشت فکر میکردیم و ناخودآگاه به دنبال تعریف تازهای از خوشبختی میگشتیم ...
شاید در همان مسیری که هر روز ما را به محل کار میرساند و ما خواسته یا ناخواسته به ویترین کتابفروشیها نگاه میکردیم و اسم کتابهای «سرشت تلخ بشر»، «معنای زندگی»، «بینوایان»، «وقتی تو بیایی» و «تاریخ جنگهای جهانی» را دوباره زیر لب میخواندیم ...
شاید در همان اتاقی که روزهای زیادی برای انجام یک کار کوچک اداری به آن سرک میکشیدیم و هر بار میدیدیم که چگونه رابطههای میان آدمها ضابطهها را میبلعد و سپس آرزو میکردیم که کاش هیچ دوست و آشنایی در هیچ کجا نداشته باشیم ...
شاید در همان دقایق بسیاری که در ترافیک خشن و بیانتهای خیابانها گرفتار میماندیم و زنی با کودکی که در آغوش گرفته بود از ما اسکناسی طلب میکرد و ما پیش از آنکه به بیچارگی او فکر کنیم، در ذهن خود جامعهای را تصویر میکردیم که در آن هیچ فقیری وجود نداشته باشد ...
شاید در همان زمانی که سخنران در سالن همایش دانشگاه درباره خطرات و تأثیرات ناشی از گسترش گازهای گلخانهای و افزایش شکاف لایه اوزن بر حیات طبیعی و انسانی زمین صحبت میکرد و ما در فکر راه نجاتی برای این بحران بودیم ...
شاید در همان بعدازظهری که تلویزیون فیلم مرد عنکبوتی را به نمایش گذاشت و ما در پی قدرتی جادویی بودیم که از درودیوار شهر بالا رویم و مردم را نجات دهیم و مدام با خود میگفتیم که چه میشد ما هم قهرمان شهرمان میشدیم و همه دزدها و آدمبدهای جامعه را به خاک سیاه مینشاندیم ...
«اماممهدی» اسمی است که زیاد شنیدهایم و میشنویم و گویی تقدیر اینچنین رفته که آدمها در آینده بیشازپیش آن را بشنوند. با این وجود میتوان اعتراف کرد که درباره او چیز زیادی نمیدانیم و همچنان گرفتار همان تصوراتی هستیم که در کودکی و نوجوانی درباره او، در ذهن ما، بهوجود آمده است
شاید در همان روزی که امام جماعت مسجد از وجود موعودی که در پایان تاریخ میآید و ظهور میکند تا جهان را پر از عدل و راستی کند سخن میگفت و اینکه در همه ادیان و مذاهب از آمدن او سخن رفته و از آرزوی بازگشت او گفتگو شده است ...
شاید در همان شبهایی که تا دیروقت در مغازه میماندیم تا خانعمو حسابوکتاب یکسالهاش را به پایان برد و سهم امام و سادات را از مازاد درآمدش جدا کند و ما در این فکر فرورفته بودیم که این پولها برای کیست و او اکنون کجاست و چه میکند ...
شاید در کلاسهای درس مدرسه وقتی که معلم مجبور میشد برای توضیح بخشهایی از کتاب دینی که به زندگی امامان مربوط میشد حرفهایی بزند و ما هم مجبور میشدیم برای بازنویسی در برگه امتحان به آنها گوش بسپاریم ...
شاید در همان شبوروزهایی که همه مردم محله و شهر به جنبوجوش میافتادند و از بیحالترین و خسیسترینها گرفته تا با کلاسترین و تحصیلکردهترینها به دنبال راهی برای سهیمشدن در جشن بودند و خلاصه دوسهروز تمام، همهجا صحبت شربت و شیرینی و گل و نورچراغ بود ...
شاید در سالهای قبل از مدرسهرفتن که انبوه سوالات تمامناشدنی ما اطرافیان را به ستوه درآورده بود و دغدغه تمامشدن دنیا و به پایان رسیدن زندگی باعث شده بود تا با نگرانی و کنجکاوی از آخر دنیا بپرسیم ...
شاید در همان کودکی که پدرومادرمان سعی میکردند اسامی امامان را به ما بیاموزند و ما نیز سعی میکردیم که دوازده اسم را در قالب یک شعر و یا همینطور پشت سر هم حفظ کنیم و برای همه تکرار کنیم و جایزه بگیریم ...
شاید در همان زمانی که ما هنوز به این دنیا نیامده بودیم و پدرومادرمان در نیمهشب میانه ماه شعبان از خدا خواستند که فرزندی به آنها ببخشد که مایه شادی و برکت زندگیشان باشد و قطرات اشک گونههای آنها را خیس کرده بود ...
و شاید در همان زمانی که خدا به فرشتگان گفت که میخواهم در زمین جانشینی قرار دهم و آنها از علت آن پرسیدند و نگران شدند و خداوند گفت که من چیزی میدانم که شما نمیدانید و سپس آدم را آفرید و ما فرزندان او بودیم ...
«اماممهدی» اسمی است که زیاد شنیدهایم و میشنویم و گویی تقدیر اینچنین رفته که آدمها در آینده بیشازپیش آن را بشنوند. با این وجود میتوان اعتراف کرد که درباره او چیز زیادی نمیدانیم و همچنان گرفتار همان تصوراتی هستیم که در کودکی و نوجوانی درباره او، در ذهن ما، بهوجود آمده است.
اینکه وقتی اماممهدی بیاید، دنیا سیاه میشود و او آدمها را میکشد و آنقدر به این کار ادامه میدهد که خون کشتهشدگان تا زانوی اسب او بالا بیاید، ذهنیت مسخرهای است که معلوم نیست چه کسی از کودکی در گوش بسیاری از ما خوانده است. همچنین اینکه وقتی امام زمان بیاید همهچیز تمام میشود و زندگی انسان در این دنیا به پایان خود میرسد، ذهنیت غلط دیگری است که در بعضی آدمها یافت میشود و جالب اینکه حتی بعضی نمیتوانند میان ظهور اماممهدی و روز قیامت تفاوتی قائل شوند و گمان میکنند ایندو همزمان واقع میگردند!
البته تنها همین تخیلات و توهمات خون و قتل و کشتار و پایان سیاه زندگی نیست که ما را به یاد اماممهدی میاندازد. دلایل دیگری هم برای فکرکردن به اماممهدی وجود دارد که اساساً تلخ و سیاه و رنجآلود نیستند. شاید بخشی از توجه ما به اماممهدی به خاطر این است که میخواهیم درباره آینده بیشتر بدانیم و از اینرو سعی میکنیم درباره وضعیتی که در آینده محقق خواهدشد و شکل و شمایل دقیق جامعه و جهان وعده داده شده پرسوجو کنیم. وجود سختیها، بیمهریها و ناملایماتی که در زندگی ما به وجود میاید، میتواند دلیل دیگری برای توجه به اماممهدی باشد و باعث شود آرزوی برطرفشدن این مشکلات و طلوع خورشید سعادتمندی در درون ما شکل بگیرد.
با این وجود، مسئله این نیست که هر کدام از ما دقیقاً چهموقع و چهگونه با «اماممهدی» آشنا شدهایم! مسئله این است که ما چرا درباره «اماممهدی» فکر میکنیم و اساساً درباره او چه فکر میکنیم؟
یاسرآئین
بخش مهدویت
آیا کسی می تواند ادعا کند زمان ظهور حضرت ولی عصر(عج) را می داند؟
سوال اینست که بعضی مدعی اند زمان ظهور حضرت ولی عصر(عج) را می دانند؛ علم به زمان ظهور حضرت ولی عصر(عج) چگونه حاصل می شود؟ ایا اصلا از طریق راه های شناخت که دراختیار بشر هست، می توانیم به زمان ظهور علم پیدا کنیم یانه؟ دراین مقال استدلال خواهیم کرد که بشر پنج راه برای شناخت پدیده ها دارد ولی درهیچ کدام ازاین پنج راه زمان ظهور معلوم نیست.
یک. راه وحی.
که خاص پیامبران است. بعضی شناخت ها از طریق وحی رسیده است ولی هیچ جا در وحی اشاره به زمان ظهور حضرت ولی عصر نشده لذا کسی نمی تواند با استناد به وحی بگوید زمان ظهور را می دانم. قرآن که وحی الهی است، هیچ جا تصریح به زمان ظهور نکرده است.
دو. راه الهام.
که خاص ائمه است. بعضی شناخت ها از طریق الهام رسیده ولی هیچ جا درسخنان ائمه اشاره به زمان ظهور نشده بلکه گفته اند ما اصلا زمان ظهور را تعیین نخواهیم کرد. امام صادق فرموده اند: "ما اهل بیت تعیین وقت نمی کنیم. نه برای آنچه درگذشته اتفاق افتاده و نه برای آنچه در اینده اتفاق خواهد افتاد تعیین وقت نکرده و نخواهیم کرد". (1)
سه. راه عقل.
هیچ حا علوم عقلی نتوانسته اند زمان ظهور را تعیین بنمایند. شناخت عقلی می تواند قواعد و قوانین کلی را دراختیار ما بگذارد ولی درباره جزئیات پدیده ها مثل زمان دقیق روی دادن آنها سخن نمی گوید.
چهار. راه تحربه.
تجربه دو وظیفه دارد. یکی تبیین امور بالفعل مشهود و یکی دیگر پیش بینی امور بالقوه نامشهود. داشته ایم در بعضی علوم تجربی که سخنانی درباره پایان عالم و زمان ظهور گفته اند. دراین مورد چه باید گفت؟ اولا عموم آنچه علوم تجربی دراین باره گفته اند فرضیات است. آنها شواهدی یافته اند و براساس شواهد یافت شده، فرضیه ای درباره پایان عالم طراحی کرده اند ولی قطعیت ندارد. ثانیا درباره پایان عالم یک فرضیه تنها وجود ندارد بلکه چند فرضیه وجود دارد لذا توافق دراین مورد دیده نمی شود. ثالثا گزاره های تجربی همگی مشروط اند و درشرایط خاصی درست درمی آیند. اگرآن شرایط وجود نداشته باشد یا تغییرپیدا بکند طبیعی است که نتیجه عوض خواهد شد.
پنج. راه شهود.
بعضی ادعا می کنند به واسطه کشف و شهود کردن حال چه درخواب و چه دربیداری توانسته اند زمان ظهور حضرت ولی عصر را بفهمند ولی به سه دلیل شهود نمی تواند مجوز تعیین وقت ظهور باشد.
دلیل اول اینکه اصلا شهود، معیار باورهای دینی ما نیست. معیار باورهای دینی ما یکی عقل است و یکی دیگر نقل. شهود درشناخت باورهای دینی ما حجیت ندارد زیرا یک مسئله کاملا شخصی است و برای دیگران که آن را ندیده اند حجیت نخواهد داشت.
دلیل دوم اینکه خود عارفان گفته اند شهود ها بعضی اوقات شیطانی اند و بعضی اوقات رحمانی. بعضی شهود ها القاشده ی شیطان است و بعضی القاشده ی خداوند. (2) درقرآن آمده است که شیاطین می توانند به دوستان خود وحی بفرستند، وحی به معنی القائات و تلقینات پنهانی.{ان اشیاطین لیوحون الی اولیائهم}(3) برای تشخیص اینکه
کدام شهود شیطانی است و کدام رحمانی ، باید به وحی رجوع بکنیم چون وحی خطابردار نیست.اگرشهود باوحی مطابقت داشت رحمانی وگرنه شیطانی خواهد بود لذا ممکن است بعضی ها که می گویند شهود کرده ایم ودرشهود خویش متوجه زمان ظهور شده ایم، نادانسته و ناخواسته تحت تاثیرالقائات شیطانی قرار گرفته باشند.
دلیل سوم اینکه فرض بگیریم که کسی شهود کرده و متوجه زمان ظهور شده است؛ هم خود عرفا گفته اند که نباید اسرار رافاش بنماییم ،هم در روایات اهل بیت نبوی آمده است که امر ما اهل بیت را فاش ننمایید( 4) امام صادق فرموده است: امر ما اهل بیت پنهان و پوشیده است و هرکه آن را فاش بنماید خدا وی را ذلیل خواهد کرد. (5) و نیزفرموده است پوشاندن سّر ما اهل بیت جهاد درراه خداست. (6) زمان ظهور حضرت ولی عصر ،سّر اهل بیت است و آنانکه سّر اهل بیت را فاش بنمایند مورد عذاب الهی قرار خواهند گرفت. (7)
نتیجه اینکه برای آگاه شدن از زمان ظهور حضرت ولی عصر پنج راه می تواند وجود داشته باشد ولی چون هیچ کدام ازاین پنج راه نمی تواند زمان ظهور را نشان بدهد لذا ادعای علم به زمان ظهور ، دروغ محض است.
نویسنده: میثم امانی
پی نوشتها
1-بحارالانوار – ج52 – ص104
2-مفاتیح الغیب – ص321
3-انعام-121
4-اصول کافی- ج 3-باب الکتمان - ص315 –حدیث4 و نیز رجوع کنید الغیبه نعمانی باب صون سّرآل محمد(ص)
5-اصول کافی – ج 3- باب الکتمان –ص320 – حدیث 15
6-اصول کافی- ج 3- باب الکتمان- ص320- حدیث16
7-اصول کافی- ج 3- باب الکتمان – ص317- حدیث8
واژه انتظار
گفتند که تک سوارمان در راه است
از اول صبح چشممان بر راه است
از یازدهم دوازده قرن گذشت
تا ساعت تو چقدر دیگر راه است . . . ؟
انتظار،واژه ای است که معنای یک قاموس درآن نهفته است.
انتظار،یعنی رویش بالهای پرواز برتن کبوتران ناز.
انتظار، یعنی نگاه عمیق آدمی به ساحت خورشید فروزان.
انتظار،یعنی در آمیختن با ذات نور و درآویختن با هرشیطان کور.
انتظار،یعنی فرا بردن دست یاری به سوی پروردگارو درخواست مصرانه برای دیدار یار.
انتظار،یعنی تقاضای وضعیتی مطلوب درسراسر گیتی.
انتظار،یعنی دل سپردن به روشنایی آب و آفتاب و آیینه.
انتظار،یعنی آماده شدن برای پرواز به آسمان پاکی و فضیلت.
انتظار،یعنی بیزاری جستن از هرچه زشتی و پلیدی و تاریکی.
انتظار،یعنی پیوستن به همه نیروهای معنویت گرا،در همه جا.
انتظار،یعنی جنگیدن با همه تباهی ها و صلح کردن باهمه معارف
ونیکی ها.
انتظار،یعنی قرارگرفتن در سپاه حق وبرائت ودوری جستن از لشکرباطل.
انتظار،یعنی زنده ماندن برای یاری کردن گل بی خزان و خورشید بی غروب امام مهدی موعود(عج)
تهیه و تنظیم از منتظر ظهور
سلام آقا جان!
باز هم جمعه رنگ خون شد و من، هنوز چشم انتظار بر لب جاده دل نشستهام... میبینی مرا؟... همان که تنهای تنهاست... مثل همیشه... کفشها را به گوشهای انداخته و محو تماشای پایین رفتن قرص غمناک و سرخ رنگی است که تمام التهاب یک روز را با خودش میبرد. همان که خودش را با سنگ ریزههای کنار جاده مشغول کرده است... آه... از ندبه پر امید صبح تا نوحه دلتنگی غروب فاصلهای است به اندازه یک قلب بیقرار... هنوز امیدوارم... نه به اندازه صبح... به اندازه یک مژه بر هم زدن... به اندازه آن مقدار از خورشید که هنوز رخ در نقاب کوه نکشیده... شاید بیایی از پس آن درخت... آن بید مجنون که دید مرا به انتهای جاده کور کرده... بیایی با آن لبخندی که تصویرش همیشه با من است... لبخندت چقدر زیباست...
مردم از کنارم میگذرند و به اشکهایم میخندند... شاید دیوانهام میپندارند... باک نیست!... بر این شب زده خراب دورهگرد حرجی نباشد آن هنگام که چون تویی دلدارش باشی... آخ... غروب شد آقا... دیگر خورشید در افق نیست. جمعه به شب رسید... بید مجنون میرقصد زیر نسیمی که صورت خیسم را به بازی گرفته... سردم میشود... ای کاش بودی و با عبایت شانههای ارزانم را گرما میبخشیدی...
از خدا بخواه زندهام نگاه دارد... وعده من و شما جمعه دیگر... همینجا... کنار خرابه دل...
چنین که یخ زده ایمان من اگر هر روز
هـزار بـار بـیــایـد بـهــار کـافـی نـیـسـت
خودت دعـا کن ای نازنین که برگردی
دعای این همه شبزندهدار کافی نیست
آقا جان دست دلم را بگیر... همان که توبههایش مایه خنده فرشتهها شده... همان که هیچ آبرویی ندارد پیش خدا... همان که هنوز به عشق جمعههایت زنده است... همان که دیشب برای آخرین بار توبهاش را ریخت توی جعبهای از امید و دادش دست فرشتهای که برساندش دست خدا... روی جعبه نوشته شده بود... «آهسته حمل کنید، محتویات این جعبه شکستنی است».
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
و در ادامه نوای محمد اصفهانی( حکایت هجران)
همانگونه که وجود امام زمان و سایر امامان در زمان حضور و ظهور ایشان دارای برکات و فوائد بزرگی است .در زمان غیبت نیز وجود او منشأ برکات فروانی است از جمله:
1- امیدبخشى؛ اعتقاد به امام زندهاى که هر لحظه امید به ظهور آن است، همچون زنده بودن فرمانده در میدان جنگ است که موجب دلگرمى و امید به پیروزى در سربازان است.
2- اثر تربیتى و خودسازى؛ توجه به نظارتى که از طرف امام (عج) هر هفته نسبت به پیروانش اعمال مىگردد، مىتواند تأثیر ویژهاى روى افراد بگذارد؛ زیرا از برخى آیات مانند “و قل اعلموا فسیرى اللَّه عملکم و رسوله و المؤمنون” بگو عمل کنید، خداوند و فرستاد? او و مؤمنان اعمال شما را مىبینند.[1] و روایات فراوانى که در مورد ارایه اعمال نیکان و فاجران (و گنه کاران) در هر روز، یا هر دوشنبه، یا پنج شنبه به پیامبر گرامى اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) وجود دارد، ضرورت محاسبه و مراقبهى اعمال امرى کاملاً روشن و مسلم است.
مؤمنان منتظر، خود و اعمال خود را حاضر در محضر آن وجود شریف مىدانند و از خوف این که مبادا خاطر آن عزیز را مکدر نمایند و موجب ناراحتى و یا محرومیت از عنایت ویژه ایشان شوند، مواظب اعمال و رفتار خویش بوده و براى قرب بیشتر و جلب توجه خاص آن حضرت، در راه تعالى و آمادگى بیشتر تلاش مىنمایند.[2]
3- پاسدارى آیین خدا؛ امیرمؤمنان، على (ع)، در کلامى نورانى و کوتاه، لزوم وجود رهبران الاهى در هر عصر و زمان را بیان فرموده: “آرى هیچ گاه زمین از قیام کننده با حجّت و دلیل خالى نمىماند. خواه ظاهر و آشکار باشد، یا مخفى و پنهان. تا دلایل و اسناد روشن الهى ضایع نگردد، و به فراموشى نگراید”.[3]
باید آیین اصیل حفظ گردد و جلوى تحریفات و تغییرات و خرافات گرفته شود و این آیین براى نسلهاى آینده محفوظ بماند، آیا جز این است که باید این رشته به وسیله یک پیشواى معصوم ادامه یابد، خواه آشکار و مشهور باشد، یا پنهان و ناشناس (لئلا تبطل ححج اللَّه و بیناته)؟
سینه امام (ع) و روح بلندش، صندوق آسیب ناپذیر حفظ اسناد آیین الاهى است که همه اصالتهاى نخستین و ویژگىهاى آسمانى این تعلمیات را در خود نگاه دارى مىکند تا: “دلایل الاهى و نشانههاى روشن پروردگار باطل نگردد و به خاموشى نگراید”.[4]
4- تربیت یک گروه ضربتى؛ امام زمان (عج) در زمان غیبت همچون خورشید پشت ابر است.[5] از برکات امام زمان (عج) در زمان غیبت این است که گروهى مىتوانند از ابرها بالا رفته مستقیماً از شعاع آفتاب استفاده نمایند و در پرتو این ارتباط، تدریجاً ساخته شوند.
5- نفوذ روحانى؛
(تربیت تکوینى از طریق ولایت تکوینى) امام زمان (عج) شخصیتى است بى همتا که سبب مىگردد، دلهاى آماده، در هر جا که باشند، تحت تأثیر جذبه مخصوص اشع? نیرومند و پر دامنه شخصیتش، قرار گیرند و از این طریق آن امام معصوم مىتواند به تربیت نفوس بپردازد، هر چند خود نفوس، چندان آگاه نباشد.
امام (عج) از نظر باطن بر اعمال مردم ولایت دارد و آنچه به باطن و حقیقت موضوع هدایت (دلها و اعمال مردم) مربوط است، بر امام (عج) مکشوف است. لذا اعمال نیک و بد در نزد او حاضر و راه سعادت و شقاوت تحت نظر او است. پس مقام امامت توأم با هدایت است و این هدایت، به معناى ارای? طریق نیست، بلکه رساندن به مقصود مراد است؛ زیرا ارای? طریق، نمایاندن راه و خواندن مردم به سوی خدا، کار همه پیامبران و مؤمنان است.[6]
6- هدف آفرینش؛ جهان آفرینش همانند باغ با طراوتى است که انسانها، درختان و بوتههاى این باغ اند و آنها که در مسیر تکاملاند، درختان و شاخههاى پربار و منحرفین، علفهاى هرز این باغ مىباشند. هدف از آبیارى چنین باغى آن است که درختان میوه سیراب گردند نه علفهاى هرز “ان الارض یرثها عبادى الصالحون”.[7] اگر روزى فرا برسد که تمام درختان باغ خشک شوند و گروه صالحان از روى زمین برچیده گردند، دلیلى بر آبیارى این باغ و ادام? فیض وجود نخواهد داشت. و امام معصوم (ع) چون انسان کامل است، سمبل گروه صالحان است و هدف اصلى آفرینش و از این جهت مورد خطاب قرار مىگیرد که: “لولاک لما خلقت الافلاک”.[8] و یا بیان مىشود که: “لو بقیت الارض بغیر الامام لساخت”.[9] و یا “بیمنه رزق الورى و بوجوده تثبت الارض و السماء؛”[10] یعنى از برکت وجود حجت الاهى است که مردم روزى مىبرند و به خاطر هستى اوست که زمین و آسمان بر پاست.
انسان کامل که مصداق بارزش امام معصوم (ع) است، از این دو نسبت برخوردار است و به خاطر همین واسطهى فیض به ما سوى (کثرات محضه)، مظهر ربوبیتِ حق شده است. و اگر گفته شده که: “بهم یرزقون اللَّه عباده و بهم ینزل القطر من السماء و بهم تخرج برکات الارض”.[11] سخنى گزاف و مبالغه نیست. با توجه به همین مقام است که امام باقر (ع) مىفرماید: “نحن الاسماء الحسنى”؛[12] یعنى ما تمام و همهى اسمای حسناى الاهى مىباشیم.
از این رو برپایى نظام آفرینش و اعطاى فیض به ما سوى اللَّه و هدایت و تربیت و خودسازى انسانها، و… فرع بر وجود امام زندهاى است که از وجود او ما سوى اللَّه فیض ببرند و عطش خود را سیراب نمایند.
پی نوشت ها :
[۱] توبه، ۱۰۶٫
[۲] ر.ک: تفاسیر قرآن کریم، ذیل آیهى ۱۰۶ سورهى توبه؛ المیزان، ج ۹، ص ۳۸۵؛ تفسیر برهان، ج ۲، ص ۱۵۸؛ اصول کافى، ج ۱، ص ۲۲۰ – ۲۱۹٫
[۳] اللهم بلى لاتخلوا الارض من قائم للّله بحجة اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً لئلا تبطل حجج اللَّه و بیناته”، نهج البلاغه، قصار الحکم، ص ۱۴۷؛ میزان الحکمة، ج ۱، ص ۱۶۷٫ (ر.ک: اصول کافى، ج ۱، ص ۱۸۰ – ۱۷۸٫)
[۴] از خطبه ۱۴۶ نهج البلاغه، استفاده مىشود که امام زمان (عج) براى دفاع از اسلام کوشش مىکند. ر.ک: مکارم شیرازى، ناصر، حکومت جهانى مهدى (عج)، ص ۲۲۹ – ۲۲۶٫
[۵] بحارالانوار، چاپ قدیم، ج ۱۳، ص ۱۲۹٫
[۶] المیزان، ج ۱، ص ۲۷۶ – ۲۷۵؛ شیعه در اسلام، ص ۲۵۶، فصل ششم از معرفت امام. براى آگاهى بیشتر از تأثیر ولایت تکوینى در هدایت انسانها، رجوع شود به کتاب: القیادة فى الاسلام، رى شهرى، ص ۸۷ – ۷۴٫ نویسنده با ذکر روایتى از کتاب الکافى، ج ۱، ح ۱، ص ۱۹۴ مىگوید: خورشید علاوه بر روشنایى ظاهرى در تکامل مادى به صورت تکوین مؤثر است و همینطور است خورشید معنوى، زیرا اوست که ارواح صاحب اهلیّت را به صورت تکوینى به سمت کمال مطلق هدایت و رهبرى مىکند. القیادة فى الاسلام، ص ۸۰٫
[۷] انبیاء، ۱۰۵٫
[۸] حکومت جهانى مهدى، ص ۲۶۸ و ۲۶۹٫
[۹] الکافى، ج ۱، ص ۱۷۹؛ میزان الحکمة، ج ۱، ص ۱۶۸٫
[۱۰] حکومت جهانى مهدى، ص ۲۶۸ و ۲۶۹٫
[۱۱] بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۹٫
[۱۲] نور الثقلین، ج ۲، ص ۱۰۳؛ اصول کافى، کتاب توحید، باب نوادر، حدیث ۴٫
منبع : اسلام پدیا (دایرة المعارف اسلام)
چگونه ممکن است مردم دنیا تسلیم یک جمعیت اندک شوند و از عادات و اخلاق و برنامهها و سنن خود دست بردارند؟
طبق روایات وقتی حضرت صاحب الامر علیهالسلام ظاهر میشوند، نخست سیصد و سیزده نفر از خواص اصحاب آن حضرت در مکه حاضر میگردند و وقتی عده اصحاب و اجتماع کنندگان به ده هزار نفر رسید از مکه خارج میشوند.
غلبه آن حضرت و حکومت جهانی اسلام، ممکن است بطور معجزه انجام یابد و ممکن است با فراهم شدن اسباب ظاهری باشد و ممکن است به هر دو نوع واقع شود، چنانکه پیشرفت و غلبه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به هر دو نوع بود.
«کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله ؛ چه بسیارند گروه اندکی که به اذن خداوند، بر گروه بسیاری چیرگی مییابند» (بقره/259)
آن حضرت، اصحابش و عموم بندگان شایسته خدا را بر همه غالب و حاکم و وارث و مالک ارض قرار میدهد.
در آن موقع همه ملتها از زندگی معنوی و اخلاقی محروم، و دشمنی و کینه و ظلم و تجاوز، همه را نسبت به یکدیگر بدبین و از هم جدا ساخته و از اینکه کسی بتواند بدون مدد غیبی جامعه را رهبری کند، همه مأیوس میگردند و همه از وضع خود ناراضی، و از مکتبهای مختلف که عرضه میشود ناامید بوده و منتظر تغییر و عوض شدن اوضاع میباشند.
در یک چنین موقعیتی، حضرت مهدی علیهالسلام و اصحابش، با نیروی ایمان و اخلاق حسنه و با نجات بخشترین برنامههای عمرانی و اقتصادی و عدالت اجتماعی، قدم به میدان میگذارند و آن نهضت الهی و دعوت روحانی را شروع میکنند و مردم را بسوی خدا و زندگی برابری و برادری، عدل و امنیت، صفا و وفا، راستی و درستی و نظم صحیح، میخوانند و خود و اصحابش، نمونه همه فضایل بشری میباشند و با نیروی ایمان و استقامت و پشتکار و همتی که مخصوص مؤمنان ثابت قدم است، هدف و مقصد خود را تعقیب مینمایند. معلوم است این جمعیت با آن برنامهها و وضع کار، در آن دنیای پرآشوب و غرق در طوفان گرفتاریها و فشارها، دلها را به خود متوجه نموده و فاتح و پیروز و موفق میشوند و هیچ نیروئی نمیتواند در برابر آنها مقاومت کند.
و شاهد این حقیقت، همان ظهور رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و پیشرفت سریع دین اسلام است، که یکی از علل ظاهری آن پیروزیهای پی در پی و درهم شکسته شدن ارتشهای انبوه دولت شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم، فساد اوضاع اجتماعی و اداری ایران و روم بود که مردم این کشورهای پهناور را برای قبول یک دعوت صحیح و حکومتی متکی به مبانی عدالت و مساوات آماده کرده بود. چرا راه دور برویم؛ مگر امام خمینی چه کرد؟! او نیز احیاگر دین خدا در عصر دین ستیزی و دین گریزی بود.
یکی از اموری که در روایات بر آن تأکید شده، تلاش برای جلب خشنودی امام زمان علیهالسلام و دوری از خشم و ناخرسندی آن حضرت است. پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که چگونه میتوان خشنودی آن امام را به دست آورد.
برای روشنتر شدن موضوع، خوب است که نگاهی داشته باشیم به یکی از این یادگاریهای گرانقدر امام عصر علیهالسلام؛ یعنی دعای معروفی که با جملة «اللّهم ارزقنا توفیق الطّاعة...» شروع میشود و در اوایل «مفاتیح الجنان» نیز آمده است.
در این دعای کوتاه و مختصر، امام مهدی علیهالسلام همه آنچه را که شایسته است ما خود را بدانها آراسته یا از آنها پیراسته سازیم در قالب درخواست از خدا بیان کرده و به صورت غیر مستقیم به ما فهماندهاند که به عنوان حجّت خدا، چه انتظاری از ما دارند و چگونه شیعهای را برای خود میپسندند. با هم قسمتهایی از این دعا را میخوانیم:
«اللّهمّ ارزقنا توفیق الطّاعة و بُعدَ المعصیة و صِدقَ النیّة و عِرفانَ الحُرمة و أکرمنا بالهُدیٰ و الإستقامة و سَدّد ألسِنَتَنا بالصّواب و الحکمة و اَملأ قلوبَنا بالعلم و المعرفة و طهّر بُطونَنا عن الحرام و الشّبهة و اکفف أیدیَنا عَن الظّلم و السَّرِقَة و اغضُض أبصارَنا عن الفُجور و الخیانة و اسدُد أسماعَنا عن اللّغو و الغیبة؛1
بار خدایا! توفیق فرمانبرداری، دوری از گناهان، درستی و پاکی نیّت و شناخت حرامها را، روزی ما فرما؛ و ما را به راهنمایی و پایداری گرامی دار و زبان ما را در درستگویی و گفتار حکیمانه استوار ساز و دل ما را از دانش و معرفت سرشار کن و درون ما را از حرام و مال شبههناک پاکیزه گردان و دست ما را از ستمگری و دزدی بازدار و چشم ما را از فجور و خیانت بپوشان و گوش ما را از شنیدن سخن بیهوده و غیبت بربند و...»
در ادامه این دعا، امام عصر علیهالسلام صفات و ویژگیهایی را که شایستة عالما، دانشپژوهان، پیران، جوانان، زنان، توانگران، تنگدستان، جنگجویان، حکمرانان و... است بر میشمارند و از خداوند میخواهند که به هر یک از این گروهها و اقشار اجتماعی صفات و ویژگیهایی را که شایسته آنهاست عطا فرماید.
1. قمی، شیخ عبّاس، مفایتح الجنان، دعای امام زمان علیهالسلام.